حسین رسولیان، همرزم شهید عباس کریمی:
چهارشنبه, ۰۵ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۵۲
نوید شاهد: از سال 59 که وارد کردستان شد، خیلی سریع شیوه های اطلاعاتی را یاد گرفت و تدابیر بسیار جالبی را خودش اتخاذ کرد. در هر منطقه ای که وارد می شد، خیلی زود به آن منطقه و مختصاتش علم پیدا می کرد، به شکلی که اگر کسی او را نمی شناخت، فکر می کرد از بچگی در آن منطقه زندگی کرده است.
می گوید: از سال 59 که وارد کردستان شد، خیلی سریع شیوه های اطلاعاتی را یاد گرفت و تدابیر بسیار جالبی را خودش اتخاذ کرد. در هر منطقه ای که وارد می شد، خیلی زود به آن منطقه و مختصاتش علم پیدا می کرد، به شکلی که اگر کسی او را نمی شناخت، فکر می کرد از بچگی در آن منطقه زندگی کرده است. 
حسین رسولیان درباره مسئولیت مهم شهید کریمی می گوید:
عباس، به عنوان مسئول اطلاعات، در کنار حاج احمد متوسلیان، لیاقت و شایستگی خود را نشان داد. اطلاعاتی که او ارائه می کرد، از دقت و اطمینان بالایی برخوردار بود. تحرکات و عملیات ضد انقلاب، قبلا به فرماندهی اعلام می شد و پایگاههایی که احتمال داشت مورد حمله قرار بگیرند در جریان امر قرار می گرفتند. به دلیل همین دقت و شایستگی بود که حاج احمد او را به عنوان بازو و چشم و گوش خود می دانست و می گفت: اطلاعاتی که از کریمی به دست می آورید، صحت دارد و باید صد در صد روی آن برنامه ریزی و کار شود. 
وی استعداد و یادگیری شهید کریمی در زمینه آموختن شیوه های اطلاعاتی را خوب ارزیابی می کند:
از سال 59 که وارد کردستان شد، خیلی سریع شیوه های اطلاعاتی را یاد گرفت و تدابیر بسیار جالبی را خودش اتخاذ کرد. در هر منطقه ای که وارد می شد، خیلی زود به آن منطقه و مختصاتش علم پیدا می کرد، به شکلی که اگر کسی او را نمی شناخت، فکر می کرد از بچگی در آن منطقه زندگی کرده است. 
رسولیان درباره تشکیل تیپ محمدرسول الله(ص) و نقش عباس کریمی در آن می گوید:
در اواخر سال 60 به دستور فرمانده کل سپاه، حاج احمد متوسلیان همراه عباس کریمی، حاج همت، حسین قجه ای، رضا چراغی و محمد رضا دستواره، روانه جنوب شدند و تیپ را پایه گذاری کردند. فتح المبین، اولین عملیات تیپ بود. حاج عباس مسئولیت شناسایی منطقه عملیات را به عهده داشت. او باید گردان های تیپ را پیش از شروع عملیات، به توپخانه دشمن می رساند. کار سختی بود. حاج عباس این کار را کرد. حاج احمد متوسلیان هم به او ایمان داشت، که همه کارها را به او سپرد. عباس کریمی کم کسی نبود....
همرزم شهید، با بیان خاطره ای، صحبت هایش را ادامه می دهد:
روزی، همراه حاج عباس به ملاقات یکی از رابطین اطلاعات، در یکی از روستاهای مریوان رفتم. بعد از انجام ماموریت، هنگام برگشت در انتخاب راه شک کردم. عباس مسیری را پیشنهاد کرد که من قبول نکردم و با کمال اطمینان راه دیگری را انتخاب کردم و به عباس گفتم: این همان راهی است که مرا به نیروهای خودی می رساند. گفت: اشتباه می کنی. از هم جدا شدیم و هر کدام از یک راه رفتیم. دلم قرص و محکم بود که راه درست است، اما هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بودم که دیدم راه ناآشناست. با ناراحتی نگاهی به قله ها و تپه های اطرافم کردم. مانده بودم از کدام طرف بروم که ناگهان عباس مرا از روی قله ای صدا زند.
خودم را به او رساندم و با شرمندگی گفتم: در ماموریت های آینده، دیگری حرفی نمی زنم و هر چه بگویی، عمل می کنم؛ چون امروز متوجه شدم کاملا به منطقه آشنایی و با آگاهی حرف می زنی.
رسولیان، در بیان روحیه خستگی ناپذیری شهید کریمی هم حرف هایی برای گفتن دارد:
از لحاظ جسمانی داری مقاومت زیادی بود، به نحوی که ساعت ها پیاده روی او را از پا در نمی آورد. روزی همراه او در دوی صبحگاهی شرکت کردم. هنوز مجروح نشده بودم و فکر می کردم از توانایی جسمی خوبی برخوردارم. با هم شروع به دویدن کردیم. بعد از طی مسافت کوتاهی، خسته شدم و به نفس نفس افتادم. به عباس گفتم: از کجا برگردیم؟ به من گفت: تو همین جا استراحت کن. بعد خودش دو کیلومتری را رفت و برگشت، اما اثری از خستگی در او ندیدم. آن روز خیلی در برابرش احساس کوچکی کردم، هر چند از نظر توانایی جسمی قوی تر از او به نظر می رسیدم.
همرزم شهید کریمی، در این باره خاطره ای هم نقل می کند:
قرار بود عملیاتی در حد فاصل 40 کلیومتری خاک عراق انجام شود، تا به پادگانی به نام "بانی بلوک" حمله کنند.
حاج عباس به همراه یک گردان از برادران پاسدار به نام گردان 4 حرکت کرد. فرماندهی این گردان را حاج احمد متوسلیان بر عهده داشت. در بین راه، به علت طولانی بودن مسیر، تعدادی از پا افتادند یا پاهایشان مجروح شد. فقط حاجی و چهار نفر دیگر به پادگان رفتند و دشمن را غافلگیر کردند. این گروه 5 نفره، ارتباط پادگان را قطع کردند و کل سیستم مخابراتی پادگان را از بین بردند. عراق تصور می کرد که این پادگان  را از دست داده، لذا هلیکوپترهای عراقی پادگان را موشک باران کردند و تلفات زیادی از خود عراقی ها به جا ماند. اما این 5 نفر، سالم و بدون این که آسیبی ببینند به مقر بازگشتند.
همرزم شهید کریمی در پایان می افزاید:
وقتی به کاشان می آمد، کمتر کسی از آمد  وشد او خبردار می شد. همیشه می گفت: باید به خاطر خدا به مردم احترام گذاشت، نه به خاطر شخصیتشان.
دلیلش هم این بود که گاهی این احترامات به خاطر خدا نیست، بلکه همه اش هوای نفس است، فلذا در مورد خودش همیشه گمنام بودن را ترجیح می داد. در برخوردهایش شخصیت انسانی افراد برایش مهم بود، نه پست و مقامشان.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده