نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
مادر طلبه شهید محمد برجعلی‌زاده‌محمدی:
«شب شهادت پسرم خواب دیدم که روی پله‌های منزل آمده، به من می‌خندد و می‌گوید کفش‌هایم را به من بدهید تا بپوسم و به جبهه بروم ...» ادامه این خاطره از زبان مادر طلبه شهید «محمد برجعلی‌زاده‌محمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۹

مادر طلبه شهید «محمد برجعلی‌زاده‌محمدی»:‌
پسرم ۱۸ سال مفقودالاثر بود، نمی‌دانستم پسرم اسیر یا شهید است و من در این مدت منتظرش بودم.
کد خبر: ۵۶۵۸۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۹

گفتگوی تصویری با پدر شهید «اقبال کیهانی»
«براتعلی کیهانی»، می گوید:فرزندم قبل از اینکه به جبهه برود درس می خواند که به یکباره گفت: می خواهم وارد سپاه شوم و از آنجا به جبهه بروم و با رضایت من رفت و در راه حفظ دین، آب و خاک و وطنش به شهادت می رسد.
کد خبر: ۵۶۵۸۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸

مادر شهید «ایرج ابولی» نقل می‌کند: «از جبهه برایمان گفت. از فعالیت‌ها و کارش در آنجا. گفتم: مادرجان! اگه یک دفعه شلوغ شد تو فرار کن!خندید و گفت: برای چی فرار کنم؟ گفتم: تو که جلویی ممکنه کشته بشی. گفت: اگه من و بقیه فرار کنیم، پس کی بمونه و دفاع کنه؟»
کد خبر: ۵۶۵۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸

همسر شهید مدافع حرم گفت: همسرم همیشه از من می‌خواست که برایش دعا کنم تا به شهادت برسد و در آخرین صحبتی که تلفنی با او داشتم گفت: تنها یک خواسته از تو دارم، دعا کن روز اربعین کربلایی شوم.
کد خبر: ۵۶۵۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۹

پدر شهید «عبدالله اسلامی» نقل می‌کند: «او را در آغوش کشیدم و گفتم: خدا به همراهت، حالا کجا می‌روی؟ از من جدا شد تا بگوید: مشهد. با خودم گفتم: کاش سؤالی نمی‌پرسیدم و او بیشتر در آغوشم می‌ماند!»
کد خبر: ۵۶۵۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

خاطره شهید محمدحسين جانبازی «7»
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز در مسابقات جام شهدای کوهمره سرخی ما یک بازی با تیم چنارفاریاب داشتیم. صبح به اتفاق اعضای تیم با اتومبیل برادر نامجو و تراکتور سیدمحمود همراه با تماشاچی‌های زیادی به طرف ماصرم علیا محل برگزاری مسابقات حرکت کردیم. داور خیلی خوبی هم از سپاه آورده بودند و...» متن کامل قسمت هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «حسین صادقی» در روایتی گفت که در منطقه جبهه مشغول نگهبانی بودم که حاج حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین(ع) را به‌عنوان مزدور عراقی گرفته و تحویل دادم.
کد خبر: ۵۶۵۷۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸

«حاج خانم خدا حاج‌آقا را برای شما و ما حفظ کنه. امید دل همه ماست. بنده خدا یک ساعتم استراحت نداره. طاغوتی‌های این‌جا خیلی حاج‌آقا را اذیت می‌کنند. حتی سپاه برای ایشان محافظ گذاشته. حالا نه اینکه بخوام دلواپست کنم... نه! همه ما عین چشامون مواظب حاجی هستیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۵۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

خاطرات شفاهی خانواده‌های شهدا
شهید «علی گارگر» از رزمندگان دفاع مقدس استان ایلام است که پس از رشادت‌های فراوان، آذرماه ۱۳۷۲ در درگیری با ضد انقلاب در اطراف رودخانه میمه دهلران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید می‌گوید: وظیفه جوانان ماست که شهدا را بشناسند و راه آنان را ادامه دهند، آن‌ها هم جوانانی بودند که جان خود را فدای این نظام کردند. فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۶۵۷۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

شهید «جعفر دارشی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که فروردین 1367 در حلبچه عراق عملیات والفجر 10 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. برادر شهید می گوید: فاصله سنی من و برادرم جعفر یکسال است او بسیار خجالتی بود و حتی آخرین باری که به جبهه رفت پشت تریلی حامل پدافند قایم شده بود چون خجالت می کشید از پدر و مادرم خداحافظی کند و این آخرین دیدار ما با شهید بود.
کد خبر: ۵۶۵۷۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

روحانی شهید «محمدعلی ملک‌پورقزوینی» در تواضع، ایثار، عشق به شهادت و سایر مکارم اخلاق نسبت به همه رفقایش پیشرو بود.
کد خبر: ۵۶۵۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «به دارالکتب شهید مطهری واقع در چهارراه زند جنب بسیج مستضعفین رفتم و کتاب‌ها را نگاه کردم و دو کتاب از استاد شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد به نام‌های هستی بخش و مبارزه با جهل و مادیت را خریدم و...» متن کامل قسمت ششم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۷

خاطره شهید جانبازی «5»
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «دچی در دقایق اول گلی زد و طولی نکشید تیم بنگر حمله‌ای روی دروازه دچی کردند و توپی نزدیک دروازه بود معلوم نشد روی خط وسط دروازه بود یا این طرف یا آن طرف معلوم نبود و...» متن کامل قسمت پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

خاطره شهید جانبازی «4»
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز در دور مسابقات جام شهدا ما هم مسابقه‌ای داشتیم با روستای بنگر. صبح بعد از مقداری تمرین به اتفاق اعضای تیم به طرف محل برگزاری مسابقات فوتبال که روستای ماصرم علیا بود رفتیم و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۷۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۵

خاطره شهید جانبازی «3»
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: « امروز در دور مسابقات جام شهدا ما هم مسابقه‌ای داشتیم با روستای بنگر. صبح بعد از مقداری تمرین به اتفاق اعضای تیم به طرف محل برگزاری مسابقات فوتبال که روستای ماصرم علیا بود رفتیم و...» متن کامل قسمت سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۷۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۴

خاطره دوم فروردین شهید جانبازی
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: « بعدازظهر با اتومبیل لندور همراه با برادر زمان الله و محمدعلی به زیارت امامزاده ای که آن را بابا هفت تنان می‌نامند رفته و مقداری راجع به مسائل روز بحث کردیم. بعد از مراجعت از بابا هفت تنان به بازی والیبال رفته و مقداری بازی کردیم و...» متن کامل قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۷۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۲

بسیاری از شهدا و رزمندگان در لحظه تحویل سال نو و عید نوروز به اتفاق همرزمان و دوستان خود در جبهه حضور داشتند و خاطرات شیرین خودشان را ثبت نموده‌اند، به همین مناسبت خاطره شهید «غلام آرمون» از لحظه تحویل سال نو و عید نوروز 1367 که با دست خط خود به یادگار مانده است برای علاقه‌مندان منتشر می‌گردد.
کد خبر: ۵۶۵۶۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۹

قسمت سوم خاطرات شهید «مهدی هروی»
خواهر شهید «مهدی هروی» نقل می‌کند: «مهدی گفت: بچه‌ها گیر افتاده بودند. وقتی رسیدیم آنجا یکی گفت: دیشب یکی از بچه‌ها خواب دیده، آقایی بهش می‌گه به افراد بگو ناراحت نباشن. فردا صبح سرباز‌های من به کمک شما می‌آن! شما اومدین. ما سرباز‌های آقا هستیم.»
کد خبر: ۵۶۵۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸

کتاب «از مهراب تا مجنون» به قلم سمیرا سادات امامی، زندگی و خاطرات سردار شهید منصور جلالی است.
کد خبر: ۵۶۵۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸