خاطره ای از زیبا از شهید مجید بقایی
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۳
نوید شاهد: ايشان به منزل آمد امّا بر خلاف هميشه بي حال ورنگ پريده بود.همان روزي كه دربهبهان تظاهرات خونيني بپاشده بود وعده اي توسط مزدوران رژيم پهلوي مورد اصابت گلوله قرارگرفتند.حال وقيافه اش نگرانم كرد.
   از خونش گذشت...
ايشان به منزل آمد امّا بر خلاف هميشه بي حال ورنگ پريده بود.همان روزي كه دربهبهان تظاهرات خونيني بپاشده بود وعده اي توسط مزدوران رژيم پهلوي مورد اصابت گلوله قرارگرفتند.حال وقيافه اش نگرانم كرد.حساس شدم وگفتم:(مجيد! مادرچه شده؟) گفت:(چيزي نيست) دوباره پرسيدم:(نه،حتماًچيزي هست. چرا ملول وگرفته اي؟رنگت چرا زرد است؟)
گفت:(مادر! جريان را ميگويم ولي كسي از اهل منزل متوجه نشود.)

گفتم:(باشد،بگو!) گفت:(يكي از بچه ها به نام محمد عدالت تير خورده ومن رفتم بيمارستان وخون دادم ولي فكركنم شهيد مي شود،چون حالش وخيم است.) من هم پسته وميوه تهيه كرده وبه او دادم تا بخورد وحال وسلامتي خويش را بازيابد. برادرانش متوجه موضوع شدندو بامجيد صحبت كردند وي گفت:(ببينيد حالم را! من سالمم وهيچ مشكلي ندارم و...!

خون غيرت بود درشريان داده ام تاگل كند ايمان من

من حماسي زاده وطوفانيم من عدالت پيشه عرفانيم
 
راوي: مادر شهيد بقايي
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده