اسیری که دیگر برنگشت
شهید رضا شاه حسینی در سال 59 داوطلبانه از سوی سازمان جهاد سازندگی عازم جبهه شد. انها پس از انجام کارهای اولیه راهی آبادان شدند. به دلیل نداشتن اطلاعات دقیق از شرایط تجاوز دشمن، در مسیر خود بهه سمت دارخوین سربازان عراقی مسیرشان را بستند و اسیر شدند و دیگر خبری از آن ها نشد.
شهید ( مفقودالاثر) رضا شاه حسینی خلجانی


اولین روز مدرسه بود. اولین روز مهر ماه سال 1327، در خانه «احمد» آقا، قابله محلّی « سلطنت » خانم را برای به دنیا آوردن پنجمین فرزندش پرستاری و کمک می کرد. احمد آقا در بارگاه حضرت امام رضا (ع) نذر کرده بود که اگر فرزندش پسر باشد، نام او را رضا بگذارد. با لاخره با صدای گریه کودک، اهل خانه شادمان شدند و از سلامتی مادر و نوزادش شکر خدا را به جا آوردند.

همان طور که پدر نوزاد نذر کرده بود، نام نو رسیده را رضا گذاشتند و به مناسبت آن شب که با عید قربان برابر بود، تولد رضا خوشحالی دو چندان برای خانواده به همراه آورد .

خانواده شاه حسینی خلجانی در محلّه یوسف آباد تهران زندگی می کردند و رضا نیز کودکی اش را در این محلّه گذراند. او زمان زیادی از نعمت پدر برخوردار نبود. در سن پنج سالگی سایه پدر از سر او رفت و رضا طعم تلخ یتیمی را چشید.

با فرا رسیدن زمان تحصیل، رضا در حوالی میدان منیریه پا به مدرسه ابتدایی که در نظام قدیم آموزش و پرورش شش سال طول می کشید، گذاشت. او شاگرد درس خوانی بود. زمانی که دوره ابتدایی به پایان رسید، برای ادامه تحصیل در همان منطقه وارد دبیرستان امیر کبیر شد .

او با وجود چهار برادر و دو خواهر و درگذشت پدرش، مشکلات زندگی را پشت سر گذاشت و بالاخره تحصیلات متوسطه را با گرفتن مدرک دیپلم در رشته طبیعی پایان داد.

گرچه زندگی اقتصادی خانواده رضا کم و بیش می گذشت و او نیاز چندانی به کار کردن برای تأمین مخارج درسی و زندگی نداشت اما برای اینکه هزینه هایش را خودش از راه کار کردن به دست آورد، گاهی مشغول کار در امور ساختمانی یا شاگردی در مغازه می شد.

با پایان یافتن تحصیلات، دوره خدمت سربازی رضا فرا رسید. او پس از دوره آموزشی مدت خدمت را در شهر زنجان گذراند و پس از دو سال گواهی پایان خدمت را دریافت کرد.

رضا با پایان خدمت سربازی به کار کردن پرداخت و در کارهای ساختمانی مشغول شد . پس از مدتی در اولین روز آذر ماه سال 1351 به عنوان کارمند در وزارت کشاورزی ( سابق ) استخدام شد.

رضا فرزند دلسوزی برای مادر و دیگر اعضای خانواده اش بود. با جلسات قرآنی انس داشت. مراسم هیأت عزاداری حضرت امام حسین (ع) که در محله آنها برگزار می شد، معمولاً با خواندن قرآن از سوی وی آغاز می گشت. او به احکام دینی پایبند بود و به مسایل اجتماعی و جامعه خویش توجه داشت.

سال 1354، رضا تصمیم به ازدواج گرفت. او از خانم « معصومه امامی» خواستگاری کرد که با قبول خواستگاری، مراسم ازدواج آنها روز چهارم خرداد ماه سال 1354 برگزار شد. زندگی مشترک رضا با همسرش سرشار از محبت و صمیمیت بود و پس از مدتی خداوند اولین فرزندشان « مهدی» را به آنها عطا فرمود.

رضا در محیط خانه همسری مهربان و شایسته بود. به همسرش احترام فراوان می گذاشت و چنانچه همسرش می گوید « گرچه مدت زندگی مشترک ما حدود پنج سال بیشتر طول نکشید، اما او با تمام خوبی هایی که داشت، تمام آن سالها برایم همچو یک لحظه خاطره شیرین باقی مانده است. »

سال 1357 به دنبال قیام مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) که از سال 1356 شعله ور شده بود، با تمام فراز و نشیب هایش، به دلیل فداکاری و ایثار مردم و ایستادگی آنها در برابر نیروهای رژیم شاهنشاهی، با پیروزی ملت و انهدام سلطنت خاندان پهلوی همراه شد و جشن پیروزی انقلاب اسلامی روز 22 بهمن ماه سال 1357 سراسر کشور را فرا گرفت.

رضا به دلیل ارتباط با مجالس مذهبی، از همان روزهای اول انقلاب اسلامی به صف مبارزه پیوست . او در تمام راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت داشت و با اوج گیری انقلاب فعالیت های او بیشتر شد، تا جایی که به گفته خودش، مورد پیگیرد مأموران امنیتی رژیم قرار گرفت. او برای خانواده خود نقل کرد که زمانی مأموران ساواک برای دستگیری او را دنبال کردند، ولی توانست در مسیر حرکت خود وارد یک پارک شده و بالای درختی بزرگ پنهان شود و از دست مأموران فرار کند.

رضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در وزارت کشاورزی به کارش ادامه داد. او در محیط کار نیز ارتباط صمیمانه و همراه با احترام و صداقت نسبت به همکارانش داشت و همواره مورد اعتماد جمع دوستان و همکارانش بود.

حدود یکسال و نیم از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که با حمله هواپیماهای رژیم بعثی عراق به آسمان شهر تهران و چند شهر مهم دیگر، جنگ تحمیلی عراق در روز 31 شهریور ماه سال 1359 آغاز شد. خبر جنگ از رادیو در سراسر کشور پخش شد. با سخنرانی شجاعانه و حماسی حضرت امام خمینی (ره)، مردم از تمام شهرها و روستاها آماده نبرد و جهاد شده و داوطلبانه راهی مرزهای غرب و جنوب کشور شدند.

در وزارت کشاورزی تصمیم گرفته شد برای خارج کردن امکاناتی که در مناطق جنوبی و مرزی کشور وجود داشت و مقابله با پیشروی دشمن و جلوگیری از نابودی تأسیسات و امکانات موجود، گروهی به منطقه مورد تجاوز اعزام شوند. بدین سبب یک گروه 27 نفره با یک اتوبوس، همراه وزیر کشاورزی که با یک خودرو سواری در جلو اتوبوس حرکت می کرد،روز 14 مهر ماه سال 1359 راهی شهر اهواز شدند.

دوهفته بیشتر از شروع جنگ نمی گذشت. همکاران وزارت کشاورزی که داوطلبانه از سازمانها و بخش های مختلف وزارتخانه عازم منطقه بودند، در بین راه با دیدن مردم جنگ زده و شرایط غیر عادی که در شهر اهواز وجود داشت، واقعیت جنگ را از نزدیک حس کردند . اوضاع کاملاً بحرانی بود. آنها پس از رسیدن به شهر اهواز، مأموریت خود را آغاز کردند و مقدمات کار را فراهم ساختند.

آنها پس از انجام کارهای اولیه راهی آبادان شدند، در آن موقع به دلیل آشفتگی حاصل از ابتدای جنگ، اطلاعات دقیقی از شرایط تجاوز دشمن در مناطق مختلف وجود نداشت. آنها در مسیر خود به سمت دارخوین در حرکت بودند که ناگهان سربازان متجاوز عراقی راه را بر آنها بستند. خودرو سواری که پیشاپیش اتوبوس در حال حرکت بود، توانست به سرعت دور بزند و از دست دشمن فرار کند. اما این امکان برای اتوبوس نبود و به دلیل نداشتن سلاح، امکان رویارویی و مقاومت سرنشینان اتوبوس هم در برابر دشمن وجود نداشت.

سربازان متجاوز دشمن همه 27 سرنشین اتوبوس را پیاده کردند، آنها را جستجو نموده و لباس هایشان را در آوردند و به عنوان اسیر با خود بردند.

هر چه از آن روز گذشت کمتر خبری به دست مسئولین وزارت کشاورزی و همکاران و خانواده چشم انتظار آنها می رسید. فقط یکی از همراهان به دلیل پیری و بیماری پس از مدتها از دست دشمن رها شد ، وقتی وی به میهن بازگشت، گفت که همه آنها مدتی با هم در یک اردوگاه بودند تا اینکه پس از مدتی همکاران را به جای دیگری منتقل کردند و پس از آن هیچ خبری از آنها به دست نیآمد.

رضا شاه حسینی خلجانی همچو همکاران دیگرش به کاروان راهیان نور پیوست و به عهدی که با خدایش داشت، وفا کرد و جان شیرین در راهی گذاشت که داوطلبانه برای رضای خدا و دفاع از حق در برابر دشمن متجاوز انتخاب کرده بود.

گرچه بنیاد شهید، شهادت گروه همکاران شهید « رضا شاه حسینی خلجانی» را پس از سالهای جنگ اعلام کرد، اما هنوز چشمهای منتظر بازماندگان، انتظار بازگشت آنها را می کشد، تا شاید آثاری از آنها یافت شده و بتوانند مزارشان را یادمان ایثار و فداکاری شان سازند و بر زخم دل خویش مرهم گذراند.

شهید رضا شاه حسینی خلجانی، برای همیشه در تاریخ زنده خواهد بود تا روزی که همه به سوی حق باز خواهیم گشت و اسرار زمین بر همگان آشکار شود.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده