شهدای جهاد سازندگی/
شهید حمید کمانی در سال 1345 متولد شد. در آذر ماه 60 حمید عازم غرب کشور شد و به مناطق عملیاتی سومار رفت. کار او پشت خاکریز ساخت سنگر و ایجاد خاکریز بود. حمید در دهم بهمن سال 60 همچون دیگر سنگر سازان بی سنگر به خیل شهیدان جهاد سازندگی پیوست.

نگاهی به زندگی شهید حمید کمانی


«من تا وقتی که به جبهه نیامده بودم، در عالمی دیگر بودم. و وقتی که به جبهه آمدم، روحم و جسمم عوض شد. اگر شهید شدم زیاد برای من گریه و زاری نکنید و مقام شهادت مرا پایین نیاورید.»                                                              « از وصیت نامه شهید»


در اولین روزهای سال 1345 که طبیعت شهرستان خمین کم کم، سرآغاز فصل بهار را نوید می داد، اهالی روستای لکان مشغول دید و بازدید نوروز و سرگرم مراسم سال نو بودند.

در خانه « احمد» آقا، آن سال شادی خانواده دو چندان بود. تولد دومین فرزند خانواده همزمان با آغاز فصل بهار، باعث شده بود که اهالی روستا دو تبریک به خانواده کمانی بگویند، تبریک عید و تبریک قدم نو رسیده، که نام او را حمید گذاشته بودند.

« ماه جبین مؤمنی» مادر مهربان حمید با شیره جانش او را تغذیه کرد و در دامان پر مهرش پرورش داد. پدر حمید با اتوبوسی که در اختیار داشت، بین روستا و شهر به کار مشغول بود و از این راه مخارج زندگی خانواده را به دست می آورد. زندگی خانواده کمانی، یک زندگی معمولی و در سطح متوسط روستا بود.

حمید که در روستا زاده شده بود، در محیط روستا هم رشد یافت. او دوران کودکی را با بازی های کودکانه در میان بچه های روستا گذراند. زمانی که وقت مدرسه رفتن رسید، حمید به مدرسه روستا رفت و درس خواند. در دوران تحصیل، او شاگردی مؤدب و درس خوان به حساب می آمد و معلمان از او راضی بودند. در میان دانش آموزان هم به امانت داری معروف بود.

حمید کلاس پنجم بود که در اواخر سال 1356 خبر آغاز نهضت امام خمینی (ره) و کشتار مردم شهر قم به شهر خمین و روستای لکان رسید. همه مردم خمین از مرجع بزرگی صحبت می کردند که اهل شهر آنها بود و او را به خوبی می شناختند.

از همان اولین روزهای شروع مبارزات انقلابی مردم ایران، اهالی شهر و روستاهای شهرستان خمین به پیروی از حضرت امام (ره) به مبارزه با رژیم پهلوی پیوستند. اهالی روستای لکان هم خبرهای انقلاب را دنبال می کردند. پدر حمید به دلیل شغل خود که بین نقاط مختلف رفت و آمد می کرد، زودتر از دیگران خبرها را می شنید. حمید با وجود سن و سال کم با شعار نویسی روی دیوارها و کارهای دیگری که از دستش بر می آمد، سعی داشت به سهم خود برای پیشبرد انقلاب اسلامی کاری انجام دهد.

با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، حمید درس و تحصیل را رها کرد و پس از دوره ابتدایی تحصیلی، درس خواندن را ادامه نداد. او در کنار پدرش می کوشید با کار خود به تأمین هزینه های خانواده کمک کند. او روزها با پدرش کار می کرد و بعد از ظهر هم نزد عمویش که کارگاه چوب بری داشت، مشغول کار می شد.

مدت زیادی از برپایی نظام جمهوری اسلامی در کشور نگذشته بود که روز 31 شهریور ماه سال 1359، حمله ناجوانمردانه نیروهای متجاوز عراقی به کشور آغاز شد. مناطق غربی و جنوبی کشور مورد هجوم دشمن قرار گرفت و مردم بسیاری کشته و زخمی و یا بی خانمان شدند. خبرهای تجاوز دشمن همه جا از رادیو به گوش مردم می رسید. بسیاری از مردم خصوصاً جوانان در پی فرمان حضرت امام خمینی (ره) برای دفاع و جهاد عازم جبهه های جنگ شدند.

حمیدخیلی دلش می خواست که به جبهه رود اما سن و سال او اجازه نمی داد. او برای مدتی در فراگیری رانندگی ماشین های سنگین مانند لودر و بلدوز کوشید و پس از مدتی کار با این ماشین ها را آموخت.

روزهای اول جنگ با پیشروی دشمن متجاوز، مناطق زیادی به تصرف دشمن در آمد یا در محاصره آنها قرار گرفت اما با مقاومت دلیرانه نیروهای داوطلب مردمی که تا پای جان ایستادگی می کردند، خیلی زود نیروهای دشمن متوقف و زمین گیر شدند. دشمن چنین تصوری نداشت. رزمندگان اسلام روز به روز بر قدرت و امکانات خود افزودند و با تکیه بر ایمان قوی و با انگیزه جهاد و اجرای فرمان حضرت امام (ره) صحنه جنگ را به نفع کشور تغییر دادند.

نهاد انقلابی جهاد سازندگی که در روز 27 خرداد 1358 برای آبادی روستاها به فرمان حضرت امام (ره) کار خود را شروع کرده بود، با آغاز جنگ تحمیلی، خود را در کنار رزمندگان و نیروهای داوطلب مردم قرارداد و با تشکیل ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی، خدمات زیادی در جبهه های جنگ و پشت جبهه برای دفاع از انقلاب اسلامی و جهاد با دشمن متجاوز انجام داد.

ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی، در هر استان و شهرستان به فعالیت مشغول بود. آنها با جمع آوری و ارسال کمک های مردمی برای جبهه و آموزش و اعزام نیروهای داوطلب مردمی به ستادهای عملیاتی خود در مناطق جنگ غرب و جنوب کشور، نقش مهمی را در سازمان جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ایفا می کردند.

حمید که دل در گرو جبهه و جهاد داشت، به دلیل اینکه آموزش رانندگی با ماشین های سنگین را آموخته بود، بالاخره خود را در صف نیروهای اعزامی به جبهه قرار داد و از سوی جهاد سازندگی روانه میدان نبرد شد.

او برای بار اول در یک مأموریت دو ماهه، در سال 1360 به جبهه های غرب کشور در منطقه سومار رفت و در کار رانندگی لودر و ماشین های سنگین به خدمت مشغول شد. حال و هوای جبهه در او اثری عمیق داشت. هرروز که می گذشت عشق او به حضور در میدان نبرد بیش از گذشته می شد. او برای رزمندگان سنگر می ساخت و خاکریز می زد و از اینکه جان رزمندگان را نجات می بخشید، بسیار احساس خوبی داشت. او به کارش عشق می ورزید اما این دوره خیلی زود به پایان رسید و مدت مأموریت وی پایان یافت.

زمانی که حمید به شهر خمین و روستای لکان برگشت، گفتنی های زیادی از فداکاری و ایثار رزمندگان برای خانواده و دوستانش داشت. عشق جبهه در وجود او موج می زد و درصدد به دست آوردن فرصت دیگری برای بازگشت به منطقه عملیاتی بود.

بالاخره حمید توانست دوباره راهی جبهه شود. این بار موقع خداحافظی حال وهوای دیگری داشت. او سه برادر و پنج خواهرش را وداع گفت و هنگام خداحافظی از مادر و دوستانش از همه آنها حلالیت طلبید. به مادرش هنگام وداع می گفت « مادر به نظرم این بار وقتش رسیده است، مرا حلال کن و از دیگر آشنایان برایم طلب حلالیت کن.»

روز پنجم آذر ماه سال 1360، حمید عازم غرب کشور شد و به مناطق عملیاتی سومار رفت. کار او مثل گذشته رانندگی با ماشین های سنگین و ساخت سنگر و ایجاد خاکریز بود. او این کار را با عشق انجام می داد و پیشاپیش رزمندگان، زیر آتش مستقیم دشمن، در میان غرش صدای ماشین و انفجار خمپاره ها و آتش گلوله ها، بی باک و شجاع به انجام مأموریت خود فکر می کرد و لحظه ای از اجرای مأموریت کوتاهی نداشت.

روز دهم بهمن 1360 ، حمید در میدان نبرد رو در روی دشمن به کار مشغول بود. رگبار گلوله ها و انفجار خمپاره ها در کنارش، او را از ادامه کار باز نمی داشت. او زیر لب ذکر خدا را زمزمه می کرد و به پیشبرد مأموریتش می اندیشید که رگبار گلوله ها او را نشانه رفت. چندین گلوله به سر و گردنش برخورد کرد و خون گرمش را بر بدن پاکش جاری ساخت.

حمید در حین کار و انجام مأموریت برای ساختن جان پناه رزمندگان اسلام همچو سنگرسازان بی سنگر دیگر، به خیل شهیدان جهاد سازندگی پیوست و در همان دم، جان شیرین را تقدیم حضرت حق و زندگی بخش هستی کرد.

وقتی پیکر شهید «حمید کمانی» به روستای لکان برگشت، همه اهالی روستا در خانه آنها گرد آمدند. اهالی شهرستان خمین و همکاران جهاد سازندگی نیز در کنار پیکر او بودند. روز یازدهم بهمن، در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بود که پیکر خونین شهید حمید کمانی تا مزارش در روستای لکان با شکوه و عزت تشییع و به خاک سپرده شد.

شهادت شهید حمید کمانی، موجب تحول زیادی در بین جوانان روستا شد و راه او تا پیروزی بر دشمن متجاوز ادامه یافت. نام و یاد شهید حمید کمانی در دفتر شهدای دفاع مقدس ثبت شد و مزارش همچو پرچمی پر افتخار، بر قله عزّت و سربلندی خانواده و مردم انقلابی خمین در اهتزاز خواهد ماند.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده