در سالروز شهادت
چهارشنبه, ۰۳ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۱۷
تا هنگامیکه فعالیتهای انقلابی شروع شد، ایشان حدود 17 ساله بود که به شدت در گیر فعالیتهای انقلابی شد و یکی از بزرگترین آمالش این بود که انقلاب به پیروزی برسد و در این راه از هیچ کاری فرو گذار نمی کرد...تا اینکه در خرمشهر در پادگان دوره تیپ 55 هوابرد شیراز در حالیکه دوره تکاوری می دید بر اثر اصابت گلوله به آرزویی که می خواست ...
روایتی اززندگی شهید«ناصر نوری»؛ از مبارزات انقلابی تا دفاع مقدس

نوید شاهد البرز:

سرباز شهید «ناصر نوری»
فرزند « رحیم و فاطمه» در سال 1329، در شهر« تهران» دیده به دنیا گشود. این شهید عزیز در دوران دفاع مقدس به جبهه رفت و بعد از جانبازیهای فراوان بر اثر اصابت ترکش در شهر خرمشهر در تاریخ سوم آبان ماه به شهادت رسید و در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.

روایتی از زندگی شهید «ناصر نوری » با بیان خواهرش« مریم نوری»:

برادرم از سن 9 سالگی همراه پدرم به مسجد می رفت. برای خواندن نماز جماعت و اکثر مواقع موذن مسجد صاحب زمان در تهران و همراه پدرش به جلسات قرآن می رفت. هیچ وقت کسی او را برای خواندن نماز یاد آور نمی شد چون ایشان همیشه وقت اذان که فرا می رسید. از همه زودتر اقدام می کرد و حتی برای خواندن نماز صبح هم خودشان بیدار می شد.

ایشان در نماز جماعت حضور مداوم داشت و در دوازده سالگی برای یادگیری کامل قرآن نزد استاد معنوی می رفت و همزمان به تحصیل خود هم ادامه می داد.

برای گوش کردن به سخنان روحانیون از جمله «آیت الله طالقانی» و «آیت الله بهشتی» نوارهای ضبط شده آنها را تهیه می کرد و همیشه در جمع از سخنان آنها می گفت.

از لحاظ اخلاق ایشان واقعا نمونه بود همیشه برای بزرگترها احترام خاصی قائل بود و همینطور حتی به کوچکترها هم احترام قائل بود و همیشه به تک تک اعضا خانواده و فامیل و آشنا محبت می کرد. از کسی توقعی نداشت و هیچگاه با کسی با تندی برخورد نمی کردند وغیره....

تا هنگامیکه فعالیتهای انقلابی شروع شد، ایشان حدود 17 ساله بود که به شدت در گیر فعالیتهای انقلابی شد و یکی از بزرگترین آمالش این بود که انقلاب به پیروزی برسد و در این راه از هیچ کاری فرو گذار نمی کرد.  فعالیتهایی از قبیل پخش اعلامیه های آن حضرت و ضبط و پخش سخنان و فرمایشات حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) و روحانیون دیگر در قالب نوارکاست  تهیه می کرد.

به خصوص زمانی که حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) دستور فرمود که سربازها را فراری دهند، ایشان به همراه پدر و دیگران حداقل حدود500  نفر سرباز را همراهی می کرد و از منزل غذا و لباس تهیه می کرد و برای سربازها می آورد و چون منزل خواهر بزرگشان نزدیک اتوبان بود و در آنجا تهیه وسیله نقلیه آسانتر بود. سربازها را می برد منزل خواهرشان و شب تا صبح در این امر فعالیت می کرد تا بیشتر بتوانند به سربازها کمک کنند و ...

در این مدت دلگیر ورود امام نزدیک شده بود و از بی قراری ایشان حضور مداوم در میدان آزادی داشت و سه شبانه روز قبل از ورود امام دیگر به خانه هم نمی آمدند و همانجا در میدان آزادی می ماندند تا بتوانند کاری بکند و وقتی آن بزرگوار به کشور عزیز برگشت. از فرط خوشحالی گریه می کرد و برای گوش کردن به سخنان آن حضرت به بهشت زهرا رفت...

تا اینکه وظیفه خدمت ایشان فرا رسیده بود و ایشان از یک جهت بسیار خوشحال بود که دوران وظیفه خدمت ایشان در دوره ایست که انقلاب شده و کشورش یک کشور اسلامی شده زمان فقط با ماشین های دستی استفاده می کردند .

در دوران وظیفه خدمت ایشان جنگ تازه شروع شده بود یعنی اولین سال جنگ بود و پدر و مادر دلسوز و برادران و خواهران نگران او می خواستند که دو و سه روز بیشتر بماند ولی او در جواب می گفت: اگر من و یا امثال من به جنگ نرویم دشمن از یک لحظه غفلت من و یا دیگری سود می برد و به حریم ما تجاوز می کند. من برای دفاع از کشور و ناموس  و  دینم که همیشه دوست داشتم قوانین اسلام بر  کشورم حاکم باشد یک لحظه هم درنگ نمی کنم. من برای دفاع از مرزهای کشورم و مخصوصا مردمانی که در منطقه ای در کنار مرز می روم و چه زنها و بچه هایی که اسیر و آواره می شوند پس من باید بروم تا از حیثیت و آبروی کشورم دفاع کنم و این یک وظیفه بر گردن من است.

تا اینکه در خرمشهر در پادگان دوره تیپ 55 هوابرد شیراز  در حالیکه دوره تکاوری می دید بر اثر اصابت گلوله  به آرزویی که می خواست و به راهی که انتخاب کرده بود رفت. ما وظیفه داریم که به راه این شهدا ادامه دهیم و برای حفظ اسلام و خون این عزیزان از هیچ تلاشی دریغ ننماییم.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده