شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۶
در منطقه‌، افسري از نيروي هوايي،‌ رابط ما بود و به ما كمك مي‌كرد....
نوید شاهد: در منطقه‌، افسري از نيروي هوايي،‌ رابط ما بود و به ما كمك مي‌كرد. يك بار گفت:‌ «احمد، بچه‌ها و نيروهاي خودي توي منطقه،‌ مهمات‌شان تمام شده و چيزي در بساط ندارند،‌ عراقي‌ها هم فعلاً مهمات ندارند و كار به جايي رسيده كه بچه‌ها با سنگ،‌ نيروهاي عراقي را مي‌زنند.»
بلافاصله احمد به بچه‌هاي آشيانه‌ي قوچعلي گفت‌: «يه بالگرد 214 براي مهمات‌رساني آماده كنيد.»
كروچيف داخل بالگرد 214 نشسته بود. بسيجي‌ها و نيروهاي فني، بالگرد را به قول معروف تا خرخره پر از مهمات كردند،‌ به طوري كه دو طرف كروچيف هم پر از خمپاره و تير و فشنگ شده بود.
قرار شد به علت كمبود وقت، هنگامي كه بالگرد به منطقه‌ي مورد نظر رسيد، به محض نشستن روي زمين، در كشويي بالگرد باز شده و كروچيف از دو طرف مهمات را با فشار پايين بريزد.
وقتي بالگرد پر از مهمات آماده‌ي پرواز شد، خلبانش با ديدن حجم زياد مهمات،‌ با صداي بلند گفت: «بابا اين بالگرده نه كاميون! من نمي‌تونم با اين همه مهمات پرواز كنم... كمترش كنيد!»
از طرفي، بچه‌هاي بسيجي به علت كمبود مهمات دائم التماس مي‌كردند كه آن گوشه‌ي بالگرد هم خاليه،‌ اگه مي‌شه يه خمپاره هم آنجا جا بديم!
بدون مهمات، امكان داشت هر لحظه با رسيدن مهمات به عراقي‌ها،‌ آن منطقه سقوط كند و به دست دشمن بيفتد.
خلاصه،‌ اصرار از نيروهاي بسيجي و تكاور و اعتراض از خلبان 214.كار داشت به جاهاي باريكي منتهي مي‌شدك احمد به خلبان گفت:‌ »ناراحت نباش، با توكل به خدا پرواز كن، ما هم هواتو داريم و با بالگردها كبرا از شما محافظت مي‌كنيم.»
بالاخره با صحبت‌هاي احمد، خلبان بالگرد 214 متقاعد شد تا پرواز كند. تيك آف كرديم و مهمات را براي نيروهاي خودي خالي كرديم. با حضور ما، نيروها خيلي خوشحال شدند. جالب آن كه بچه‌هايما بدون مهمات،‌ اسير هم گرفته بودند!
خانه‌اي كوچك با گردسوزي روشن، صفحه 99


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده