دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۵
از ناله­ های زینب محزون شنیده ­ای؟

سروده ای از قاسم بدره


ای نی حدیث صحبت یاران شنیده ­ای؟

ازتشنه­ای حکایت باران شنیده ­ای؟

ای نی ز هور وخیبر و مجنون لاله­ ها

یا از شکوه یک تن پرخون شنیده­ ای؟

ای نی صدای شیهه‌ي اسبان بی­قرار

یا از تن فتاده به‌هامون شنیده­ ای؟

ای نی سر بریده که ازکهف می­سرود

از ناله­ های زینب محزون شنیده ­ای؟

ما را حکایتی است به پهنای آسمان

دردی نهفته در دل این کهنه­ کهکشان

ای نی چراحکایت انسان شنیدنی است؟

سیمرغ و قاف و قصّه­ ی مرغان شنیدنی است؟

ای نی چرا نوای غم از نای بند تو

وز سرگذشت زلف پریشان شنیدنی است؟

ای نی چرا شکایت روز و شبان تو

ازساز وکارفتنه‌ي شیطان شنیدنی است؟

از نینوا بگو و از آن باغ لاله­ ها

چون سرنوشت سرخ شهیدان شنیدنی است

ای نی اگر ز عشق بپرسی در این دیار

افسانه­ های مردم ایران شنیدنی است

مردان مرد و سختی هنگامه­ ی نبرد

ما را غمی نبوده از این زخم وکهنه درد

مردان مرد پنجه‌ي دیوان شکسته­ اند

از قید و بند دیـــو درون پاک رســـته­ اند

با روبهان پست بـــــگو پای پس نهند

شیران به زیر پرچم ایران نشسته ­اند

بن­مایه و نژاد ز آرش گرفتــــه­اند

از نسل زال و رستم وگیو خجسته ­اند

روز ازل به مهر علی دل سپرده­اند

پیمان که بسته­اند همه پای بسته­ اند

با فرِّایزدی و شکوه محمّدی

مانا شوند مردم این مُلک سرمدی

ما دیده­بان عالم اسلام و میهنیم

ما تیغه­ های خار به چشمان دشمنیم

ما استوار در ره دین پافشرده­ایم

دشمن زجنس سنگ بُوَد، ما هم آهنیم

جان می­دهیم و باک نداریم ازکسی

بر پیکر ستَبرِ وطن همچوجوشنیم

سر می­دهیم و تن به مذّلت نمی­دهیم

سیمرغ زال پهنه­ی این کوی و برزنیم

شیران روزگار در این بیشه خفته­ اند

آن شاهدان خفته که راز نگفته اند

آقا بیا که درس محبّت دهی مرا

درکثرتم نشانه ز وحدت دهی مرا

آقا بیاکه تشنه­ ی دیدارگشته­ ام

تا جرعه­ای زکوثرعصمت دهی مرا

آقا بیا که بی توگرفتار غربتم

با جلوه ­ات شکوه و شرافت دهی مرا

آقا بیا قبیله­ ی‌هابیل دیدنی است

ناصالحم، تو ناقه‌ي قدرت دهی مرا

مورم ولی به راه سلیمان نشسته ­ام

عمری است روسیاهم و پیمان شکسته ام

آن سنگری که بوی خدا می­دهدکجاست؟

آن حنجری که باز صدا می­دهدکجاست؟

رِندان بلاکشیده به مقصد رسیده­اند

آن کاروان که بوی بلا می­دهدکجاست؟

همچون فُضَیل بر سرراهش نشسته­ایم

آن آیه­ای که سینه جلا می­دهدکجاست؟

این سینه شَرحِه شَرحِه شد از داغِ هِجرِ او

آن مَرحَمی که دَرد شفا می­دَهَد کجاست؟

قامت بِبَند تا که قیامت نیامده

هُشیار باش تاکه عَلامَت نیامده


منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده