چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۰۰
آويني پس از انقلاب، كه مجموعه ماندگار روايت فتح از توليدات اوست، دچار انقلابي حقيقي شده و معجوني است از تركيب انديشه ديني و فلسفي، اخلاص، هنر و عمل در جهت نيازهاي انقلاب.
23امام (ره) و «انقلاب» آويني!
آويني پس از انقلاب، كه مجموعه ماندگار روايت فتح از توليدات اوست، دچار انقلابي حقيقي شده و معجوني است از تركيب انديشه ديني و فلسفي، اخلاص، هنر و عمل در جهت نيازهاي انقلاب.

«هابيل» از جمله نشريات غيردولتي و دانشجويي است كه با رويكردي متفاوت در عرصه تاريخ و فرهنگ انقلاب اسلامي و دفاع مقدس فعاليت مي كند. در هر شماره از اين نشريه بخش مجزايي تحت عنوان «پاطوق» وجود دارد كه به گروهي نويسي جمعي از نويسندگان جوان حول محور يك موضوع اختصاص يافته است. موضوع پاطوق شماره ۱۱ اين نشريه كه در دست چاپ است، نقد و بررسي افكار «سيدمرتضي آويني» است.

 در سالروز شهادت آن شهيد (۲۰ فروردين) مسئولين اين نشريه يكي از يادداشت هاي پاطوق مذكور را در اختيار «ايران» قرار داده اند كه از مسئولان اين نشريه و نويسنده محترم آن سپاسگزاريم.
رابطه حركت حضرت «روح الله» با خيلي ها اگر يكسويه باشد اما انصاف آن است كه اين رابطه با حركت سيد «مرتضي» دوسويه خواهد بود.

 اثر حركت امام بر آويني و اثرات وي بر گسترش و تداوم حركت امام(ره)، يعني انقلاب اسلامي، هر دو قابل تأمل و بررسي اند بويژه تأثير حركت او بر انقلاب و بويژه مسأله «هنر انقلابي» بايد مورد توجه قرار گيرد.


● جستجوگري بي پاسخ!
داستان تحول مرتضي، داستان تحول خيلي هاست و چه بسيار تحولاتي شگرف تر كه تحت تأثير انقلاب اسلامي رخ دادند و اين خود حجتي است بر آن كه حركت مردم ايران در عرصه برون همراه با تحول ساحت دروني ايشان بوده و آفاق و انفس پا به پاي هم متأثر گشته اند.
مرتضي آويني جوان خوش ذوق و پراحساسي بود كه در سال ۴۴ وارد دانشكده معماري دانشگاه تهران شد و در فضاي روشنفكران غربگراي آن روز تنفس كرد. دوستش مي گويد: «... ما در آن دوران آويني را كامران صدا مي كرديم. . . كامران آويني، تيپي روشنفكرانه داشت و شديداً به ادبيات و فلسفه علاقه داشت. . . جواني بود بسيار مؤدب، دوست داشتني، خيلي زرنگ و باهوش. عينك تيره مي زد و سعي مي كرد به حالتي صحبت كند كه بيشتر اشاره هاي روشنفكري بود. بيشتر كتابهاي شعر مي خواند يا آثار هربرت ماركوزه و سايبرنتيك و خيلي با آثار عربي آشنا و صميمي بود.» (۱)
انساني كه خودش در جايي نوشته بود، هربرت ماركوزه را مي خواندم و طوري كتاب را دستم مي گرفتم كه ديده شود(۲)، پس از سال ۵۷ ديگر شناخته نمي شد! وي ذهن جستجوگري داشت كه همواره به دنبال يافتن پاسخ صحيح سؤالات آن بود و بالاخره آن را يافت. دوست دوران دانشگاهش مي گويد: «حساسيت روحي اش در اوج بود. انسان ملتهب آن دوران ما، سرگشته اي بود كه به دنبال جهت بود و در پي انتخاب راه حتي مسير را زيگ زاگ مي رفت و مثبت و منفي را امتحان مي كرد.»(۳)

 ● انسان انقلاب اسلامي
آويني پس از انقلاب، كه مجموعه ماندگار روايت فتح از توليدات اوست، دچار انقلابي حقيقي شده و معجوني است از تركيب انديشه ديني و فلسفي، اخلاص، هنر و عمل در جهت نيازهاي انقلاب. و هم اوست كه وقتي جمعي از طلاب قم براي آغاز مسير فيلمسازي به او مراجعه مي كنند توصيه مي كند كه ابتدا جاي خودتان را در جهان پيدا كنيد و رابطه حقايق را بفهميد و مي گويد «اول برويد اسرارالصلوهٔ امام را بخوانيد.»(۴) حقيقت اين است كه او به انساني ديگر بدل شده و ديگرگونه مي انديشد، نوشته هاي ملكوتي او گواه خوبي بر اين مدعاست: «اي بيابان! چه سعادتمند انسانهايي كه خداوند رمل تو را طينت آفرينش آنان قرار دهد، چرا كه با عشق حسين زاده خواهند شد و نفسشان عطر نام روح الله خواهد گرفت. اين رمل ها قدمگاه مجاهدان راه خدا و صحنه نبردي است كه براي اقامه عدل برپا شده است.»(۵)
اينك نگاه او به همين پديده هاي طبيعي، رنگ و بويي ديگر دارد و با آن عمق ديني و فلسفي و از دلي چنان صاف، درباره وقايع يك شب جنگ، چنين مي تراود: «يأس از جنود شيطان است و مؤمن هرگز دل به يأس نمي بازد. طغيان آب رودخانه ابتلايي است كه ايمان من وتو در كشاكش مبارزه آزموده شود، اگر نه همه ذرات جهان، از پاي تا سر، مسخر اولياي خدا هستند. . . دنيا علي الظاهر در كف شياطين است. آن ها به سرچشمه قدرتهاي مادي جهان دست يافته اند و در سايه وحشت بار تكنولوژي، حاكميت ستم بار خود را بر جهان گسترده اند. اما عصر جاهليت كنوني هم به پايان رسيده و جهان آينده، جهان اسلام است...»(۶)
او نمادي بارز از انسان انقلاب اسلامي و بسيجي خميني و فيلسوفي با سلاح قلم است كه درنهايت نيز در همان راه به مرگ آگاهي خويش شهادت داد و با عشق به امام حق، در راه آرمان دوست قرباني شد چرا كه خود چنين اعتقادي داشت:
«خوشا آنان كه مردانه مرده اند و تو اي عزيز، مي داني تنها كساني مردانه مي ميرند كه مردانه زيسته باشند...»(۷)


● بعثت ديگرباره انسان
بي شك انقلاب اسلامي، مباني آن و ملزومات عملي آنها، شاه بيت نظرات و اقداهاي آويني بوده است چرا كه او خود، فرزند انقلاب اسلامي بود.
 الف) نگرش فلسفي:
آويني، انقلاب ايران را نه يك حركت احساسي توده ها و غليان حس انقلابي گري جوانان كه جرياني فكري و فلسفي مي داند كه اتفاقاً مي تواند جايگزين تفكر فلسفي حاكم بر سياره زمين شود و جسم و جان جهانيان را سامان بخشد. او كه ناقد جدي تفكر فلسفي غرب است و در مقاله هاي متعدد و كتاب هايي چون مباني توسعه و تمدن غرب، بر آثار زيانبار و مباني انسان شناختي و هستي شناختي آن، نقدهاي فراواني نگاشته است، تفكر انقلاب اسلامي و نوع نگرش آن به خدا، انسان و جهان را تفكر اصيل منطبق با حقيقت وجودي آن ها و مدل عملي مبتني بر اين تفكر را چاره ساز دردهاي امروز اين جهان مي داند.
«تمدن امروز كليت و شموليتي دارد كه آن را تجزيه ناپذير مي سازد. همه اين انقلاب ها-حتي انقلاب الجزاير كه در نسبت با دين برپا شده است- بعد از پيروزي به اين توهم دچار آمده اند كه مي توانند فرهنگ مستقل خويش را با تكنولوژي غربي و برنامه هاي جذاب غرب براي توسعه اقتصادي جمع آورند، حال آنكه اين امر عملاً ناممكن است.»(۸)بر اساس موضع خاص وي درباره تمدن و تكنولوژي غرب كه متأثر از استادش، احمد فرديد است، او همواره تأكيد مي كند تفكر انقلاب اسلامي در مقابل تفكر فلسفي غرب قرار گرفته و نمي توان مدلي التقاطي از آنان را تصور كرد فلذا، به شدت در مقابل قرائت هاي روشنفكرانه از انقلاب موضع مي گيرد و نفهميدن مباني فكري انقلاب توسط ايشان را نمايان مي سازد و آنان را ابزار ترويج تفكر و فرهنگ غربي در كشور مي داند.
«غرب، انقلاب اسلامي را مبتني بر تفكر سنتي ايران بعد از اسلام مي بيند و لذا رودررويي انقلاب را با خويش همچون مقابله سنت و تجدد يافته است و مي داند كه تهاجم خويش را بايد متوجه نقاطي سازد كه سنت و تجدد- به گمان او- به يكديگر مي رسند.»(۹)
 ب) نگرش تاريخي:
آويني، انقلاب ايران را در يك مسير تاريخي مي بيند و از كنار قبل و بعد آن بي تفاوت نمي گذرد و حتي ارتباطي وثيق با گذشته تاريخي آن برقرار مي كند. وي اين انقلاب را در ادامه حركت خونبار انبيا از ابتداي خلقت تا كنون براي مباره با ظالمان و اقامه عدل بر زمين و همچنين الگو گرفته از قيام خونين و تاريخ ساز ابي عبدالله الحسين(ع) مي داند كه تعبير اصحاب آخرالزماني حسين(ع) براي بسيجيان خميني كبير(ره) در كلمات او، به خوبي گوياي باور به اين پيوند تاريخي است. اين نگرش تا حدي است كه وي عصر حاضر را نيز با القابي مشابه صدر اسلام توصيف مي كند و بر اساس مباني اعتقادي خود، آن را دوران جاهليت ثاني مي نامد كه با وقوع انقلاب ايران، تحول آن آغاز شده است. «... و تو اي آن كه در سال ۶۱ هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اكنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت پاي به سياره زمين نهاده اي، نوميد مشو كه تو را نيز عاشورايي است و كربلايي كه تشنه خون توست.»(۱۰)
وي همچنين معتقد است ادامه اين روند تاريخي، به فرجام خوش جهان، نابودي نظام به هم پيچيده غرب -كه با توسعه تكنولوژي حيات خويش را حفظ كرده و گسترش داده است- و پيروزي و گسترش گام به گام انقلاب اسلامي در سراسر جهان منجر خواهد شد.

ج) نگرش عرفاني:
آويني، آنگاه كه از سيطره ظلمت و تباهي بر سياره زمين و تجلي نوري حيات بخش با وقوع انقلاب اسلامي سخن مي گويد، از منظر انساني عارف به اين پديده مي نگرد كه بازگشت به فطرت و حقيقت وجودي انسان را در آن متجلي ديده است و حاكميت ديگرباره خدا بر سياره زمين را اميد مي كشد.
«صد ها سال از آغاز عصر غيبت كبري گذشته است و اكنون در عميق ترين ادوار ظلماني كفر، آنجا كه سيطره شب وسعتي تمام يافته است و ديگر تا مطلع فجر تاريخ قدمي بيش نيست، انسان بعثتي ديگرباره مي يابد و لياقت حضورپيدا مي كند. ملت مسلمان ايران اكنون آيينه اي است كه نور حق در آن جلوه كرده است و همين نور مي رود تا از مشرق وجود طلوع كند و آسمان تاريخ را به جلوه عدل بيارايد.»(۱۱)
وي، بسيجيان خميني كبير(ره) را نيز، رهگشايان تاريخ به سوي نور و سربازان اهل ولايت الهي جبهه توحيد مي داند و آنان را سپاه نور مي خواند. او حركت انقلاب را بر خلاف جهت رنسانس، در جهت گسترش تدريجي نور در عالم مي داند و بازگشت انسان به خدا را نشانه آن قلمداد مي كند.
 د) نگرش فرهنگي:
آويني، انقلاب ايران را تحول در ارزش ها و يك تغيير عميق فرهنگي مي داند، چه در ارزشهاي جامعه اي كه انقلاب در آن رخ داد و متأثر از فضاي فرهنگي غالب جهان بود و چه جهاني كه اين انقلاب، آن را متأثر ساخت و باورها، ارزش ها و هنجارهايي كاملاً متفاوت در آن به رسميت شناخته شده بود. «انقلاب اسلامي اصولاً بيرون از عالم فرهنگي دنياي جديد وقوع يافته است و فارغ از معيارها، ارزش ها، نسبت ها و مفاهيم و اصول دنياي جديد. به همين علت است كه غربي ها انسان هايي چنين را بنيادگرا مي خوانند، چرا كه اين انقلاب از لحاظ ايجابي در امتداد سير تطور تاريخي دنياي جديد قرار ندارد.»(۱۲)حسن ختام مقال را سخني از سيد شهيدان اهل قلم پيرامون انقلاب امامي كه انقلاب حقيقي او را رقم زد و وي را از كامران به سيد مرتضي رساند قرار داده ايم:
«حتي اگر هيچ برهان ديگري در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامي- و بهتر بگويم، بعثت تاريخي انسان در وجود مردي چون حضرت امام خميني(ره)- براي من كافي بود تا باور كنم كه عصر تمدن غرب سپري شده است و تا آن وضع موعود كه انسان در انتظار اوست فاصله اي چندان باقي نمانده است. حقيقت دين را بايد نه در عوالم انتزاعي كه در وجود انسان هايي جست كه به خليفه اللهي مبعوث شده اند. فصل الخطاب با انسان كامل است و لا غير.»(۱۳)

 پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است
عليرضا كميلي
روزنامه ايران
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده