گفتگوی اختصاصی نوید شاهد البرز با جانباز و آزاده پر افتخار «عبدالرضا لهراسبی»
یست و چهارم مردادماه سال شصت ونه عراق اعلام کرد که ما به صورت یکطرفه می خواهیم اسرا را آزاد کنیم ودلیلش هم این بود با کویت وارد جنگ شده بود و صدام یک لقمه چربتر پیدا کرده بود...من وقتی وارد خاک ایران شدم، سجده شکرکردم. هیجده سالگی رفتم و بیست و هشت سالگی برگشتم...

سه هزار و پانصد روز اسارت به روایت یک آزاده/ بخش پایانی

گفتگوی اختصاصی نوید شاهد البرز: آزادگان افرادي هستند که خود را از دنيا خريده اند، يعني کالا را به دنيا داده و جانشان را رها ساخته اند ، چيزي بر آنها حکومت نمي کند و تحت تأثير هيچ زرق و برق فريبنده ايي قرار نمي گيرد.

هر روزی که تاریخ انقلاب اسلامی ورق می‌خورد و وقایع آن بازخوانی و بازگوئی می‌شود، چیزی جزء ایمان، ایثار، رشادت، آزادگی و امثال آن در ذهنمان نمایان نمیشود. 26 مردادماه یکی از روزهای مهم تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. روزی که فرزندان غیور این مرز و بوم با غیرت مثال‌زدنی پس از تحمل سال‌ها دوری از میهن و خانواده خود، صبورانه زیر شکنجه‌های دردناک تاریکخانه‌های دشمن بعثیان ایستادگی نمودند و افتخاری دیگر در تاریخ بلندقامتان ثبت کردند.


حال که این روزها، یادآور سالروز تاریخی بازگشت آزادگان سرافراز به میهن عزیزمان ایران است، به گفت‌وگو با جانباز 65 درصد و آزاده پر افتخار کشورمان  «عبدالرضا لهراسبی» می نشستیم تا از آن روزهای تلخ و شیرین اسارت یادی کنیم؛ بخش اول این گفتگو تقدیم حضورتان شد ، اینک بخش پایانی:


بعد از عملیات خیبر...

خاطره ای یادم امد از جابجایی اردوگاه ؛ که نصف شب سراسیمه جلوی اردوگاه چندتا اتوبوس آوردند و با سرو صدای زیاد به همه فهماندن که باید سوار اتوبوس ها شویم. ما هم چیزی نداشتیم؛ یه کیسه بود و لباس زیر و یکی دوتا نامه وعکس ، برداشتیم ورفتیم توی اتوبوس نشستیم.

سوار بر اتوبوسها به موصل آمدیم، نیمی از شب گذشته بود که به موصل رسیدیم همه خواب بودند که اتوبوسها شروع کردند به بوق زدن و شادی کردن. می خواستند به مردم بگویند که ما اسیر گرفته ایم در حالیکه ما سه سال بود، اسیر بودیم ولی انها وانمود می کردند که تازه این افراد را گرفتند.

از در اتوبوس که ما را وارد محوطه اردوگاه جدید می کردند دو طرف وایساده بودند و چوب و میله به دست، بچه ها را که از این تونل رد می شدند، می زدند. بچه ها از تونل رد می شدند و همه روی هم می افتادند.

بعد از آن گفتند که می خواهیم آمار بگیریم، با ضربه های محکم پشت سر هم به سر بچه ها آنها را می شماردند و نفر پنجاهم را پنجاه تا ضربه به سرش می زدند که بعضیها چشمشون در می آمد و کور شدند. بعد ما را توی آسایشگاه فرستادند و همه داغون بودند. بعدها متوجه شدیم که عملیات خیبر بوده و اینها انتقام عملیات خیبر را از ما گرفتند.

اسفند سال 61 عملیات خیبر شده بود،عراقیها می خواستند برای مردمشون جو روانی ایجاد کنند. در عملیات خیبرعراق برای اولین بار از شیمیایی استفاده کرد. ما را سه سال بود اسیر بودیم در موصل می چرخاندند برای تبلیغ اینکه ما اسیر گرفتیم .


ماه رمضان سال شصت و یک و شهادت دونفر از بچه ها در اردوگاه


کتاب خدا را در دست ما و نماز خواندن ما را می دیدند و می گفتند: مجوس. می گفتیم مگه مجوس نماز می خواند، روی چه حسابی این رفتار را با ما می کنید.

مانماز جماعت داشتیم و اصرار هم داشتیم که نماز جماعت را برگزار کنیم ولی عراقیها مخالف بودند وما مخفیانه این کار را می کردیم و خیلی هم برای ما تاثیر مثبت داشت. افرادی بودند دربین ما که متاهل بودند از خانواده بی خبر بودند پسر بزرگ ودختر بزرگ داشتند از آنها بی اطلاع بودند و بعضیها جنگ زده بودند... این مناسک عبادی روحیه اسرا را بالا می برد.

صلیب سرخ دوماهی یکبار می آمد و یک کاغذی به ما می داد و می گفت: احولات خود را بنویسید و جوابش هم چند ماه بعد می آمد. البته منافقین در صلیب سرخ رخنه کرده بودند و خبرها سانسور می شد.

بعد از ماه رمضان به اشکال مختلف می آمدند، بچه ها را می زدند و شکنجه می دادند وبه یکباره صدایی در اردوگاه پیچید که یکی از هم بندهای ما را که یک پا داشت را بردند و فلک کردند وخیلی بچه ها اذیت شدند و به حالت انفجار رسیده بودند. مسئولین جمع شدند و رفتند سمت عراقیها که بگویند این کار را نکنید. به شکل خیلی بدی با آنها برخورد کرده بودند.

بچه ها نا خودآگاه همه با هم با یک صدا در اردوگاه فریاد الله و اکبر سر دادند.یک شوری در اردوگاه افتاد و انگار تظاهرات بود که دور تا دور اردوگاه پر از نیروی عراقی شد و به طرف ما تیراندازی می کردند .

من خودم را روزی هوا دیدم که تیر اول به دستم اصابت کرد و تیر دوم روی قلبم وارد شد و افتادم که بچه ها پای من را گرفتند ومن را به آسایشگاه بردند. دو نفر از بچه ها شهید شدند که پیکرشون توی محوطه ماند و من و یکی از بچه های شیراز مجروح شدیم.

ما را برای مداوا تحویل عراقی ها دادند. عراقیها بعد از چند ساعت آمدند سراغ من و دیدند، من زنده ام ولی خون زیادی از من رفته بود و چون ما اسیر بودیم و کارت هویت اسارت داشتیم، ترس داشتند که بگویند ما یک اسیر را گلوله باران کردیم به این دلیل من را به درمانگاه بردند.

من چهل روز در درمانگاهی در موصل در یک اتاقکی بودم و بعد از چهل روز برگشتم با یک دشداشه سفید همه فکر می کردند، شبه می بینند و باور نمی کردند که من زنده باشم و بعد برای ما تعریف کردند که بعد از آن شب و تیراندازی چه قدر بچه ها را اذیت کرده بودند. عراقیها با اعتراض اسرا بیشتر آنها را شکنجه می کردند.

*** صلیب سرخ چه کسانی بودند و در مورد شکنجه ها چه واکنشی نشان میدادند؟

ازابتدای جنگ سال 59، صلیب سرخ ماهی یک مرتبه می آمد و بعد دو ماهی یک مرتبه چون تعداد اسیرها هر روز بیشتر می شد. اینها بازدیدشان کمتر می شد. سه چهار نفر خانم وآقا می آمدند .

نیروهای صلیب سرخ در تمام جهان سویسی هستند و ظهر که می آمدند و تا شب بودند و آرایش اردوگاه به هم می خورد و عراقیها آن رفتار قبلی را با ما نداشتند و ما در اردوگاه آزاد بودیم. صلیب سرخ نامه ها را به ما می دادند و از آسایشگاه بازدید می کردند و با مترجمان ما صحبت می کردند و بچه ها مشکلاتشان را می گفتند. دو روز می ماندند ومی رفتند.

دو سه مرتبه هم من را برای شاهد و گواه تیراندازی بردند و بتدریج خواسته هایی که برای ما برآورده کردند، کتاب بود؛ کتابهای اکسفورد و آموزش زبانهای مختلف بود.

سجده شکر بر خاک ایران

*** خبر آزادی را چه زمانی و چطوری به شما دادند ؟

ما دیگر فکر آزاد شدن را از سرمان بیرون کرده بودیم و دو سال از پایان جنگ می گذشت ولی ماهنوز اسیر بودیم. سال 1367، جنگ تمام شده بود. سال 1369، ما آزاد شدیم و بعد از قطع نامه 598 ما فکر می کردیم که امروز و فردا ما آزاد می شویم حتی عراقیها هم همینطور فکر می کردند.

بیست و چهارم مردادماه سال شصت ونه عراق اعلام کرد که ما به صورت یکطرفه می خواهیم اسرا را آزاد کنیم ودلیلش هم این بود با کویت وارد جنگ شده بود و صدام یک لقمه چربتر پیدا کرده بود. اصلا صدام می گفت:کویت مال خودمان است.

چهارشنبه گفت: ما در روز جمعه اسرا را آزاد می کنیم و همه ایران وهمه جهان منتظر بودند، ببینند که عراق چه می کند و اینکار را کرد. دو هزار تا دوهزار تا لب مرز می آورد و اسم می خواند و می گفت: از این طرف خط برو آن طرف خط و آزادید. من جزء دوهزار نفر روز چهارم بودم.

من وقتی وارد خاک ایران شدم، سجده شکرکردم. هیجده سالگی رفتم و بیست و هشت سالگی برگشتم. بعد از عبور از مزر، ده بیست متر آنطرفتر اتوبوسها ایستاده بودند، می رفتیم، سوارمی شدیم و در تمام مسیر مردم به استقبال ما می آمدند. درماه صفر بود هیچوقت ایران ماه صفر هلهله و شادی نداشت ولی آن روزها مردم شادی می کردند.

مردم در عین اینکه حرمت ماه صفر را داشتند و شادی را هم داشتند. ما در کرمانشاه چند روزدر قرنطینه بودیم و آزمایش های لازم را انجام دادند و بعد من را به دزفول بردند و تحویل خانواده دادند از اتوبوس پیاده شدم که دیدم کسی من را صدا می زند.

عبدالرضا بیا...عبدالرضا بیا... نگاه کردم، پسر همسایه مان بود که بزرگ شده بود و هیکلی به هم زده بود و با موتور دنبال من امده بود و من سوار شدم و به طرف محله امان حرکت کردیم که انجا مادر و برادر و خانواده ام منتظر بودند. من مادر و برادرم را همزمان در آغوش گرفتم. دوران اسارت برای من بهترین و سختترین دوران زندگیم بود و خدا یک لحظه من را تنها نگذاشت و اسارت برای من سرتاسر رشد و بالندگی بود.

سخن پایانی....سختیها مانع رشد و بالندگی نشد

در نظر بگیرید خاطراتی را که از آزادگان نقل می شود، خاطرات مستندی است که تجربه شده است و اینکه انسانها در سختترین شرایط می توانند بهترین استفاده را بکنند؛ برای من تجربه شد. من در طول تحصیلم خاطرم نیست که خودکاری را تمام کرده باشم ولی آنجا برای فراگیری زبان انگلیسی و فرانسه بارها خودکار را تمام می کردم. کسی که اهل قلم بود ارزش آن را می دانست با آن امکانات کم من زبان انگلیسی و فرانسه و عربی را یاد گرفتم.

چه دستها که شکست و چه چشمها که کور شد برای اینکه ما یک قلم داشته باشیم و یک دفترچه ...

ما سندهای عینی و زنده هستیم بقول آن بزرگوار؛ "ما راست قامتان زنده تاریخ خواهیم ماند."

من زبان انگلیسی وفرانسه را بعدا در ایران ادامه دادم. الان همه خانواده ها با همه توان و امکانات تلاش می کنند که فرزندشون به جایی برسد ولی باز هم آن چیزی که می خواهند نمی شود ولی ما درآن امکانات کم و سختیها خدا را شکر یک دستاوردهایی داشتیم و این بدلیل توکل و اراده مان بود . ما هیچ وقت شکست را نپذیرفتیم و کم نیاوردیم.


*** پایان***

                        تنظیم از نجمه اباذری
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده