شهید محمد رضا میرزایی
دوشنبه, ۰۲ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۵۶
نوید شاهد لرستان:همکلاسی هایش،خجالت زده می شوند و رنگ عوض میکنند و از این که محمد رضا، نگفته بود ، این مغازه ی پدر من است،

زندگينامه شهيد محمد رضا ميرزايي

نوید شاهد لرستان:شهيد در سال 1337 در روستاي و در خانوادگي مذهبی دیده به جهان گشود و درسال 1343 در مدرسه زاداگاه خودش پا نهاد و دوران ابتداي ار به مدت 4 سال به پايان رساند و پس از ان دوران دبيرستان را در دبيرستان امام خميني الشتر اغاز و در سال 1358 ديپلم را گرفت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به استخدام اموزش و پرورش در آمد و د ر روستا هاي الشتر مشغئول خدمت وظيفه شود و بعد از ان در امور تزيني الشتر خدمت مي نمود و مدتي هم به عنوان مسول اموزشگاه خدمت مي نمود و كه به جبهه ها اعزام گرديد و به شهادت نائل گرديد

خاطره ایی از دوران دانش آموزی شهید محمد رضا میرزایی

وقتی پدرم دانش آموز بود.با چند نفر از همکلاسی هایش به طرف خانه می آید.یکی از دانش اموزان می گوید:

-مغازه ای می شناسم که نمی دونه پسته گرون شده،اگه دو تومن بدی ،اندازه چهر تومن پسته می ده.پدرم هم با اونا به مغازه می ره.

پیرمرد پسته های بچه ها رو می ده و دو تومنی هاشون رو می گیره .بچه ها آماده رفتن می شوند.میبینند که همکلاسشان محمد رضا،به ته مغازه میرود و به پیرمرد در جابجایی وسایل کمک میکند.بچه ها او را صدا میزنند:

-محمد رضا !بیا بریم.

پدرم در حالی که کارتن و جعبه های مغازه رامرتب میکند،با لبخندی رو به بچه ها میکند و می گوید:

-شما برید من می مونم که به پدرم کمک کنم.

همکلاسی هایش،خجالت زده می شوند و رنگ عوض میکنند و از این که محمد رضا، نگفته بود ، این مغازه ی پدر من است،تعجب می کنند.بر میگردند که پسته ها را پس بدهند و با قیمت جدید حساب کنند که پیر مرد می گوید:

-می دونم بچه ها،شما همکلاسی های محمد رضا هستید،محمد رضا سفارشتونو کرد بود.

منبع:سیستم اطلاعاتی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده