نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - استان
زندگينامه/
در زندگينامه شهيد حسن ابوالقاسمي نجف آبادي اینگونه آمده است: شهيد حسن ابوالقاسمي به غير از امام و رهبري انقلاب و حمايت ازدستاوردهاي انقلاب اسلامي چيز ديگري را نمي پذيرفت و حفظ خون شهدا و پاسداري از جانبازي هاي جانبازان فداكار اسلام و كوبيدن دشمنان اسلام به چيز ديگري نمي انديشيد. در ادامه زندگی نامه این شهید والا مقام را می خوانید.
کد خبر: ۵۲۲۹۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۶

رئیس جهاد دانشگاهی لرستان:
رئیس جهاد دانشگاهی لرستان گفت: شهدا سرمایه اصلی نظام اسلامی و عامل اقتدار، امنیت و آسایش امروز کشور هستند.
کد خبر: ۵۲۲۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

رئیس سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی کشور:
رئیس سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی کشور گفت: جامعه جوان ما تشنه آشنایی با شهداست، تشنه آشنایی با فرهنگ و انس گرفتن با آن روحیه است که باعث شده یک جوان زندگی، کار و خانواده خود را رها کرده و برای دفاع از دین و خاک جان خود را فدا کند.
کد خبر: ۵۲۲۹۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران بوشهر در مراسم تجلیل از نخبگان قرآنی شاهد و ایثارگر، خطاب به آنان گفت: این شما عزیزان هستید که کلام قرآن، همان منبع نورانی و سفره عظیم الهی را در جامعه اسلامی ترویج می دهید و به این واسطه، از اجر و پاداشی گرانبها بهرمند خواهی شد.
کد خبر: ۵۲۲۹۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

خواهر شهید «محمدحسین شیرکوند» از خوابی که برادرش دیده است، روایت می‌کند: «محمدحسین گفت: چند شب پیش خواب دیدم که دارم کارت عروسی پخش می‌کنم. وقتی روی کارت رو نگاه کردم، دیدم اسم خودم روی کارت نوشته شده. من که قرار نبوده ازدواج کنم، حتما این خبر شهادت منه.» این را گفت و از خانه‌ام رفت.»
کد خبر: ۵۲۲۹۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

از شهید «محمدحسین شیرکوند» روایت شده است: «محمدحسین با دیدن برادرش خیلی به جبهه فکر می‌کرد و هوای جبهه را در سرش می‌پروراند. او به دور از چشم همه با یاد جبهه زندگی می‌کرد تا این که سال ۶۵ تصمیم گرفت مدرسه را رها کند و به دانشگاه جبهه برود.»
کد خبر: ۵۲۲۹۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

مادر شهید «محسن سوریان‌ریحانی‌پور» می‌گوید: «محسن هم در مسجد ریحان آباد و هم در مسجد امام حسین (ع) کارخانه قند اذان و تکبیر می‌گفت. صدای الله اکبرش که بلند می‌شد من هم قربان صدقه‌اش می‌رفتم. انگار محسن در همه‌ی عمر کوتاهش یک نماز جانانه خواند.» ادامه این روایت را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۲۹۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

مادر شهید «محسن سوریان‌ریحانی‌پور» می‌گوید: «محسن چهارده ساله بود که مقدمات جبهه رفتن را خودش فراهم کرد. به او گفتم: مادر جان سن و سال شما برای جبهه رفتن مناسب نیست. برای شما هنوز زوده که به جبهه بری...» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۲۹۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

پویش مردمی کاشت بذر و نهال با نام و یاد شهدای والامقام استان سمنان با حضور مسئولین بنیاد شهید و امورایثارگران این استان و همچنین خانواده‌های معزز شاهد و ایثارگر امروز در پارک کومش این شهرستان برگزار شد. گفتنی است این‌ طرح از امروز آغاز و در ده هزار هکتار از عرصه‌های منابع طبیعی استان کویری سمنان اجرایی خواهد شد. در ادامه تصاویر نوید شاهد از این پویش را ببینید.
کد خبر: ۵۲۲۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

خواهر شهید «داود سمیعی» می‌گوید: «یک بار که به مرخصی آمده بود، به خانه‌ی ما آمد. مادر هم خانه‌ی ما بود. از ما خواست تا برایش دختری را پیدا کنیم. هرگز یادم نمی‌رود؛ سرش را روی زانوی من گذاشت و در حالی که موهایش را نوازش می‌کردم گفت: «هر کسی رو که تو بپسندی من قبول می‌کنم.»
کد خبر: ۵۲۲۹۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

خانواده شهید «داود سمیعی» روایت کردند: «همیشه دلواپس هم‌رزم‌هایش بود. هر چه که می‌توانست تهیه می‌کرد و برای کمک به رزمنده‌ها با خود به جبهه می‌برد. بیش از هر چیزی، برای رزمنده‌ها دارو می‌خرید.»
کد خبر: ۵۲۲۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

از خانواده شهید «غفور سلطانی» روایت شده است: «بعد از نماز مهم‌ترین چیز برای احمد آقا درس بچه‌ها بود. به طوری که که بار مجبور شد پول دستی قرض بگیرد تا خسرو بتواند برای درس خواندن به تهران برود. تهران رفتن خسرو همراه بود با اضطراب و دلهره‌ی ما. هر بار که از تهران به خانه می‌آمد محال بود که از اعلامیه‌های امام همراهش نباشد. سوغاتی‌های خسرو از تهران اعلامیه‌های امام بود.»
کد خبر: ۵۲۲۹۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

پیکر شهید مدافع حرم تازه تفحص شده «غلامرضا جعفری»، روز جمعه 12 آذر، از مسجد بقیه الله(عج) شهرستان پیشوا به سمت گلزار شهدای حرم مطهر جعفربن موسی‌الکاظم(ع) تشییع و در این آستان به خاک سپرده شد. گزارش تصویری نوید شاهد از این بدرقه را در ادامه مشاهده می‌کنید.
کد خبر: ۵۲۲۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

مادر شهید «غفور سلطانی» روایت می‌کند: «احمد آقا بیش از هر چیزی به درس و نماز بچه‌ها اهمیت می‌داد. آنقدر به نماز حساس بود که همیشه می‌گفت: هر کسی نماز نمی‌خواند سلام کردن به او حرام است.»
کد خبر: ۵۲۲۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

نامه شهيد "فريدون کاردانی"«3»
شهيد "فريدون کاردانی" در نامه ای به خانواده خود می نویسد: «الحمدالله نيروهای ما به زودی زود خرمشهر را آزاد می کنند و بايد بنويسم که بعثی ها ديگر هيچ نيرو و توانی ندارد تا...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۲۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۱

نامه شهيد "فريدون کاردانی"«2»
شهيد "فريدون کاردانی" در نامه ای به خانواده خود می نویسد: «شب بود که اتوبوس ما به خوابگاه گلستان در شهر اهواز رسيد و هم اکنون من و ساير دوستانم در يکی از اتاق های از خوابگاه قرار داريم و فقط...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۲۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۵

نامه شهيد "فريدون کاردانی"«1»
شهيد "فريدون کاردانی" در نامه ای به خانواده خود می نویسد: «در اين جا همگی ما منتظريم که هر چه زودتر به خطوط اصلی جبهه اعزام شويم و برای رسيدن به اين خواسته ی بزرگ که آرزوی همگی ماست شبانه روز...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۲۹۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

از شهید «حسین روستائیان» نقل شده است: «سال‌ها گذشت. جنگ تمام شد، ولی از حسین ما هیچ خبری نیامد. هرگاه اسرایی را می‌آوردند ما خودمان را به آنها می‌رساندیم. از کسانی که می‌شناختیم، می‌پرسیدیم از حسین روستائیان خبری دارید یا نه! خیلی گشتیم.»
کد خبر: ۵۲۲۹۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

از شهید «حسین روستائیان» نقل شده است: «چند هفته از رفتن حسین گذشت. معمولاً هر ماه یا چهل و پنج روز یک بار حسین نامه می‌فرستاد، اما این بار وارد ماه سوم شده بودیم و هیچ خبری از حسین نرسیده بود. سه ماه از حسین بی‌خبر بودیم تا اینکه پدرم به پادگان لویزان رفت تا از حسین خبری بگیرد. آنجا به پدرم گفتند: «پسر شما به اتفاق پونزده نفر دیگه توی منطقه‌ی زبیداد عراق ناپدید شدن. ما هم از اونا بی‌خبریم.»
کد خبر: ۵۲۲۹۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴

از شهید «حسین روستائیان» نقل شده است: «در طول این یک ماه که حسین بستری بود آب خوش از گلوی کسی پایین نرفت تا این که مرخص شد. دکتر برایش سه ماه استراحت تجویز کرد، ولی حسین تشنه‌ی رفتن بود. در اول این دو سال هیچ‌گاه این‌قدر مشتاق ندیده بودمش. مثل تیری که در چله‌ی کمان کشیده شده باشد بی قرار پرتاب بود. تیر عشقی بود که می‌خواست با دستان خدا از چله‌ی خاک پرتاب شود.» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد می‌خوانید.
کد خبر: ۵۲۲۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۴