توسط معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثاران صورت گرفت
شنبه, ۰۱ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۵۶
خبرنگار نوید شاهد:
 
  از سوی جعفر ذوالفقاری معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران مقاله ای  به مناسبت روز نیمه شعبان در وبلاگ شخصی خودش منتشر کرده  که به شرح ذیل می باشد.
 
                        بسم الله الرحمن الرحیم
 
داد حق عمری که هر روزی از آن               کس نداند قیمت آن در جهان

خرج کردم عمر خود را دم به دم            در دمیدم جمله را در زیر و بم

ای خدای با عطای با وفا                          رحم کن بر غم رفته در جفا

حیات برای انسان فرصتی ذی  قیمت است برای پرواز .اوج گرقتن تا پای برفرق فرقدان نهادن .بال گشودن و فراغ بال در فضای روحانی پرو بال زدن است .از بند و تعلقات ماده  و نفسانیت، رهایی یافتن و خویشتن را یافتن است. زندان و تن و دنیا را  پشت سر نهادن. در این مسیر نابرده رنج را گنج میسر نمی شود. رنج و گنج دو روی یک سکه اند،ان مع العسر یسرا یعنی اصالت با گنج است گنجی که ظاهرش ملوَن به  رنج است. پس  تعالی دانش و بینش در این باره مقدمه و مقدم است .«دیده ای باید سوراخ کن» اگر معرفتی بنیادین حاصل شد.هر سختی آسان می شود .بلکه رنج چنین صاحبان بصیرتی گنج آنان است  .از این رو با شور و شعف به استقبال دشواریها می روند و با آغوش باز روی به سوی بلا و مکاره می شتابند. ملامت و محاسبه گری ،لذت جویان دنیای سپنج نیز این اراده ها را کارگر نیست. اراده ها باید صیقل یابند .صیقل اراده جز با سوهان سختی و درشتی ها ممکن نیست،سختی هایی که با اراده خود و در کمال اختیار ،انتخاب می کنند ونیز درشتی و بلایی که حضرت دوست بیرون از اراده ها ،برای اهل ولاء  تجویز و بر آنان تحمیل می کند.که در مرام دوستان حضرتش تو فیق اجباری نام دارد .تحلیل این گونه مسائل عقل حسابگر را گنجای آن نیست و نباید چنین عقلی برای فهمش زحمت بیهوده ببرد .عقل حسابگر را به فهم فراتراز توان خود وا داشتن یعنی بحران معرفتی ،عقل بر خود حد زده است .رعایت حدها ومرزها ضروریست . رهوار نتانی شد این سوی که چون ناقه بسته است تو را زانو  ای عقل عقال تو چنانکه به ابزار حواس نیز حد زده اند .به بینندگان افریننده را نبینی مرنجان دو ببیننده را.

عقل حسابگر یک روی سکه را می بیند و می سنجد  و آن روی رنج است که می بیند و اما روی دیگرکه گنج است نمی فهمد                یا ره به چیستی آن نمی برد .چهره در هم می کند  و می گریزد . نقد لذت جویی را به گنج نسیه نمی دهد. نقد و نسیه را با هم تاخت نمی زند همه هنر عقل حسابگر این است  و این عقل حسابگر سرمایه اکثریت است. از این رو اکثرهم لا یشعرون قاعده غالب است ،در همه نسلها و عصرها. گرداننده هستی مهربانترین است  به بازماندگان ،ره گم کرد ه گان می اندیشد. مخلوق اویند  بر آنها چشم نبسته است. ارحم الراحمین همه حسابها را کرده است برای دستگیری عقلی چنین،عشق را آفریده است کیمیای هستی مس را به طلا بدل می کند .اوقاتی در سال را برای بازماندگان غافله عشق آفریده است. اعطای خود را به حداکثر و به غایت رسانده است .ندبه ،لابه،توبه و انابه  را برای فرو رفتگان در مغاک ها و مردابها ی گناه در نظر داشته . در اندرون دخمه های تاریک گناه روزنی پرنور گشاده است .محبت اهل بیت. اگر دامن این فروزانترین آفتابها  را چنگ زنند. بر فراز مند ترین قلل برمی آیند .افسوس که انسان که مرگ بر او باد)) قتل الانسان ما
اکفره        ((    ره کفران نعمت را به کرات پویده است نسبت به خود بی رحم ترین است.

. هر بار میان این مخلوق عجول ،هلوع یکی داوطلب کشتن آفتابی می شود. تا ره بر خود تاریک کند اشق الاشقیا ابوالائمه را ، سپس یکی پس از دیگری . گرداننده چرخ گردون آینده این بشر را تیر و تار می بیند . این بار حجتی را برای ابد .دور از دسترس قاتلین اولیاءالله صیانت می کند تا با قدرت قاهرش منبع عشق  پایداربماند. تا تشنگان فراق در هنگام اضطرار ره به سویش بپویند. گنهکاران را مهلتی بایست تا از مغاک به ستیغ  برآیند.

آن حکیم رحیم می تواند ولی مچ نمی گیرد .دست می گیرد. ماه شعبان هم آمد. نیمه آن هم فرا رسید ،ماه دستگیری است . میلاد مبارک خورشید پشت ابرها  هم رسیده است . زمان رام است  و زمینه به کام.  گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند  کس به میدان رو نمی آرد  سواران را چه شد.یاران می بارد ،ترنم ترانه ها ی مگویش از عرش به گوش می رسد .ارحم الرا حمین آغوش گشوده است در حسرت یا ربی                                          به هرسو گوش نهاده است. بهاران است  آب از کوهساران سرازیر است .گلها شکفته اند.بانگ مرغی بر نمی آید  عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد  .  ای انسانها خویشتن را تا به چند تا به کی فروخته اید .نهایت زندگانی این جهان تا کی خیال دارید بپاید .آیا تا کنون کسی را از مرگ گریزی هست. و اگر مرگ آمد .برجها سر به فلک کشیده تان،انبانهای انباشته  از اسکناسهاو مرکب های رهوارتان ،مدرکها ومقامهایتان               چه می توانند. سر مایه سودایتان را به حالتان چه سود، ای سودائیان ،از این سرا چه بر این بام بر آیند. هستی را دگر گونه می بیند  و دگرگون می شوید. خود را در مسیر پرتو تابناکش قرار دهید . دل را به او بسپارید.  جمالش اسب شکار زین کرده است.  شاید که صیدمان کند.فلک          به حکم او لطف ها بر زمین میکند. از لطف او ناگزیریم  . گر نباشد از سوی معشوق کششی           کوشش عاشق بیچاره  به جایی نرسد  .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده