چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۶:۳۹

رقص در دل آتش / گرفتار آتش

رمان حجيم « رقص در دل آتش» نوشتۀ سعيد عاكف در 412 صفحه توسط نشر كوثر با تيراژ 5000 مجلد براي اولين بار درسال 1379 منتشر گرديد. درمقدمۀ اين رمان آيات 11 و12 سورۀ مباركۀ طه آمده است كه: « پس چون آمد آن درخت را، ندا در داده شد: اي موسي، همانا من پروردگار تو هستم، حب ديگري را، جز خدا، از قلب بشوي و بيرون كن، قطعاً تو در سرزمين پاك و مقدس « طوي» هستي.» و بعد جملاتي از مولانا جلاالدين محمد مولوي كه: « در آدمي عشقي و دردي و طلبي، و خاري و تقاضايي هست كه اگر صد هزار عالم ملك او شود، نياسـايد و آرام نيابد. آخر معشوق را « دل آرام» مي گويند؛ يعني دل به وي آرام گيرد.» عاكف با اين مقدمه رمان خود را آغاز مي كند كه حكايت از كشمكش و جنگ ميان درون آدمـي و بيرون آدم ها دارد وهيچ چيزي آن را آرام نمي كند مگر ياد خدا و همنشيني با خدا و همه را از قلب خارج كردن و خدا را جاي دادن.
داستان « رقص در دل آتش» دربارۀ سردرگمي و سرگرداني شخصيت اصلي آن يعني هاشم است. هاشم كه دريك خانوادۀ مذهبي و در روستا پرورش يافته، تفاوت فاحشي با پدر و بردارش دارد. تمايلات مذهبي در او بسيار كم است و حتي دربرخي مواقع تمايل به انجام كارهاي خلاف دارد. اما خواننده در مي يابد كه خير بر شر وبدي غلبه پيدا مي كند. اما همين كه او درمقايسه با برادرش علي قرار مي گيرد با اطرافيانش دچار مشكل مي شود زيرا كه از نظر پدرش، خوب بودن، يعني مثل علي بودن. علي طلبه اي است كه طالب علم، ايمان و شهادت است. اما با چند برخورد شفيع خلافكار را درست و وارسته مي سازد. اما تأثيري بر روي برادرش هاشم ندارد.» هاشم فقط و فقط از بيهودگي و پوچي زندگي صحبت مي كند. تا اين كه او با مرگ علي متأثر مي شود و همان تأثر او را منقلب
مي كند. او سعي مي كند و تصميم مي گيرد كه مانند علي باشد. هاشم در راه علي قدم مي گذارد اما نمي تواند ثابت قدم باشد و دائم دچار خطا و اشتباه و لغزش مي شود. شر و خير دائم در هاشم جريان دارد. نام كتاب از رقص يعقوب چوپان پيرمرد روستايي در كنـار آتش براي دوركردن گرگ ها و نجات علي و هاشم كه در بيابان گرفتار شده بودند، گرفته شده است ويا از رقص سيد مهدي و شفيع در دل آتش دشمن درجبهه و شايد رقص مدام احساسات ضد و نقيض هاشم در آتش وسوسه هاي شيطان. شايد به خاطر همين، عاكف يعقوب چوپان، سيد مهدي و شفيع را سربلند از آتش به درمي آورد، اما هاشم را درآتش گرفتار و مي سوزاند. اين هاشم است كه مدام دچار شر مي شود و مدام درآتش وسوسه و شر قرار مي گيرد. در رمان « رقص در دل آتش» معلوم نيست كه چرا زنان هيچ نقشي ندارند و وقتي هم نامي از آنها برده مي شود شكل منفي به خود مي گيرد. با اين كه عاكف توانسته است ازهمان زنان منفي، نيز شخصيت هايي تأثيرگذار به جاي بگذارد. اما اي كاش تلاش بيشتري در شخصيت پردازي و باور پذيري آنها در داستان مي كرد. از دختر روستايي ابتداي داستان تا دختر جاسوس در لبنان و دختر بدكاره در آخر داستان. جالب آن است كه نام همۀ آنها طوبي است؟! چرا؟! اين را بايد ازخود آقاي عاكف پرسيد. به هر حال عاكف كه تا به حال به عنوان گردآورنـده و بازنويس خاطرات رزمندگان به خصوص رزمندگان استان خراسان بوده براي اولين اثر و رمان بلند خود گام بزرگي برداشته است و چه خوب است كه پا را فراتر بگذارد و با همان قلم خود كه نشان داده مي تواند داستان بنويسد از خاطراتي كه گردآوري مي كند به جاي آن كه نثر داستاني به آنها بدهد از دل آنها داستان خلق كند. چه درحكايت « خاك هاي نرم كوشك» كه زندگي شهيد عبدالحسين برونسي، مردي كه از بنايي به سرداري رسيد و در طول زندگي دنيايي اش آن قدر شگفتي بيافريد كه تشنگان درياي عظيم معرفت، همواره به دنبال چيدن خوشه اي ازآن خرمن مي باشند وچه در« نسيم تقدير» كه از خاطرات برادرآزاده محمد جواد سالاريان حكايت مي كند.« . . . من قبلاً بارها ازهم رزمانم شنيده بودم كه هنگام شهادت، يكي از حضرات مقدسۀ معصومين(ع) بر بالين فرد محتضر حاضر مي شوند. و حالا شاهد حضور مبارك يكي ازآن بزرگواران بودم واز تأثير همين حضور بود كه گويي در يك مدهوشي بي انتها فرو رفتم. از هيچ كدام ازآن دردهاي طاقت فرسا خبري نبود. جز نورانيت و صفاء محسوسات و ادراكات ديگري نداشتم. به وضوح مي ديدم كه بايد آمادۀ رفتن شوم، رفتن به سوي آخرت.»
همچنين در « حكايت زمستان». ( متن اين كتاب توسط يك خانم تايپ شده است. ايشان درگير كار بود كه يك روز همسرش آمد نزد حقير. گفت: خانم من تا به حال كتاب هاي خاطرۀ زيادي را تايپ كرده است، ولي به لحاظ روحي و رواني هيچ كتابي تا اين اندازه روي او تأثير نگذاشته بود. او تا حدي تحت تأثير قرار گرفته كه گاهي با اين كه تشنه است ولي براي ابراز همدردي با اسرايي كه سال ها از اتمام اسارت آنها مي گذرد تا چند ساعت آب نمي خورد گاهي هم از خير خوردن غذا مي گذرد.)
قسمتي از مقدمۀ كتاب « حكايت زمستان»، و يا « كليد فتح بستان» و « مسافران ملك اعظم» و « مسافر ملكوت» كه توسط عاكف گردآوري و جمع آوري شده است مي تواند از بافت خاطره به بافت داستان تبديل شود. همت بسيار بالاي او كه از شهر مقدس مشهد، كه درآن ساكن است و بزرگ شدۀ آنجاست، بكوبد و شهر به شهر برود براي بازاريابي و فروش كتابهايـش. همان گونه كه انرژي مي گذارد و به دنبال آدم هايي كه درفاع مقدس بوده اند و كمتر نامي ازآنهاست مي رود و مصاحبه و تدوين و بازنويسي مي كند همان گونه نيز انرژي براي پخش وتوزيع آنها مي گذارد؛ كه البته اين وظيفۀ او نيست و او را از حرفه اي شدن در نوشته به دور مي كند. چرا كه نوشتن چيزيست و توزيع و فروش و پخش چيز ديگر؛ دو دنياي متفاوت. عاكف مي تواند تكليف خود را با آثارش روشن كند. خلق يك اثر از حماسه هاي جاودانۀ دفاع مقدس و يا نشر يك اثر.

منبع : كتاب "40كتاب"/ معرفي توصيفي چهل داستان دفاع مقدس/ پرويز شيشه گران
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده