صدای گرم نماز صبح حسین آقا که در اتاق می پیچید، روح مرا از زمین به اوج آسمان ها می برد. و برای دقایقی ارتباطم را با این دنیای خاکی قطع می کرد.
صدای گرم نماز صبح حسین آقا که در اتاق می پیچید، روح مرا از زمین به اوج آسمان ها می برد. و برای دقایقی ارتباطم را با این دنیای خاکی قطع می کرد.
تلاوت قرآن و بعد هم زیارت عاشورا... این نجواهای هر روزی چه صفا وخلوصی داشت و چه قدر آرام بخش بود.
حسین آقا هم برادر بزرگترم بود و هم الگو و راهنما و مراد من در زندگی. هنگامی که در کنارش بودم، علاوه بر احساس زیبایی که به عنوان یک خواهر نسبت به برادر بزرگترم داشتم، چیزی را در او می دیدم که به من چگونه زیستن را می آموخت. همه کارها و رفتارهایش برایم جالب و آموزنده بود. آن قدر همه چیز را به جا، دقیق و منظم انجام می داد که به ندرت می شد ایرادی به آن ها گرفت. نظم و دقت او چه در محیط خانه و چه در محیط کار، تحسین همه را بر می انگیخت. اما این ویژگی هرگز فضای خشک و بی روحی را بر محیط تحمیل نمی کرد.
هر روز پس از نماز صبح، ساعتی را به مطالعه کتاب و روزنامه اختصاص می داد و چون در کنار تمام کارها و گرفتاری هایش دانشجو هم بود، صبح اول وقت را تا بیدار شدن بچه ها بهترین فرصت برای مطالعه می دانست و معتقد بود که قدرت فراگیری ذهن در این ساعت ها بسیار بالاست. ایمان او به خدا، اعتقاد راسخش به فعالیت انقلابی و پشتکارش در انجام کارها، از او شخصیتی ساخته بود که تبلور این کلام مولایش حسین (ع) بود که فرمود: زندگی، عقیده و جهاد در راه عقیده است.

راوی: خواهر شهید محمد حسین کریم پور احمدی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده