يکشنبه, ۲۵ شهريور ۱۳۸۶ ساعت ۰۶:۴۲
پشت دريا شهري است كه در آن پنجره ها رو به تجلي باز است
بامها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي نگرند
دست هر كودك ده ساله شهر ، شاخه معرفتي است
مردم شهر به يك چينه چنان مي نگرند كه به يك شعله ،
به يك خواب لطيف
خاك موسيقي احساس ترا مي شنود
و صداي پر مرغان اساطير مي آيد در باد
پشت دريا شهريست
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحر خيزان است
پشت دريا شهري است ، قايقي بايد ساخت
قايقي خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب
قايق از تور تهي ، و دل از آرزوي مرواريد
همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند ،
دور بايد شد از اين خاك غريب
شب سرودش را خواند ، نوبت پنجره هاست
همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند . . .
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده