شهید «اسماعیل صادقی»؛ شهید لحظه تحویل سال؛ همرزم و یار شهید مهدی زین الدین

پنجشنبه, ۳۰ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰
از کار در میوه فروشی تا مسئولیت تنظیم سیستم صوتی سخنرانی های حضرت امام از روز تاریخی ورود به ایران در 12 بهمن 57 تا اقامت ایشان در قم، از خدمت در کمیته انقلاب و حزب جمهوری اسلامی تا پیوستن به سپاهیان پاسدار انقلاب، از فرماندهی سپاه تفرش و آشتیان و بنیانگذاری و فرماندهی ستاد «لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)» سپاه در کنار فرماندهی چون «شهید مهدی زین الدین»، تا طلوع خونین در عملیات «بدر» و «جزیره مجنون»، داستانی است به شگفتی زندگی «اسماعیل صادقی»؛ شهید لحظه تحویل سال نو...

سردار شهید «اسماعیل صادقی»؛ شهید لحظه تحویل سال

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، بیست و نهم اسفند 1363 ، لحظه تحویل سال، برای «اسماعیل صادقی» عید دیگری بود: عید قربان و عید وصال...سال او با شهادت تحویل شد و روز اول سال او، روز اول بهشتی شدن و آسمانی شدنش بود. اسماعیل، در مسلخ و قربانگاه عشق، سر به تیغ بلا و ابتلای دوست سپرد تا در آزمون قرب خدا، ذبیح دوست باشد و خلیل عشق را سرافراز کند. آنچنان عاشق و بیقرار شهادت بود که چهار بار وصیت نامه نوشته بود و در چهارمین وصیتنامه خود نوشته بود: «خدایا این چهارمین بار است که وصیتنامه می نویسم. دیگر دلم نمی خواهد وصیتنامه پنجمی داشته باشم.» و شهادت، عیدی خدا به او بود که «اسماعیل» بود چون نامش، و «صادق» بود چون شهرتش... 

با دعای مادر زنده ماند تا «اسماعیل» عشق شود 

«اسماعیل صادقی» فرزند ابراهیم در ۲۰ آذر سال ۱۳۳۶ در روستای بیدهند از توابع بخش کهک قم به دنیا آمد.

شهید صادقی دوره ابتدایی را در روستا گذراند، اما بدلیل مشکلات مالی خانواده نتوانست ادامه تحصیل دهد، لذل در قم، به کارهایی، چون میوه فروشی، تعمیر رادیو و فروش و تکثیر نوار‌های کاست مذهبی روی آورد؛ خود او در این زمینه می‌گوید: «زمان شروع انقلاب کارمان تکثیر نوار‌های امام بود. وقتی نوار می‌آمد ما مرتّب تکثیر می‌کردیم. بعد، مدرسین حوزه‌ی علمیه قم آن‌ها را در سراسر کشور پخش می‌کردند»

شهید «اسماعیل صادقی»؛ شهید لحظه تحویل سال؛ همرزم و یار شهید مهدی زین الدین

مسئول سیستم صوتی حضرت امام (ره) در تهران و قم

در جریان مبارزات، چندین بار دستگیر و زندانی شد و مورد ضرب و شتم و شکنجه های شدید قرار گرفت. اما هر بار پس از آزادی از زندان، باز به صورت فعال تری به پیگیری مبارزات ضد رژیم پرداخت.هنگام بازگشت حضرت امام به میهن در 12 بهمن 1357 ، شهید صادقی به منظور یاری رسیدن به دست اندر کاران برپایی سخنرانی امام در بهشت زهرا و تنظیم سیستم صوتی آنجا، به تهران عزیمت نمود، و پس از آنکه حضرت امام خمینی (ره) در شهر قم مستقر شدند، مسئوولیّت تنظیم سیستم صوتی بیت شریف آن حضرت، باز به عهده ایشان بود. 

فقط یک نگاه محبت‌آمیز امام...

از آن پس، شب و روز او، در خدمت به امام عزیز می‌گذشت. در همین ایّام وقتی مادرش خطاب به او می‌گوید: «تو آخر از این همه کار خسته نمی‌شوی؟» پاسخ می‌دهد: «مادر! هر چقدر هم خسته شوم، فقط یک برخورد محبت آمیز امام، تمام خستگی‌های جسمی و روحی مرا برطرف می‌کند.»

فرمانده سپاه تفرش و آشتیان، بنیانگذار «لشکر 17 علی ابن ابیطالب (ع)»

بعد از پیروزی انقلاب، ابتدا به عضویت کمیته و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه ها شتافت و در جهاد مقدس اسلام علیه کفر جهانی شرکت جست. او در این راه، توانایی های شگرفی از خود بروز داد. از بنیانگذاران لشگر 17 علی بن ابی طالب (ع) بود که تا لحظه شهادت، مسئولیت ستاد این لشگر را به عهده داشت. 

عملیات که می‌شد، می‌دیدی کنار رزمندگان در خط است. انگار نمی‌توانست یکجا آرام بگیرد. 

 

شهید «اسماعیل صادقی»؛ شهید لحظه تحویل سال؛ همرزم و یار شهید مهدی زین الدین

نتوانست دوری «مهدی زین الدین» را تحمل کند

مهدی زین‌الدین و پدر شب‌زنده‌دارش، معلمان اخلاقش بودند؛ این‌ها را خودش می‌گفت. وقتی مهدی زین‌الدین شهید شد، فقط جسم اسماعیل باقی ماند. خنده از روی لب‌هایش محو شد و بی‌قراری در چشمان بی‌خوابش موج می‌زد ولی محکم و استوار، راهش را ادامه داد. هراندازه برای مهدی زین‌الدین مایه گذاشته بود، برای غلامرضا جعفری هم به همان میزان مایه گذاشت. او ۱۶ماه بیشتر نتوانست دوری آقا مهدی را تحمل کند و سرانجام ۲۶ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر و در کنار دجله، برای همیشه چشم‌هایش را روی‌هم گذاشت.

جنگ است و شما خوابیده‌اید؟!

شهید صادقی چنان زندگی اش را وقف جنگ کرده بود که از آمدن به مرخّصی هم سر باز می‌زد و تنها هنگامی که برای شرکت در جلسه و سمیناری به تهران یا قم می‌آمد، به منزل هم سری می‌زد. 

در نوروز سال ۱۳۶۲ هنگامی که به منظور شرکت در جلسه‌ای از خط به شهر اهواز می‌رفت بر اثر سانحه، خودروی حامل وی واژگون شده و در این حادثه، وی به سختی مجروح می‌شود. اما این حادثه نیز او را از کار و تلاش مخلصانه باز نداشت. بعد از گذراندن مدت درمان و ترخیص از بیمارستان در حالی که در منزل بستری بود، همچنان به فعالیت‌های ستادی خود ادامه داده و تلفنی کار‌ها را پی می‌گرفت و مایحتاج لشکر را تأمین می‌کرد.

او که با تمام وجود در خدمت جنگ بود، شب و روز و زمان و مکان برایش مفهومی نداشت تا جایی که برای تأمین امکانات لشکر، گاه نیمه‌های شب با استانداران، فرمانداران و فرماندهان سپاه تماس می‌گرفت و می‌گفت: «جنگ است و شما خوابیده‌اید؟!»

اعتقاد داشت که نظم، مایه برکت و سبب پیشرفت و بی نظمی، مشکل آفرین و مانع پیشرفت کارهاست؛ از این رو، انسان خوش‌قولی بود و به وعده اش وفا می‌کرد و هرگزاز او بدقولی و نقض عهدی مشاهده نشد. تمامی بخشنامه‌های سپاه را مو به مو اجرا می‌کرد و به تمامی نیرو‌ها توصیه می‌کرد تا قوانین را رعایت کنند؛ همان گونه که خود در عمل اینگونه بود و اعتقاد داشت که نظم ظاهری مقدّمه نظم باطنی است.

با همه قاطعیتی که در مقام ریاست ستاد لشکر ۱۷ به خرج می‌داد، اما در عین حال لبانش پر از لبخند بود و تواضع و فروتنی، در رفتار و گفتارش موج می‌زد؛ توفیق در کار را از خدا می‌دانست و اهل توکل بود؛ قرآن، یار و انیس تنهایی اش بود و اساس زندگی اش را بر پایه دستورات انسان ساز این کتاب عزیز نهاده بود.

نظریه‌های عملیاتی او، عمق فکر و وسعت بینش نظامی او را می‌نمایاند. دوست داشت به گونه‌ای عمل کند که از امکانات موجود بهترین استفاده را ببرد و با کمترین تلفات مالی و جانی، بیشترین موفقیّت و پیروزی را به دست آورد. می‌گفت: «اگر سلسله مراتب در جنگ رعایت نشود، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود»؛ سختی ها، ذره‌ای از قدرت تصمیم گیری او نمی‌کاست، اهل صبر بود و تسلط زیادی بر اعصاب خود داشت؛ نسبت به نیرو‌ها تحت امر می‌گفت: «ما باید خدمتگزار این‌ها باشیم، این‌ها بر ما منت گذاشته اند»

سردار سرلشکر رحیم صفوی فرمانده اسبق سپاه در مورد شهید صادقی می‌گوید: «وقتی به آقا اسماعیل گفتم آمده ام شما را به عنوان فرمانده لشکر معرفی کنم، گفت: بهتر از من «غلامرضا جعفری» است. ایشان را بگذارید فرمانده لشکر، من تعهد می‌دهم همان طور که با شهید زین الدین کار می‌کردم با آقای جعفری هم کار بکنم و تا آخر بایستم»

 

 

شهید «اسماعیل صادقی»؛ شهید لحظه تحویل سال؛ همرزم و یار شهید مهدی زین الدین

خدایا این چهارمین وصیتنامه است که می‌نویسم!

شهید «اسماعیل صادقی» در یکی از وصیتنامه‌هایش چنین نوشته است: «خدایا! این، چهارمین وصیّت نامه است که می‌نویسم. دیگر دلم نمی‌خواهد وصیّت نامه پنجمی داشته باشم. دیگر رویم نمی‌شود که به شهر برگردم و چشمم به چشم خانواده‌های شهدا بیفتد.» و وقت برآورده شدن حاجت، رسیده بود...

اینک اسماعیل را هنگام قربان گشتن است...

«ابراهیم سنگتراشان» از نیرو‌های لشکر ۱۷ در عملیات بدر می‌گوید: «اواخر اسفند سال ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی بدر در قسمت جنوبی جزیره مجنون بودیم. قبل از عملیات، به اتفاق سردار «غلامرضا جعفری» که فرماندهی لشکر ۱۷ را پس از شهادت سردار شهید مهدی زین الدین بر عهده داشت و شهیدانی، چون سید محمد میرقیصری فرمانده گردان پیاده حضرت رسول (ص)، شهید اسماعیل صادقی رییس ستاد لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع)، شهید جواد دل آذر و شهید صحفی و ... روی یکی از پد‌هایی که در داخل آب برای استقرار نیرو‌ها و امکانات ایجاد شده بود، مستقر بودیم.

فرماندهان در حال بررسی نقشه منطقه بودند، چیزی نگذشت که هواپیما‌های دشمن شروع کردند به بمباران منطقه، بر اثر اصابت گلوله‌های تیربار یا پرتاب راکت، سید محمد میرقیصری که دو روز قبل برادرش سید احمد نیز شهید شده بود و خودش هم در شروع عملیات، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و باند پیچی شده بود، دوباره از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و در دم شهید شد، شهید صحفی هم همین طور و دیدن لحظات جان کندن این عزیزان چقدر دشوار بود!

شهید اسماعیل صادقی هنوز نیمه جانی در بدن داشت، پیکر نیمه جان شهدا را با قایق به عقب انتقال دادیم. شهید صادقی ظاهرا یک نفر بود، اما به اندازه چندین نفر عمل می‌کرد. ابهت خاصی در فرماندهی و مدیریت داشت، لب آبراه می‌ایستاد، همه چیز را بررسی و کنترل می‌کرد و کسی بدون اجازه و هماهنگی او حق تردد نداشت»

سال «اسماعیل» در عرش خدا تحویل شد...

حجت الاسلام «علی صادقی» برادر شهید اسماعیل صادقی ادامه جریان را چنین روایت می‌کند: «دو روز مانده بود به عید که متوجه مجروحیت اسماعیل شدیم و به همراه مادر، خود را به اهواز رساندیم. پس از آن که با پیکر نیمه جان برادرم مواجه شدیم، از آنجا که از ناحیه سر دچار آسیب جدی شده بود و با تنفس مصنوعی زنده بود، درخواست کردیم وی را برای درمان به تهران انتقال دهند. در آن زمان، محسن رضایی فرمانده وقت سپاه را در اهواز دیدیم. او را قبل از این در مجلس چهلم شهید زین الدین در قم دیده بودیم؛ لذا با هماهنگی وی مقدمات انتقال شهید صادقی به تهران فراهم شد.

پس از این که چندین بار پرواز هواپیمای حامل ما به خاطر تهدید حمله هوایی دشمن، به تعویق افتاد، برادرم را به بیمارستان امام سجاد (ع) تهران انتقال دادیم. موقع تحویل سال ۱۳۶۴ بود و ما در بیمارستان منتظر عمل بودیم. به خاطر حملات هوایی مرتب برق اتاق عمل قطع می‌شد. نهایتا دقایقی پس از تحویل سال نو، اسماعیل عزیز به فوز عظیم شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید بزرگوار و فرمانده رشید سپاه اسلام را برای خاکسپاری در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع)، به قم انتقال دادیم»

و بدین سان بود که اسماعیل، چهار ماه پس از شهادت فرمانده‌اش سردار شهید «مهدی زین الدین»، هنگام تحویل سال نو در مسلخ عشق، قربانی شد و به همرزمان شهیدش پیوست.

استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده