به قلم جعفر ذوالفقاری (معاون فرهنگی و امور اجتماعی)
جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۵۷
بگذار جسم و جان شو رقصان بدان جهان شو مگریز اگر چه حالی شور وشر است مردن

رقص اندر خون خود مردان کنند قسمت دوم

بگذار جسم و جان شو رقصان بدان جهان شو      مگریز اگر چه حالی شور وشر است مردن

 

چون حق تو را بخواند سوی خودت کشاند          چون جنت است رفتن چون کوثر است مردن

 

گر مؤمنی و شیرین هم مؤمن است مرگت        ور کافری و تلخی هم کافر است مردن

  

خامش که خوش زبانی چون خضر جاودانی       کز آب زندگانی کور و کر است مردن

"موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان وروانان دیگرند " بلی آداب دانان دیگرند .آشنایان با علوم رسمی یعنی حتی عالمان، تا چه رسد به اصحاب مدرک وصاحب منصبان. وهرکو که بزرگ می نماید، از هر نظر. اگر در جان وروانشان داغ دوستی ومحبت ولایت نباشد باید عقاب الیم این کاستی بنیاد بر انداز را بچشد . او  هر که باشد، هرگز نمی تواند به حلقه صالحان وشهیدان وارد وبر کرسی صدق عند ملیک مقتدر بنشیند . اگرچه اقتضائاتی اورا ظاهرا در مسیر صلاح قرار دهد. ولی کلب معلم (ابلیس لعین )در واپسین لحظات راه را براو می بندد ودرون مایه اش  را آشکار می کند .افشامی کند که این ظاهر آرا از زمره "سوخته جان وروانان" نیست .کلب معلم بیگانه را در لباس دوست ودر کسوت خودی خوب می شناسد.آن آلوده در خرقه را ویا آن ظاهر الصلاح موقر را به جمع اولیا راه نخواهد داد .سرنوشت بصیصای عابد واسخر یوطی وبسیارانی  چون آنان مایه عبرت است .وعلاوه بر این عوامل افشاگر بیرونی ،آن میل ذاتی که در هر ذره رقاص است نیز ،وی را به منزل مناسبش می کشاند هرچند صباحی در غیر وادی ذاتی اش سیر کند

یکی میل است در هر ذره رقاص          کشان هر ذره را تا مقصد خاص                              

دواند گلشنی را تا به گلشن             کشاند گلخنی را تا به گلخن                              .

.ابلیس براثر کثرت عبادت گمان می رفت که فرشته است .وصباحی هم همنشین ملائکه شد. لقب عزازیل را مدتی از آن خود کرد .اما آن میل ذاتی  وتمایل باطنی که در نهادش نهان بود، در فرصت مقتضی به عیان آمد. .به صورت تکبر وعناد خود را نمایاند. با خدا به احتجاج بر خاست وبر مدعای پوچش ،در برابر خدا دلیل وبرهان اقامه می کرد. .و اینچنین پشت درب تسلیم ورضا خوار خمار فرو ماند. .بلی" آداب دانان دیگرند" .آداب ورسوم ظاهری وهمه جلوه های دار فانی اعم از منصب ،مدرک،مبلغ ،کسوت ،رسوم حتی دین وآئین،پیشه وپیشینه به کار دسته بندی در این جهان آنی وعاجل می آید نه عامل صعود وسقوط در مسیر با طنی وحیات واقعی واعتلای حقیقی .آنگاه که شیپور حشر نواخته شود وهمگان از گور برون جهند ،خافضة ورافعه. آن روز در آن حیات حقیقی ،ناب وبی شائبه، بسیاری از بزرگان یا در حقیقت بزرگ نمایان  که در این دار دنیا در رفعت شوکت بودند خفض وپستی می یابند وخوار ونزار در انظار حقیقت بینان می نمایند .وبرعکس گروهی از عامه مردم  که از منظر ابنا دنیا خوار وحقیر وتنگدست می نمودند .به در جات  رفیع، که در محاسبه عقول حسابگر نمی گنجند ،نائل می شوند. وحتی برخی که در ظاهر بر آئین دیگرند . ویا صباحی در گمراهی می گذرانند .چون آن یهودی که در بدر به درجه رفیع شهادت رسید ویا مثل بشر حافی وفضیل عیاض  ویا چون حر پس از اینکه،از لحاظ سوق الجیشی،  کاروان شهادت جوی خون خدا را در تنگنا ودر موضع شکست قرار داد در یک نیم روز ویا حتی کمتر از آن فاصله ومسافت خاک تا خدا را پیمودند وبه صف شهیدان واولیا خدا پیوستند .این است حکمت التماس و آرزوی عاقبت به خیری عارفان وآگاهان که ورد زبان گذشتگان ما از خرد وکلان تا کنون بوده است. وهمین است  تفسیر دعای وزین خواجه کائنات که  می گفت اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا. باری افاضه نعمت واعطای سعادت وتقسیم روزی وقسمت .در محاسبه عقل جزئی نگری نمی گنجد .وبا هیچ فرمولی که ترواش هوش موشی بشر وصادر عقل زمینی باشد قابل سنجش نیست. چراکه

پشه کی داند که این باغ از کی است        در بهاران زاد ومرگش در دی است

گرچه معطی خیر مطلق است  و از وخیر محض جز خیر صادر نمی شود ولی قابل به میزان استعداد و قابلیتش می پذیرد

بحر را ریزه اگر در کوزه         چند گنجد کوزه یک روزه

گنجایش واستعداد بشر جز بر آفریننده وخالقش پوشیده است .زیرا حقیقت آدمی به روان است و روح یا روان نیز بسیط وغیر زمانمند و مکانمند  و نه دارای طول و عرض و عمق. و نیز این روح بنا به اقتضائات عمل جوارحی و جوانحی در نوسان است. وحال ازلی این موجود هم بر ما معلوم نیست. همچنین از بسیاری از  اعمال صاحب روح نیز در طول فرصت حیاتش بی خبریم .علاوه بر اینها اعمال قلبی و فعل و انفعالات باطنی بکلی مستر و در ضمایر بشر مضمر است. پس داوری ما در مورد خوب وبد آدمی در حقیقت پیش داوری و ناقص و غیر عادلانه می باشد از این رو ما جز به نشانه ها و رهنمود های انبیاء نمی توانیم از پیش خود داوری کنیم مگر از سر اجبار  و به طور نسبی نه حکم کنیم و نه را ی خود را در مورد اشخاص مطلق کنیم .از میانه این همه نشانه ها که برای سعادتمندی بشر یاد آور شدند چگونه مردن است .راهنمایان بشر و پیشوایان کاروان بشریت نیز چگونه مردن سعادتمندانه را عملا آمو خته اند .وآن هم شهادت است .......  

 نویسنده جعفر ذوالفقاری معاون فرهنگی و امور اجتماعی بناد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده