خاطره خودنوشت شهيد هاشم‌علی قدم خير قسمت «6»

آخرین دستنوشته شهید قدم خير /چه کسانی لیاقت شهادت دارند

شهيد «هاشم‌علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « همان لحظه که در زير سنگر بوده بود با جد خودش حضرت محمد(ص) ديدار و ملاقات کرده بود خوش به حال خودشان که لياقت شهادت دارند و با امام حسين علیه السلام ملاقات می‌کنند. اين‌هایی که شهيد می‌شوند، يک عده خاصی هستند که خدا خودش می‌داند که چه کسی را به پهلوی خودش برد. ...» متن کامل قسمت ششم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

آخرین دستنوشته شهید قدم خير /چه کسانی لیاقت شهادت دارند

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هاشم‌علی قدم‌خير» یکم خرداد سال 1343 در روستای رودبال شهرستان فیروزآباد دیده به جهان گشود. هفت سالگی به مدرسه رفت، بعد از اتمام دوره ابتدايی برای ادامه تحصيل به فيروز آباد رفت. او با توجه به علاقه‌ای که به روحانيت داشت مدتی نيز در حوزه علميه فيروزآباد مشغول تحصیل شد. با آغاز جنگ تحميلی به عنوان بسيجی عازم ميدان نبرد عليه دشمن شد. وی در عمليات طريق القدس و آزادسازی بستان شرکت کرد. و سرانجام دوم فروردین سال 1361 در عملیات فتح المبین به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای رودبال فیروزآباد به خاک سپرده شد.

متن خاطره: سنگر دیده بانی

 روز نوزدهم اسفندماه 1360 ما سنگرمان را عوض کرديم و به سنگرهای کنار خاکريز آمديم و کم کم روز تمام می‌شد که ليست نگهبانی ما نوشته شد که برادر شهيد حسين موسوی از ساعت 6:30 تا 9:30 نگهبان بود که نگهبانی او تمام شد نوبت به ما شد که خمپاره‌های مزدوران بعث عراقی هر لحظه زيادتر می‌شد که ما در سنگر ديده‌بانی رفتيم و برادر شهيدمان هم برای دلداری به کنار ما آمدند.

 با هم حدود نيم ساعت در سنگر ديده‌بانی بوديم که خمپاره دشمن کم شد و او به سنگر گروهی کنار ديگر برادران رفت ساعت 11:30 بود که يک خپاره کنار سنگر ما خورد که حسين شهيد آمد بيرون گفت بچه‌ها خمپاره کنار سنگر خورده و رفت داخل سنگر و بعد از چند دقيقه ديگر آمد بيرون که با صدای بلند صدای ما زد گفت ساعت چقدره؟ و ما هم گفتيم ساعت 12 ربع کم و او به داخل سنگر رفت.

چه کسانی لیاقت شهادت دارند

 ساعت 12 شد که يک خمپاره روی سنگر اجتماعی خورد که ما که در سنگر ديده‌بانی بوديم خبر شديم و فورا دويديم که يکی از بچه‌ها که داخل سنگر بود گفت که برويد فرمانده را خبر بدهيد که ما فرمانده را خبر کرديم که همه بچه‌ها آمدند و گونی‌های پر از ماسه و چوب‌ها را از روی بچه‌ها برداشتيم که بيشتر گونی‌ها روی برادر شهيدمان بود.

هنگامی که برادر حسين را در آورديم يکی از برادران ارتش تنفس مصنوعی به او داد و فورا او را به بهداری شوش بردند که در همان لحظه که در زير سنگر بوده بود با جد خودش حضرت محمد(ص) ديدار و ملاقات کرده بود خوش به حال خودشان که لياقت شهادت دارند و با امام حسين علیه السلام ملاقات می‌کنند.

اين‌هایی که شهيد می‌شوند، يک عده خاصی هستند که خدا خودش می‌داند که چه کسی را به پهلوی خودش برد. خداوند به پدر و مادر شهيد و همه خويشاوندان صبر و به ما هم صبر و نيرو عطا بفرمايد تا بتوانيم راه امام حسین علیه السلام را ادامه دهيم. دورد بر روان پاک شهدای اسلام، درود بر روان پاک حسين به اميد روزی که اسلام پيروز شود و ما هم لياقت شهادت پيدا کنيم..

آخرین دستنوشته شهید

روز 27 اسفندماه 1360 با چند نفر از بچه‌های فيروزآباد در دشت کربلای خوزستان نشسته بوديم دور هم داشتيم حرف می‌زديم و ما را با برادران ارتشی داخل کرده بودند و گروه‌ها و دسته‌ها کامل می‌شد تا ان‌شاء‌الله تعالی حمله شروع شود و هر کدام از برادران فکر شب حمله بودند و می‌گفتند کی حمله شروع می‌شود؟ ساعت 11 و 9 دقيقه روز 27 اسفندماه 1360 والسلام.

انتهای متن/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده