چون شیخ شریف کسی نبود که پشت سر نیروها حرکت کند. این مرداینقدرشجاع بود که می رفت به طرف دشمن.


وقتی که وارد خرمشهرشدیم. همراه شیخ شریف به منطقه درگیری رفتیم. ایشان یک چوب دستی کوتاهی ( حدود پنجاه سانت) همراهش بودکه باآن به بچه ها علا مت میدا د ، که به چپ یا راست بروند ویا پشت سرش حرکت کنند.

چون شیخ شریف کسی نبود که پشت سر نیروها حرکت کند. این مرداینقدرشجاع بود که می رفت به طرف دشمن. خودش می افتاد جلوومی گفت : هرکس می خواهد بیاید ، پشت سرمن بیاید. وقتی بچه ها دیدند ایشان جلوتیرها وگلوله ها سرمی گذارد ومی رود. بچه ها هم دنبالش می رفتندتا دشمن را به عقب برانند. یک عده ازنیروها می گفتند : این آ قا با این چوب دستی به کجا می رود؟ ا یشان می خواست بگوید : ای بردران اگرچه دست ما خالی است. ا ما ، ما سینه را سپرمی کنیم وازکیان اسلام دفاع می کنیم . بردرانی هم که ازشهرهای دیگرمی آمدند. وقتی این مرد روحانی را می دیدند شیفته او می شدند.

راوی: آ قای محمدرضاراه طی کن.اهل وساکن بروجرد.ازبرادران رزمنده دوران مقاومت خرمشهر .

کتاب نفر هفتاد و سوم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده