خاطره خودنوشت شهيد هاشم علی قدم خير قسمت «1» / از فیروزآباد تا اهواز
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هاشمعلی قدمخير» یکم خرداد سال 1343 در روستای رودبال شهرستان فیروزآباد دیده به جهان گشود. هفت سالگی به مدرسه رفت، بعد از اتمام دوره ابتدايی برای ادامه تحصيل به فيروز آباد رفت. او با توجه به علاقهای که به روحانيت داشت مدتی نيز در حوزه علميه فيروزآباد مشغول تحصیل شد. با آغاز جنگ تحميلی به عنوان بسيجی عازم ميدان نبرد عليه دشمن شد. وی در عمليات طريق القدس و آزادسازی بستان شرکت کرد. و سرانجام دوم فروردین سال 1361 در عملیات فتح المبین به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای رودبال فیروزآباد به خاک سپرده شد.
متن خاطره:
ثبت لحظات عزیمت به جبهه بسم الله الرحمن الرحيم با درود به رهبر عاليقدر اسلام امام خمينی در اين جا خاطره جبهه رفتن را برای شما ذکر میکنم:
عصر روز 29 مهرماه 1360 از رودبال به فيروزآباد آمديم. روز 30 مهرماه 1360 از فيروز آباد به جهرم اعزام شدیم. یکم آبان ماه 1360 در جهرم نمازجمعه خوانديم. دوم آبان ماه 1360 رفتيم ميدان نبرد و در اردوگاه نهار خورديم و بعد از ظهر در شهر جهرم رزم داشتيم و با امام جمعه اين شهر ديدار کرديم و شب ساعت 7 به شيراز اعزام شديم.
سوم آبان ماه 1360 در شيراز بوديم و میخواستيم به تهران برويم. عصر آن روز به سوی تهران حرکت کرديم و شب ساعت 9:30 به آباده رسيديم و نماز خوانديم و شام صرف کرديم؛ ساعت 11 به سوی قم حرکت کرديم و ساعت 5 صبح به قم رسيديم. اول نماز خوانديم و صبحانه خورديم و سرمان را اصلاح کرديم. چهارم آبان ماه 1360 ساعت 11 از قم حرکت کرديم حدود ساعت یک به تهران پادگان امام حسن(علیه السلام) رسيديم و ناهار خورديم و بعد نماز خوانديم و شب در آن جا مانديم.
روز پنجم آبان ماه 1360 در آنجا به ترتيب روز پيش مانديم. ششم آبان ماه 1360 صبح اول نرمش و دویدیم و بعد صبحانه خورديم و در همان جا مانديم. هفتم آبان ماه1360 بعد از دو و نرمش صبحگاهی انجام داديم و عصر آن روز به سوی اهواز حرکت کرديم و شب نماز را در قطار خوانديم و شام هم در قطار خورديم.
روز هشتم آبان ماه 1360 نماز صبح را در درود خوانديم و حرکت کرديم و صبحانه آن روز هم در قطار صرف نموديم و شهر قارون هم توقف کرديم و نماز ظهر را در مسجد انديشمک خوانديم. شب هم در ماشين از آنجا گذشتيم به شوش رسيديم که در آنجا برادر صف شکن به ما نشان میداد که اين جا منطقه جنگی است و سنگرها و خودروهای اسلام هم در آنجا به چشم میخورد.
بعد به هفت تير رسيديم که در آنجا بيشههای زيادی به چشم میخورد، در بين راه که میآمديم بچههای شهر با شوق نگاه به ما میکردند و شعار درود بر رزمندگان اسلام را میدادند. در شهر مياندوآب توقف کوتاهی کرديم، از روی رودخانه کارون عبور کرديم و ساعت 4:35 دقيقه عصر به اهواز رسيديم و در ايستگاه قطار اجتماع کرديم و نشستيم و از آنجا سوار اتوبوس شديم و به پايگاه نظامی گلستان آمديم. به هر 10نفر ما يک اتاق دادند و نماز خوانديم و بعد غذا را با کنسرو ماهی و نان صرف کرديم و بعد خوابيديم.
انتهای متن/