چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۵۷
نصرالله مرداني از شاعراني است كه درادبيات پايداري،داراي چهرۀ درخشاني است.درغزليات ورباعيات او مضمون شهادت و واژه خون،جايگاهي خاص دارد چرا كه غزل اوغزل حماسي وشعر اوشعرعرفان شيران روز وپارسايان وعارفان شب است.اين مقاله كوششي است براي بررسي شعرمرداني دركتاب "خون نامۀ خاك"دربعد محتوايي وساختاري وصور خيال خونين درشعراو

سهيلا صلاحي مقدم
عضو هيات علمي دانشگاه الزهرا(س)
چكيده
نصرالله مرداني از شاعراني است كه درادبيات پايداري،داراي چهرۀ درخشاني است.درغزليات ورباعيات او مضمون شهادت و واژه خون،جايگاهي خاص دارد چرا كه غزل اوغزل حماسي وشعر اوشعرعرفان شيران روز وپارسايان وعارفان شب است.اين مقاله كوششي است براي بررسي شعرمرداني دركتاب "خون نامۀ خاك"دربعد محتوايي وساختاري وصور خيال خونين درشعراو.



نصرالله مرداني ازشاعراني است كه درادبيات پايداري،چهرۀ درخشاني دارد.ازآنجا كه ادبيات پايداري به آثاري گفته مي شود كه درونمايۀ آن با تكيه برويژگي ملي يا ديني،انسان ها رابه دفاع ومبارزه دربرابرهرنوع استبداد وبردگي تشويق مي كند ويا صحنه هاي نبرد راتوصيف مي نمايد؛غزل حماسي مرداني رادرخودجاي مي دهد.غزل مرداني،غزل حماسه ودفاع ازخاك وفرهنگ ودين است.
غزل حماسي اوالبته حماسۀ مذهبي،ويژگي شعراودرديوان "خون نامۀ خاك" درحوزۀ شعرهشت سال دفاع مقدس مورد بررسي قرارگرفته است.
اشعاراومبين جلوه هاي ايمان ايرانيان درحفظ آب و خاك و حيثيت ديني و مذهبي خويش دربرابرهجوم دشمنان است.
شعرجنگ، شعرشهادت هم هست و مرداني همچون ديگر شاعران صادق و پراحساس وپرشعورمردمي است.
شعرجنگ،شعرتعهد است ودرنقدكاربردي مي گنجد.شعرجنگ،شعرعرفان اسلامي نيز هست.
محوراصلي درشعرجنگ مرداني،شهادت است واز واژه خون با بسامد بالا درتصوير سازي استفاده كرده است.
سمند صاعقه زين كن سواره بايد رفت به عرش شعلۀ سحربا ستاره بايد رفت
شهيد زنـدۀ تـــاريخ عـــشق مــي گويد: به دار سرخ انا الحق دوباره بايد رفت
بپوش جوشن آتش به تــن ســواره فلق كه درمصاف خسان چون شراره بايد رفت
به گوش لالۀ خونين نسيم عاشق گفت چوگل زباغ جهان پاره پاره بايد رفت
امـــيرقــافــلۀ نــورمــي دهد فـــرمــان به عرصه گاه شهادت هماره بايد رفت
رسيد لحظۀ موعود ونيست گاه درنگ به قاف واقعه بي استخاره بايد رفت
دراين غزل كه بروزن زيبا وآهنگين مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان(بحرمجتث مخبون اصلم مسيغ) سروده شده، بارديف بايد رفت مفهوم شهادت را بيشتر القاء مي كند.
تشبيهات سمند صاعقه با وجه شبه درخشاني وسرعت برمفهوم شعر مي افزايد. سمند كه اسب زرد و طلايي باصاعقه كه برق آسمان است؛ هماهنگي لازم را دارد. تركيب عرش شعله، از تركيبات بديعي است كه شاعر به كار مي برد.
شهادت، سفري است ازخاك تاعرش، آن هم عرش، عرشي كه نوراني است. چه زماني؟ سحر. باچه مركبي؟ با مركب ستاره. ستاره، استعاره مصرحه ازمركب وبراقي است كه سفربا آن آغاز مي شود.
تركيب "زنده تاريخ عشق"، مفهوم آيه "ولا تَحسَبنَ الَّذينَ قُتلوا في سَبيل الله اَمواتا بَل احياء عِندَ رَبِّهم يرزَقون" (سوره آل عمران آيه 169) را در بردارد والبته زنده عشق هم هست چرا كه عاشقانه پا به اين سير نهاده ودر مصراع دوم "دار سرخ انا الحق" تلميح به شهادت سرخ منصور حلاج دارد كه باذكر اناالحق به ديدار محبوب شتافت. درتمامي ابيات اين غزل، نور وشعله وآتش جايگاه خاصي دارد كه ضرورت چنبن مفاهيمي است.
تشبيه جوشن آتش وسوارفلق،بازگو كنندۀ تيزي وتندي وعزم وارادۀ آتشناك سربازان اسلام است وبا توجه به اينكه اين تيزي وتندي،سيري روبه بالا دارد؛ازتركيب سوارفلق- سوارسپيده استفاده كرده است.كلمۀ خسان،صفت جانشين موصوف است واستعاره ازسپاه مزدورعراق است وشراره نيزبه تهييج شعرمي افزايد.
لالۀ خونين،استعاره ازشهيد يا كسي است كه به اميد شهادت دراين مسيرپرخطرگام نهاده است ونسيم عاشق استعاره ازپيرطريقت وراهنماست كه بهترين طريق سفرراازاين جهان شهادت مي داند.
شهيد،همچون غنچه اي است كه هنگام شهادت به گل پرپري تبديل مي شود.اميرقافلۀ نور،استعاره ازرهبروپيرومراد رزمندگان،امام خميني(ره)است.واقعۀ،ايهام به سورۀ واقعۀ وقيامت وجنگ دارد.
"قاف"واقعۀ عظمت اين حركت واين ازخودگذشتگي رامي رساند واين كه"دركارخيرحاجت هيچ استخاره نيست"وچه چيزي بالاترازفيض شهادت درراه دين وميهن؟
فرم وساختارشعر،حالت تهييج كنندگي را مي رساند وشاعردراين امرنيزموفق بوده است.
درشعر"نمازعشق به محراب عرش بگذارند"بازشاعرازشهيدان مي گويد وبه ستايش ايشان مي پردازد:
ستاره هاي صبوري كه روح ايشارند به دشت تيره شب بذرنورمي كارند
شكـــوفه هــاي طلوعــند درپگاه يقين كه با سپـيــده گــل آفــتاب مي كارند
به آب نــوربگيـــرند با فرشــته وضو نمازعشق به محراب عرش بگذارند
گذشت نعره تكــبيرتان ز بـــام سپـــهر به كهكشان شهادت شهادت خونبارند
به دار شــعله بخــــوانند شــعربيـداري كه ازنــــبــيرۀ مـــحرابـــيان بردارند
به روز رزم خروشان چورعدآتش ناك اميــــرعرصــۀ ايـــثارومرد پيكارند
سواراســب زمينـــند برفــراز زمـــان به چشم خـفته عــالم همـــيشه بيدارند
(خون نامه خاك ص13)
دراين غزل، تركيبات بديع و يا تكراري درتمام ابيات ديده مي شود. مانند ستاره هاي صبوري، روح ايثار، دشت تيره شب، بذرنور، شكوفه هاي طلوع، پگاه يقين، گل آفتاب، با آب نوروضوگرفتن،نمازعشق،محراب عشق، نعرۀ تكبير،بام سپهر، كهكشان شهادت، شهادت خونبار، دارشعله، نبيره محرابيان بردار، خروشان چورعد آتش ناك، اميرعرصۀ ايثار،مردپيكار،اسب زمين،چشم خفته عالم.
درتمامي ابيات،شاعرازاين تصاويرشعري استفاده كرده،تصاويركوتاه كه پشت سرهم مانندصحنه هاي تئاترمي آيد.شعرسرشارازعاطفه است كه با تشبيهات وتركيبات وصفي زيبا،دلنشين تر شده است.
ستايش ازشهيدان دراين غزل بسيارزيبا وروان است آنچنانكه برآدمي تاثيرمي گذارد. ستايش ازمردان خدا، ستايش از روح حقيقت وايمان است.
نگاه عرفاني اسلامي شاعر، نمود دارد واو همگام با عارفان مي گويد كه شهيدان همچون فرشتگان وحتي ازايشان نيز برترند. نمازعشق رادرقرب الهي مي خوانند وهمچون منصور حلاج، ازنمازگزاران مخلصند كه سر در راه معشوق ازلي وابدي از دست داده، با اختيار خويش بر دار عشق مصلوب گشته اند.
درشعرشهيد غريب(خون نامۀ خاك ص54)، مرداني توجه خاصي به رديف دارد و واژۀ مي كاشت رابه كاربرده است. غربت شهداء را در اين غزل احساس كرده است وآبياري درخت دين،البته با خون،كاري است درخورشهيد ولاغير.
به شام تيرۀ تاريخ آن شهيد غريب درخت دين خدا با قيام خون مي كاشت
درشعر"شكوه نهضت هابيليان محرم خون"(خون نامۀ خاك ص58)از رديف خون استفاده شده كه بعد حماسي وازجان گذشتگي رابيشترنمايش مي دهد.
نكته اي كه دراين غزل بيشترازهرچيزديگرجلوه گري مي كند؛ استفاده از صفت تلميح است به داستان حضرت آدم وكشته شدن هابيل به دست قابيل كه اولين ظلم وفساد دربين آدميان بود ولي اين ظلم تا امروز ادامه داشته وقابيليان قاتل عشق،هابيليان رابه جرم ايمان و عشق به داركينه آويخته اند.
هنوزكينه قابيليان قاتل عشق شراره ايست كه دارد به سينه عالم خون
تركيب"مسيح نسيم"، "شبنم خون"، "چشمهاي هاجرگل"، "زمزم خون"، "سوارسنگرآوردگاه بيداري"و"زبانه فرياد"ازتركيبات زيبا وبديع اين غزل است واز مراعات نظيرهم درجاي خوداستفاده شده است.
ببين كه درسحر چشمهاي هاجرگل شكفته نقش هزاران هزار زمزم خون
مراعات نظيربين هاجر وزمزم ودربيت زيرمراعات نظيربين ديو وسليمان وخاتم برزيبايي شعر افزوده است.
دگرسلاح تو اين ديو كور كاري نيست كاكنون به دست سليمان ماست خاتم خون
دراين غزل به تناسب از امام خميني(رح) رهبركبيرانقلاب نيز ياد شده است:دربيت بالا سليمان، استعارۀ مصّرحه از امام خميني است ودربيت زير، نام امام خميني به صراحت آمده است:
بگو اي امّت اسطوره ساز روح الله گرفت از كف تاريخ پير،پرچم خون
وبازكليم زمان به صورت استعارۀ مصّرحه دراين بيت:
زمين زبانۀ فرياد شد كليم زمان بخوان به معبد خورشيد اسم اعظم خون
امام خميني، بعنوان ركن اصلي ورهبرانقلاب، انسان فرهيخته، شجاع، مدير، عادل، قلب تپندۀ امّت ومردم ايران، بعنوان انساني كامل وپيامبر گونه، سبب برانگيختگي عواطف شاعران متعهّد شده است.
درشعر"نمازسرخ شهادت"(خون نامۀ خاك ص60) باز با رديف خون،شعري حماسي خلق شده كه اين چنين آغاز مي شود:
چرا ظلمت ما شعلۀ ستارۀ خون نويد نهضتمان سيل آشكارۀ خون
دربيت زير،تيموراستعاره ازسپاه انتخاب شده است كه تلميح به حملۀ جنون آساي تيموربه ايران دارد:
نماز سرخ شهادت بخوان كه مي آيد هنوز قهقهه تيمورازمنارۀ خون
ونامي از حلّاج كه نماد شهادت سرخ است وتلميح به داستان بردار رفتن وي به مكافات گفتن"اناالحق":
كنار چوبه دارم بيا كه چون حلّاج شهيد عشق نمي ترسد از نظارۀ خون
حلّاج دراينجا مجاز به علاقۀ قوم وخويشي است ودراصل حسين بن منصورحلّاج است به جاي آن شاعر حلاج را به كاربرده است.
"كاوۀ پيروز" تلميح به داستان كاوۀ آهنگرودرفش كاوياني كه برافراشت ومرگ ضحاك ماردوش را رقم زد:
بگو به كاوۀ پيروز تا برافرازد درفش وحدت رزم آوران به بارۀ خون
كاوه هاي جنگ،درفش وحدت رابرافرازند ومتحد به سوي شهادت مي روند. درج آيۀ"نصرمن الله" دراين بيت برغناي حماسۀ عرفاني آن افزوده است.
بيا به سنگر توحيد فاتحانه بخوان سرود نصر من الله در كناره خون
تشبيه ميدان كارزا رزم آوران ايران به كربلاي زمان، از ويژگيهاي شعرمرداني است كه تحت تاثيراين جمله دربحبوحۀ انقلاب بوده است "كل ارض كربلا وكل يوم عاشورا".
تركيباتي چون شميم خون، نسيم خون، شهرپرخروش شهادت، مركب ستاره، شمشير آفتاب، كليم خون، كوچه هاي روشن فردا، "تاريخ انفجار شعورسليم خون"، خطبۀ بلند حقيقت، قيام قديم خون، آسمان خاك وسوختن هزارستاره، كنايه از شهادت شهيدان، رويش اذان سحر، بطن فاجعه، جمعۀ سياه(اشاره به جمعۀ 17شهريور1375)، نورنوشداروي قرآن، صداي كريم خون ديده مي شود كه بعضي از اين تركيبات بديع وبه قولي تراش دادگي است:

تاريخ انفجارشعورسليم خون:
در كوچه هاي روشن فردا نوشته است تاريخ انفجار شعورسليم خون
بروزن مفعول فاعلاتن مفعول فاعلن(بحرمضارع اخرب محذوف)

شميم خون وشهرپرخروش شهادت:
مي آيد ازبهشت شهيدان شميم خون ازشهرپرخروش شهادت نسيم خون
بروزن مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن(بحرمضارع اخرب مكفوف محذوف)

نور نوشداروي قرآن:
درد هزارسالۀ ما را شفا دهد با نور نوشداروي قرآن حكيم
(بروزن مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن)
درغزل كربلاي خون، (خون نامۀ خاك ص)، تلميح به داستان منصور حلّاج واناالحق گفتن اوبرسر دار تكرار شده است.
تركيبات بديع وزيبايي چون"منارۀ بودن" و "اشك آفتابي گل" به چشم مي خورد وبا توجّه به صفت موازنه، از تركيباتي كه ديگران نيزاستفاده كرده اند؛ الهام گرفته ولي باتغيير وتصّرف خيال خود درآن، ابيات زيبايي سروده است مانند: "ملك تن"، "خلوت دنياي جان"، "آهنگ ماندگاري"، "صداي خون"، "شيون كردن باد"(كه صنعت تشخيصPersonification دارد)، "رداي خون"، "حماسۀ تاريخ"، صفت نسبي خونين درغزل محراب خونين وسپيده خونين وصفت مركب خون افشان درغزل"پگاه خون فشان" كه به صورت رديف استفاده شده است جلوه گري مي كند.
ازنظرواج شناسي، تكواژهاي خون+ين و خون+فشان درتركيبات وصفي اي كه استقاده شده است زيبايي خاصي به فرم شعرداده است.
همچنين برجسته سازي مهتاب خونين كه ازپزتگاه آسمان برصخرۀ ابردرگودال شب افتاده است درنهايت درد ورنج وسختي دوران را نشان مي دهد.(خون نامۀ خاك ص66)
"همزاد ابليس" نيزدربيتي ديگر كه استعاره از دشمن اسلام وانقلاب وايران است؛ازديگربرجسته سازيهاي اين شعراست،بويژه كه درمصراع بعد،ازجاري بودن خون يقين مي گويد وازصنعت تشخيص بهبنه بهره برده است:
ازتيغ زهرآلودۀ همزاد ابليس خون يقين جاريست درمحراب خونين
(خون نامۀ خاك،ص67)
مستفعلن مستفعلن مستفعلن فاع(بحر رجز مثمن)
تركيب تشبيهي طوفان فلق، نوعي پارادوكس يا تناقض را با خود دارد كه با نورهمراه است: درزيرطوفان فلق با جنبش نور
(خون نامۀ خاك،ص67)
در غزل سپيده خون، جابجايي كلمات، نوعي ديريابي به معنا داده است كه بر زيبايي شعر افزوده:
كه گل گلگونه دشمن كند به ديده خونين (خون نامه خاك، ص68)
كه در زبان عادي بوده: گلگونه دشمن گل كند و گل كردن گلوله هم، خود، برجسته سازي خاصي است. درخود كلمه گل وگلگونه كه نوعي جناس زايد است وگلگونه كه استعاره از درخت گل است وهنگام شليك گلوله كه خارج مي شود رنگ سرخي ازآن ديده مي شود كه همچون گل سرخي است واين گل سرخ بشارت شهادت براي شهيد دارد و اوج آرايي گ و خ بين اين بيت بعد كه مي گويد:
گل گلوله شكافد اگر دهان تو- خواند سپاه خون تو خونين ترين قصيده خونين
تركيب كربلاي شهادت دراين غزل اگرچه مضمون تكراري دارد اما مرداني آن را به نوعي ديگر دراين بيت آورده كه قابل توجه است:
حماسه هاي سواران كربلاي شهادت نوشته خامه تاريخ در جريده خونين
وبدينسان تكرار حماسه عاشورا را باشهادت طلبي انسانهايي ازجان گذشته وعاشق، زيبا بيان كرده است.
در غزلي به نام "صداي خون تو" (خون نامه خاك، ص72) تقديم به امام خميني(ره)، اگرچه واژه خون به صورت رديف استفاده نشده است، اما درابيات غزل، تركيبات بديعي مي يابيم:
دلت كتيبه خورشيد روزگاران است صداي خون تو در آيه هاي قرآن است
توازديـار كـداميـن سـتـاره مي آيـي كه درنگاه تو درياي نور جوشان است
پـيام آمـدنـت را نسـيــم خـون آورد بيا كه شـهد كلامـت عصاره جان است
قـيام سرخ تو در قحط سـالي فريـاد طنيــن صـاعـقه وانـفجار طوفـان است
جهان زجنبش خونين توبه هوش آمد بمان كه ازتو گريزان سپاه ديوان است
كلام معجزه بار تو در غبار قرون طليعه ايست كه اسطوره سازايمان است
زابر دست تو باران مهر مي بارد بهار خـرم انديشـه ات گل افشـان است
براي ديدنت از آسمان فرود آيند فرشتگان كه پر وبالشان زباران است
چنانكه خون زمان در رگ زمين جاريست هميشه نام تو به ذهن دوران است
چه غم كه روح سحر درحصار شب فرسود به ديدگاه تو صدآفتاب پنهان است
تشبيه "كتيبه خورشيد"، تشخيص وآشنايي زدايي در صداي خون تو، اهل ديار ستاره بودن به قرينه آسماني ونوراني بودن ستاره ها، براي توصيف نوراني بودن امام كه آن را نيز با برجسته سازي درمصراع "كه درنگاه تو درياي نور جوشان است" مي توان يافت.
تركيب بديع قحط سالي فرياد، به هوش آمدن جهان، فرشتگان كهه پروبالشان از باران است، جاري بودن خون زمان در رگ زمين، صد آفتاب درديدگان امام، قابل بحث است. ازمجموع 98 غزل ورباعي سروده شده بعد از انقلاب درخون نامه خاك، در7غزل و15 رباعي از واژه خون استفاده خاص شده است. غزل حماسي خون نامه خاك، كه نام اين كتاب نيز از آن گرفته شده قابل تامل است با رديف كن و وزن مفاعلين مفاعلين مفاعلين ( بحر هزج مثمن سالم) محتوايي حماسي وانقلابي وعرفاني دارد. اما ساخت آن با ديگر غزليات تفاوتهايي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود.
"شهيد زنده" باز اشاره به آيه "ولا تَحسَبنَّ الَّذين قُتِلوا في سَبيل الله اَمواتا بَل احياء عِندَ ربِّهم يرزَقون"(سورۀ آل عمران/آيه 169)
آذين كردن ورطه گاه تنگ دنيا با خون كه درهمين تعبيردنيا به ورطه گاه تنگ تشبيه شده وخون عشق،زينت اين دنياي زندان مانند است.
"به" درمعناي "با" كه درمتون قديمي به كار رفته است.
درمصراع"مسلسل با طلوع خون اذان سرخ مي خواند" صفت تشخيص براي مسلسل كه باعث شهادت شهيدان ورزمندگان است وتشبيه مسلسل به موذني كه اذانش سرخ وخونين است و شهادت رادرپي دارد كه نوعي پارادوكس درمفهوم مسلسل ديده مي شود. صداي او صداي شهادت است. تشبيه مضمري درشعلۀ مرگباروجود دارد،رگباربه چراغي تشبيه شده كه سنگررا روشن مي كند. "بيا با شعلۀ رگبار روشن سنگرما كن"
تشبيه بليغ طبل طوفان دربيت سوم واستعارۀ سردار دريايي براي سرباز اسلام وايران و واج آرايي"طنين طبل طوفان" برزيبايي شعرافزود است.
همچنين خطاب اي سوار موج،قدرت وهيبت را مي رساند.
به پاخيز اي سوارموج،اي سردار دريايي پريشان با طنين طبل طوفان، خواب دريا كن
"پريشان كردن خواب دريا"كنايه ايست كه نوعي برجسته سازي(ingForground) مي توان به حساب آورد.دريا استعاره از دشمن مي تواند باشد.
درابيات بعد خطاب"اميرصبح"، "رزم آورشبگير"، "پگاه جاودان"، "جوهرهستي"، "رسول راستين"، "روح رستاخيز"، "نسيم خفتۀ بستان خاموشان"، "بامداد گل"، ازتركيبات وتوصيفات زيبايي براي جنگاوران صحنه خون وشهادت است.
دربيت زير:
به محراب شهادت بادۀ توحيد مي جوشد به جام عاشقان اين باده با فرمان مولا كن
"محراب شهادت" و"بادۀ توحيد"، تركيباتي است كه عرفان حماسي راتبيين مي كند.
بادۀ توحيد كه همان شراب معرفت وعشق الهي است كه ازعارفاني چون مولانا الهام گرفته شده ودرواژۀ عاشقان"مفهوم شيران روز وزاهدان شب" گل مي كند.
ودربيت زير:
حكايت نامۀ هابيليان، خون نامۀ خاك است بيا با خامۀ تاريخ اين خون نامه امضاء كن
تلميح به داستان هابيل وقابيل ومظلوميت هابيل است كه دراشعارحماسي انقلابي اين مضمون فراوان به چشم مي خورد،اما اين كه حكايت نامۀ عاشقان هابيلي،همين خون نامه است موضوعي است بكروتازه با واج آرايي"خ"برجسته سازي كرده است ودرمصراع دوم مفهوم جاودانگي اين دفاع ورزم مقدس به چشم مي خورد.
ازويژگي ديگرشعراين دوره وشعرنصرالله مرداني، روي آوردن به قالبهاي كوتاه مانند رباعي ودوبيتي است برهمان وزن "لاحول ولا قوة الا بالله" (دربحر هزج).

رباعيّات خونين عشق
رسول خون:
هم سنگرمن! سوارآزادۀ خون برگيرز خاك نقش افتادۀ خون
ازدوزخيان خفتۀ خاك گذشت اين سوي جهان رسول سردادۀ خون
مرغ خون:
بازآمده ازديار نوراني خـــون با مرهم نورپيرروحاني خون
از بام خروش پرگشايد تا اوج درجنگل مرغ طـــوفاني خون
قاتل خون:
جوشيد هزارنهرگل دردل خون گلبانگ شهيد آيد از ساحل خون
ياران بزرگ وجنگجويان دلير! ويرانــه كنيــد قلـــعۀ قــاتل خون
سيّاره خون:
تاريخ هميشه سرخ سيّاره خون خورشيد نوشته روي ديوارۀ خون
اسطوره اي ازحماسۀ ايثاراست درمكتب ما شهيـــد صد پارۀ خون
اخترخون:
افتاده ز بام آسمــــان اخترخون فرياد تفنگ آيد از سنگر خون
سردار غيور صبح هنگام مصاف دروازۀ شب گرفت با لشكرخون
گلشن خون:
گل كرده درخت روز درگلشن خون پوشيده سپاه دين به تن جوشن خون
تا باز نماز سرخ وحدت خوانم گيريم وضو ز چشمۀ روشن خون
هنگامۀ خون:
براوج زمان نوشته با خامۀ خون آزادۀ روزگارشب نامۀ خون
ســــردار سپاهـــيان اســلام مبين درصحنۀ كارزا هنگامۀ خون
نامۀ خون:
پوشيده امين ما به تن جامۀ خون بنهاده به سردوباره عمامۀ خون
قابيل زمــان ز كينـــه گاه تاريخ آورده ســـربريـــده با نامۀ خون
گلدستۀ خون:
خورشيد شكفته روي گلدستۀ خون از دوررسد سرود پيوستۀ خون
پرمي زند ازحصار دربستۀ تن تا اوج رها پرنـــدۀ خستۀ خون
افسانۀ خون:
برصخرۀ سخت كوه ديوانۀ خون با تيشۀ عشق كنده افسانۀ خون
قلب گل سرخ در تپش مي افتد با رويش بالهـــاي پروانه خون
خبير خون:
ازگورشهيد رسته نيلوفر خون برقلب سپاه شب بزن خنجر خون
درروزبزرگ قدس شيطان بزرگ تكرارشود به دست ما همان خبيرخون
كشورخون:
درشهرخروش وخشم نام آورخون فرمان هجوم داده برلشكر خون
بردوش گرفته نعش هم سنگرخويش سرداردلير پير دركشورخون
بام ستاره:
از بام ستاره بانگ خون مي آيد تاريخ ازآن سوي جنون مي آيد
خورشيد زننگه هاي نوراني صبح ازپشت حصارخون برون مي آيد
نيروي يقين:
آنان كه زخون خود كفن ساخته اند برلشكريان ديو شب تاخته اند
از بام بلند شك به نيروي يقين درگورزمان بت"من" انداخته اند
به طوركلي، دراشعارنصرالله مرداني، ساختارزيبا با مفاهيم عالي جمع شده است. درهمين راباعيّات "خون" معنا ومفهومي بسيارزيبا وسيع پيدا كرده وبگونه اي ايهام درآن ديده مي شود. درحقيقت شاعربا ساختار شكني، شعر را از آن قالب بيرون آورده واين چنين است كه شعر عرفاني- حماسي خود را شكل داده است.
نصرالله مرداني اگرچه در"خون نامۀ خاك"، شعرنوي نيمايي ندارد، ولي با تصويرسازيهاي خوش آهنگ دروني،به همراه آهنگ و وزن وقافيۀ مرسوم، شعراو زيبا ودلنشين وموثركرده است ومي تواند ارتباط عاطفي با خواننده برقرار كند كه نشان مي دهد از شاعران دلسوخته اي است كه درجبهۀ قلم وانديشه وتخيّل، طلايه دار حركت مقدسي بوده است. مرداني ازآن شاعراني است كه عاطفه درشعرقويتراست واين عاطفه، رنگي خون آلود وغمبار دارد. البته مي توان اين بعد عاطفي را كه بعد انديشه را نيز تحت الشعاع قرارداده، مورد انتقاد قرارداد وگفت كه شاعردرتلاش براي تركيب سازي محدود مانده است اما به نظرمن ساختارشعراوبه گونه ايست كه اين نقض رانيزتكميل مي كند.
براي مثال وجود رديف درشعرمرداني جايگاه خاصي دارد واو دربسياري از غزلها ورباعيّات با استفاده ازرديفهاي مناسب ومحوري قراردادن آنها چه به صورت فعلي وچه اسمي،سبب خلق تصاويرزيبا وبديع شده است كه نمونه هايش ارائه گرديد.


منابع مآخذ
كتابها:
1- شميسا، سيروس. نقد ادبي، چاپ اول، تهران، انتشارات فردوس، 1378.
2- قاسمي، حسن. صورخيال درشعرمقاومت، چاپ اول، تهران، انتشارات فرهنگ گستر،83.
3- مرداني، نصرالله. خون نامۀ خاك، چاپ دوم، تهران، انتشارات موسسه كيهان، 1370.

مقاله:
1- رزمجو، حسين. درخون نامۀ خاك، فصلنامۀ هنر، شمارۀ 11، تابستان 1365.




منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده