خاطره اي از شهيد سيد عليرضا ياسيني
راوي: سرتيپ خلبان علي بختياري

اوايل سال 1357 درست در بحبوحۀ تظاهرات مردمي عليه شاه از تهران به پايگاه بوشهر منتقل شدم. شهيد ياسيني چند صباحي قبل از من به آن پايگاه رفته بود و در آنجا با هم همكار شديم. او را از دوران دانشكده مي شناختم.
شخصيتي دوست داشتني داشت ؛ علي رغم اينكه از من قديمي تر بود ولي رفتار دوستانه و منطقي اش كه حكايت از ادب بالاي وي داشت مرا شيفتۀ خود كرده بود. همواره ادب او از پست و مقام و درجه اش بالاتر بود. همين خصلت پسنديدۀ او باعث مي شد كه در كنارش احساس خوبي داشته باشم.
در آن زمان جو حاكم بر محيطهاي نظامي به ويژه نيروي هوايي جو اختناق آميز بود. اين مسئله در گردانهاي پروازي به لحاظ حساسيتي كه روي قشر خلبان داشتند دو چندان بود ؛ زيرا براي رژيم شاه خيلي سخت بود كه اگر افكار انقلابي در اين قشر كه زحمت زيادي براي آموزش آنها كشيده بود رسوخ مي كند . اما بر خلاف تصور آنها اين فكر گسترش يافته بود و در محافل دوستانه نجواها عليه اقدامهاي وحشيانه رژيم شاه كه هر روز عده اي از هم وطنان عزيزمان را در خاك و خون مي غلتاند، بالا گرفت. شهيد ياسيني همواره در بحثها جزء معترضين به كشتار مردم توسط رژيم بود.
چون علاوه بر رابطه همكاري ، همسايۀ ايشان بودم و رفت و آمد خانوادگي بين ما برقرار بود؛ خيلي راحت در شبهايي كه دور هم جمع مي شديم راجع به اوضاع و تغيير و تحولاتي كه در حال وقوع بود ، صحبت مي كرديم . از طرفي خوشحال بود كه رژيم شاه در حال زوال است و بوي سرنگوني اش به مشام مي رسيد . اما از طرف ديگر كشتار مردم به دست عمال شاه او را سخت ناراحت مي كرد، طوري كه در هر جمع مرتب به اين روش غيرانساني رژيم اعتراض مي كرد .در آن اوضاع بايد ما( خلبانان ) كه در شديدترين جو خفقان و اختناق قرار داشتيم به فراخور حال خود در اين اعتراضها سهمي مي داشتيم. با مشورتي كه با شهيد ياسيني كرديم تصميم گرفته شد تا به دلايلي پروازهاي آموزشي خود را لغو كنيم . با بهانه گيري هاي بي مورد سعي مي كرديم تا هر طور شده عيبي از هواپيما بگيريم شايد از پرواز باز بمانيم . رفته رفته اين شيوه مؤثر افتاد و بين ساير خلبانان عموميت پيدا كرد . طوري كه فرمانده پايگاه متوجه شد توان عملياتي پايگاه از بين رفته است . آنها به خوبي فهميده بودند اين عمل دوستان خلبان در واقع عكس العملي است در مقابل رفتار غيرانساني رژيم با مردم انقلابي ، لذا احساس خطر كرده و پروازها را قطع كردند. لغو پروازهاي آموزشي باعث شد تا بچه ها ( خلبانان ) بيشتر دور هم جمع شوند و راجع به اوضاع و اتفاقاتي كه در حال وقوع بود تبادل اطلاعات كنند . مسئولان وقتي شرايط را چنين ديدند براي برهم زدن اين دور هم نشيني ها ترفند ديگري انديشيدند تا شايد اذهان ما را از جريانهايي كه در حال وقوع بود با يكديگر منحرف كنند .مسئولان اعلام كردند : « از فردا همه خلبانان در سالن توجيه پايگاه جمع شوند ، معلمان آموزشي كه از آمريكا آمده اند ، راجع به مسائل مختلف پروازي صحبت خواهند كرد» در واقع آنها جلسۀ پرسش و پاسخ پيرامون مسائل مختلف پروازي به راه انداخته بودند تا بدين طريق وقت ما راپر كنند بلكه ذهنمان به جاي ديگري معطوف نشود . اما اين ترفند آنها با اعتراض شديد دوستان خلبان به ويژه شهيد ياسيني كه در آن موقع از معلم خلبانان ورزيده بود ، مواجه شد.
علي رغم ميل باطني خلبانان كلاس برگزار شد. ولي سوالهاي پي در پي و انحرافي بچه ها در بعضي موارد معلمان آمريكايي در جواب دادن دچار تعلل مي كرد و همين امر باعث مي شد تا از سوي بچه ها مسخره شوند آنها وقتي اين اوضاع را ديدند خود پيشنهاد لغو جلسۀ پرسش و پاسخ را دادند وكلاس تعطيل شد . شهيد ياسيني از همان روزها راه خود را يافته بود و دست به انتخاب بزرگي زده بود و آن بستن پيمان ناگسستني با امام (ره) و انقلاب اسلامي بود كه پس از آن به ويژه در دوران جنگ تحميلي در وفاي به اين عهد سر ازپا نمي شناخت و لحظه اي براي تحقق آرمانهاي مقدس امام رخوت و سستي به خود راه نداد. چنان علاقه اي به انقلاب و ميهن اسلامي در وجودش موج مي زد كه مأموريتهاي جنگي را داوطلبانه انجام مي داد . ازآنجا كه با عشق مي جنگيد و انگيزه هاي الهي را درلحظه لحظه هاي نبردش دخيل كرده بود مأموريتهايش ، بدون استثنا از مؤثرترين مأموريتهاي جنگي به حساب مي آمد و تا زمان شهادتش، از جمله خلباناني بود كه بيشترين مأموريتهاي پروازي را با هواپيماي « اف – 4 » انجام داده بود .
منبع: كتاب انتخابي ديگر
تحقيق و تأليف : گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش
1025
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده