اكبر رفيعي فرزند، حسنعلي و منيره ابوطالبي، در پانزده خرداد ماه سال 1342 در شهر كركوند شهرستان مباركه اصفهان متولد شد. اكبر دومين فرزند خانواده بود. دوران كودكي را در روستا گذراند و دوران تحصيلات ابتدايي را در مدرسه روستاي زادگاهش گذراند.

زندگی نامه شهید اکبر رفیعی

نویدشاهد: اكبر رفيعي فرزند، حسنعلي و منيره ابوطالبي، در پانزده خرداد ماه سال 1342 در شهر كركوند شهرستان مباركه اصفهان متولد شد. اكبر دومين فرزند خانواده بود.

دوران كودكي را در روستا گذراند . دوران تحصيلات ابتدايي را در مدرسه روستاي زادگاهش و دوران راهنمايي را در مدرسه راهنمايي «ابوذر فعلي» به تحصيل مشغول شد.

در سال دوم راهنمايي ترك تحصيل كرد و به خاطر علاقه شديد به انقلاب، عضو بسيج شد و گاه گاهي در امور كشاورزي به پدرش كمك مي كرد. اكبر در اين دوران برخلاف كودكي، دست از بازيگوشي برداشته بود و جواني آرام، متين و با وقار شده بود.

يشتر اوقات كتب مذهبي مطالعه مي كرد. به كتاب «داستان راستان» شهيد آيت الله مرتضي مطهري علاقه زيادي داشت.

با شروع جنگ تحميلي از طريق سپاه و براي خدمت در لشكر 21 امام رضا )ع ( به جبهه رفت.

پس از مدتي كه از جبهه برگشت، در 20 سالگي با دختر خاله اش، خانم فردوس رفيعي ازدواج كرد. مدت زندگي مشترك آنها 20 ماه بود و حاصل ازدواج آنها يك پسر به نام مقداد است كه بعد از شهادت پدرش به دنيا آمد.

همسرش مي گويد: «من به خاطر ايمان و اخلاق خوب وي بود كه با او ازدواج كردم. اكبر خيلي آرام و متين بود. هيچ وقت به من دستور نمي داد. هيچ وقت بهانه گيري نمي كرد و در كارهاي خانه به من كمك مي كرد.» همسرش در ادامه چنين مي گويد:« از افراد ضد انقلاب و بهانه جو بدش مي آمد، به خصوص به افرادي كه نسبت به جبهه و دفاع بي تفاوت بودند، گاهي از دست آنان آن قدر ناراحت مي شد كه قطع رابطه مي كرد و با آنان حرف نمي زد و به افراد حزب اللهي و پيرو خط امام علاقه داشت و به آنا ن احترام مي گذاشت.»

اكبر رفيعي، به نماز خيلي اهميت مي داد. شب هاي جمعه دعاي كميل مي خواند و خيلي گريه مي كرد. بعضي اوقات در مواقع خواندن نماز و دعا اتفاق مي افتاد كه مدت طولاني سربه سجده دعا و در عين حال گريه و ناله مي كرد.

او به نقاشي خيلي علاقه داشت. هر وقت در جبهه بي كار مي شد، نقاشي مي كرد و شعر مي گفت. بچه هاي جبهه از او خواستند كه طرح قدس و مسجدالاقصي را بكشد و او با اشتياق براي رزمنده ها نقاشي كرد.

پيرو خط امام بود و در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نكرد و تنها رضاي خدا و پيروي از فرامين امام و زنده نگهداشتن اسلام و شهادت در اين راه آرزويش بود.

آقاي منوچهر چراغي، همرزم و شوهر خواهر ايشان ، چنين تعريف مي كند: «فوق العاده جسور بودند و ما در عمليات جزيره مجنون با مشكلات زيادي مواجه بوديم ولي ايشان كوچكترين شكوه اي نمي كرد و به ديگران روحيه مي داد. با وجود اينكه تقريباً 14 ساعت بدون آب و غذا بوديم، ولي تحمل مي كرد و ديگران را هم اميدوار مي كرد.»

آقاي چراغي در ادامه چنين مي گويد:« از افراد ضد انقلاب متنفر و نسبت به آنها خيلي حساس بود.»

خيلي متواضع بود. هر كاري را كه به ديگران توصيه مي كرد، خودش به آن عمل مي كرد. او فعالانه در جبهه خدمت مي كرد. در رشته هاي جودو و كاراته كمربند سبز داشت و در جبهه هاي جنوب به رزمندگان آموزش جودو و كاراته مي داد.

اكبر رفيعي در دو عمليات بدر و قادر شركت كرد و خط شكن بود. وقتي از جبهه به مرخصي مي آمد، مي گفت:« من از خانواده شهدا خجالت مي كشم و فوراً به جبهه برمي گشت.»

رزمنده اي شجاع و دلاور بود.

منوچهر چراغي مي گويد:« يك شب احمد كاظمي به اكبر گفت: يكي از فرمانده هان ما در خط مقدم شهيد شده است، اگر مي تواني برو جنازه اش را بياور. اكبر قبول كرد و در آن شرايط سخت رفت و آن شهيد را به عقب آورد.»

اكبر رفيعي در عمليات نصر 5 شركت كرد، قبل از عمليات حال و هواي ديگري داشت، گويي خود مي دانست كه ديگر به اين دنيا تعلق ندارد و در اين عمليات به شهادت مي رسد.

سرانجام در 1366/4/3در منطقه سردشت در عمليات نصر5 هنگام تغيير و تحول در خط پدافندي به شهادت رسيد.

در وصيت نامه اش چنين مي خوانيم: «به گروهي كه به هر نحوي مي خواهند به خط رهبري امام- كه همان خط آل محمد )ص ( و علي )ع( است- ضربه وارد كنند، هشدار مي دهم كه بترسيد از روزي كه خشم خداوند شما را فرا گيرد و بترسيد از روزي كه دست انتقام الهي، از آستين امت حزب الله بيرون آيد.»

به مخالفان هشدار مي دهد:« در هر لباسي كه مي خواهيد باشيد، چه روحاني و چه ساير اقشار. اگر بخواهيد از خط امام خارج شويد، سرنوشتي چون خوارج خواهيد داشت و عذاب دنيا و آخرت گريبان گير شما خواهد شد.»

خطاب به خانواده اش چنين مي نويسد:« اگر خدا خواست و شهيد شدم و جنازه ام به دست شما نرسيد و اگر بدنم قطعه قطعه و در جبهه ها پخش شد، آن موقع دستهايتان را بلند كنيد، خدا را شكر كنيد كه شهادت را نصيبم كرده و راضي به رضاي حق تعالي باشيد.

كمي به مرگ بينديشيد و ببينيد كه آيا مرگ روزي سراغ ما نخواهد آمد و كمي به آن وقت كه ما را در قبر مي گذراند، بينديشيم كه آن موقع چه كسي به فرياد ما مي رسد. پس بياييم دست از مال دنيا و چشم از زرق و برق دنيا برداريم و به فكر آخرت باشيم. »

پيكر مطهر شهيد اكبر رفيعي، پس از تشييع در زادگاهش در گلزار شهداي كركوند اصفهان به خاك سپرده شد.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد، ص 37

-2 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2

-3 ابوطالبي، منيره- سرگذشت پژوهي، ص 5

-4 همان

-5 همان، ص 8

-6 رفيعي، شهين- سرگذشت پژوهي، ص 25

-7 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2

-8 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد، ص 37

-9 رفيعي، فردوس- سرگذشت پژوهي، ص 15

-10 همان، ص 16

-11 همان

-12 همان

-13 چراغي، منوچهر- سرگذشت پژوهي، صص 30 و 29

-14 همان، ص 31

-15 همان، ص 32

-16 همان، ص 32

-17 همان، ص 31

-18 همان

-19 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد، ص 37

-20 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1

-21 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه

-22 پرونده كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات شهيد، ص37

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده