خلبان بالگرد هم متوجه شد و سريع تغيير جهت داد. ولي بالگرد احمد را مورد هدف قرار دادند. يعني از آنجايي كه من صحنه را مي‌ديدم، اين‌طور نشان مي‌داد كه دود از بالگرد احمد بلند مي‌شود.

با حضور بالگردهاي كبرا كه اسكورت ما بودند، غمي نداشتيم. روي ارتفاعات مهران و صالح‌آباد پرواز مي‌كرديم. بالگردهای ما كه 214 بودند، خرخره پر از تجهيزات و مهمات بودند. منطقه‌ي عملياتي كه در حال اجرا بود، روي ارتفاعي بود كه پشت آن يك ارتفاع ديگري بودكه نيروهاي عراق آنجا حضور داشتند. خطري كه سه بالگرد 214 را تهديد مي‌كرد اين بود كه اگر كمي ارتفاع مي‌گرفتند، كاملاً در ديد دشمن قرار مي‌گرفتند.

«بالگرد سوم»روایتی از خلبات شهید احمد کشوری

احمد كشوري به همراه يك فروند بالگرد كبراي ديگر ما را اسكورت مي‌كردند، صداي احمد از راديوي بالگردها به ما يادآور شد كه مي‌بايست تك فروند، تك فروند در ارتفاعي كه نيروهاي خودي مستقر بودند، بنشينيد و بعد از خالي كردن مهمات برگرديد.
فروند اول نوبت ما بود. صداي بال بالگردها گوش فلك را كر مي‌كرد و به قول يكي از همكاران پروازي صدايش را خود صدام در كاخ خودش مي‌شنيد، ديگر چه برسد به نيروهاي عراقي كه روي ارتفاعات روبرو موضع گرفته بودند. به هر جان‌ كندني كه بود با هزار صلوات و دعا روي منطقه‌ي مورد نظر نشستيم. در چشم بر هم زدني، نيروهاي بسيج مهمات را خالي كردند. آنها ما را فرشته‌ي نجات مي‌دانستند. بعد از تخليه‌ي مهمات برگشتيم. فروند دوم هم كارش را با موفقيت انجام داد. ولي همه‌ي مكافات و اضطراب ما با پرواز فروند سوم رقم خورد. بالگرد سوم، منطقه موردنظر را گم كرد. همه‌ي ما نگرانش بوديم. نمي‌دانم چه شده بود كه سيستم راديويي و ارتباطي بالگرد هم از كار افتاده بود. اگر بالگرد سوم به سمت دشمن كه كاملاً بر ارتفاعات روبه‌رو تسلط داشت، مي‌رفت، به راحتي مي‌توانستند با يك كاليبر كوچك آن را مورد هدف قرار دهند.
همه منتظر انهدام بالگرد بوديم. احمد كه فرمانده‌ي تيم پروازي ما بود، خيلي نگران بود. ولي كسي كاري نمي‌توانست بكند. سكوتي مرگبار آزارمان مي‌داد. ناگهان تصميم جالبي گرفت. سريعاً به سمت بالگرد وم رفت و خودش را پهلو داد. در حقيقت سپر امنيتي براي آن شد و به خلبان‌هايش فهماند كه دارند مسير را اشتباه و به سمت دشمن مي‌روند. خلبان‌ بالگرد هم متوجه شد و سريع تغيير جهت داد. ولي بالگرد احمد را مورد هدف قرار دادند. يعني از آنجايي كه من صحنه را مي‌ديدم، اين‌طور نشان مي‌داد كه دود از بالگرد احمد بلند مي‌شود. چون دقيقاً در تيررس دشمن قرار داشت. با ناراحتي در راديو فرياد زدم: احمد را زدند، احمد را زدند.
ولي صداي يكي از خلبان‌ها جانم را آرام كرد: نه! اين دود راكتي است كه احمد به سمت دشمن شليك كرد.
احمد كشوري به همراه كبراي ديگري كه با تيم ما بود، هرچه را كه داشتند روي ارتفاعات دشمن ريختند. نيروهاي پياده‌ي ما هم از فرصت استفاده كردند و با يك حمله‌ي همزمان و برق‌ آسا دشمن را مجبور به گريز از منطقه كردند.

منبع: خانه‌اي كوچك با گردسوزي روشن، صفحه 109
 


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده