يکشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۱
ساعت حدود ده شب بود که شام آورند؛ قورمه سبزی بود. برنج را در یک کیسه زباله ریخته بودند و چند کیسه زباله را هم داخل هم کرده بودند و در آن خورشت ریخته بودند!
غذای یک پرستار داوطلب


ساعت حدود ده شب بود که شام آورند؛ قورمه سبزی بود. برنج را در یک کیسه زباله ریخته بودند و چند کیسه زباله را هم داخل هم کرده بودند و در آن خورشت ریخته بودند!

طاهره کمی وسواسی بود. به خاطر این حالتش، معمولاً سر به سرش می گذاشتم. تا چشمش به کیسه های زباله افتاد، سرش را برگرداند و گفت:«نمی تواند از غذایی که در کیسه زباله ریخته شده، بخورد.» گفتم:«سخت نگیر دختر! کیسه زباله مثل چاقوی آشپزخانه هزار تا کاربرد دارد. با چاقوی آشپزخانه می شود سیب زمینی یا پیاز پوست کند، گوشت خرد کند و ... خب آدم هم می شود کشت. داخل کیسه زباله هم می توانی برنج بریزی. خورشت بریزی، زباله بریزی، پوتین سربازی بریزی، لباس خونی مریض بریزی!»

طاهره گوش هایش را گرفته بود و گفت:«تو را به خدا بس کن شمسی!.

منبع: جفعریان، گلستان: از چنده لا تا جنگ، تهران، سوره مهر1381

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده