زندگینامه شهید مجید رحیمی
نویدشاهد: مجيد رحيمى، فرزند محمود، در اول مردادماه 1337 از مادرى به نام مكرمه جعفرى، در روستاى راهدانه دهستان سلدوز از توابع شهرستا نقده آذربايجان غربى به دنيا آمد. قبل از ورود به مدرسه به بيمارى كچلى دچار شد و پس از بهبودى كامل يك سال ديرتر به مدرسه رفت. او از سال 1342 تا 1347 مقطع ابتدايى را در مدرسه سعدى روستاى محل تولد و مقطع راهنمايى را در مدرسه پروين اعتصامى گذراند. همزمان با تحصيل به دليل كهولت سن پدر و فقر شديد مالى به كار در كوره آجرپزى و چيدن سيب در باغات مى پرداخت. در اثر همين مشكلات پس از كلاس دوم راهنمايى مجبور به ترك تحصيل شد اما در كلاسهاى شبانه تا اول دبيرستان به تحصيلات ادامه داد.
اوقات فراغت خود را بيشتر در منزل با كارهاى هنرى از قبيل كار دستى، نقاشى و مطالعه كتاب صرف مى كرد. در سال 1356 به خدمت سربازى اعزام شد اما چون با رضا پهلوى - وليعهد وقت - هم سن بود پس از بيست روز از خدمت سربازى معاف شد. از هجده سالگى به مسائل دينى و انقلابى پرداخت و ضمن حضور در جلسات سخنرانى روحانيون در جلسات درس شيخ مرتضى - روحانى مقيم زادگاهش - شركت مى كرد. با شروع نهضت اسلامى عليه رژيم شاه با شركت در تظاهرات و راهپيماييها به فعاليتهاى انقلابى روى آورد.
مجيد از اوايل سال 1359 با كارگرى در كوره پز خانه ها دست به فعاليت زيادى زد تا مخارج زندگى خانواده را كه سرپرست آنها محسوب مى شد، تأمين كند و در ضمن مقدمات هزينه ازدواج خود را فراهم آورد. در همين سال با خانم خديجه نادى حق ازدواج كرد. به دنبال آن در سال 1359 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد و پس از چندى تنها برادرش را هم به خدمت سپاه در آورد و با يكديگر در يك يگان خدمت مى كردند. براى اولين بار در بيست ودو سالگى عازم جبهه سومار شد. مى گفت: «من اين لباس مقدس را به تن كرده ام تا اينكه پيروز يا شهيد بشوم.» او ساير دوستانش را هم به رفتن به جبهه تشويق مى كرد. پس از بازگشت از جبهه، مسئول ادوات سپاه نقده و سپس به معاونت گردان شهيد نوروزى منصوب شد و پس از مدت كوتاهى فرماندهى گردان را به عهده گرفت. همچنين در زمان حضور در جبهه مريوان وقتى در درگيرى با نيروهاى دشمن، عسگر بايرام زاده – فرمانده ادوات - به شهادت رسيد به جاى او منصوب شد. در آن عمليات دشمن حدود سه تا چهار كيلومتر به طرف فرخود – منطقه اى در اطراف نقده عقب رانده شد و حدود سيصد تا چهارصد نفر از آنها كشته شدند. رحيمى نيز در همين عمليات براى اولين بار زخمى شد. هنگامى كه سردار قومى - فرمانده تيپ ويژه - به منطقه آمد قبل از شهادت دست به پشت رحيمى زد و گفت: «ما به پاسدارى مثل تو نياز داريم، خدا شما را حفظ كند.» او به دوستانش سفارش مى كرد كه: «سعى كنيد بهاى بهشت نصيبتان شود.»
در جنگ و درگيرى آرام و قرار نداشت و دائم در تلاش بود تا جايى كه به وظيفه خود در يگان ادوات، براى پشتيبانى نيروهاى پياده قناعت نمى كرد و گاهى اوقات هدايت يك گردان را هم به دوش مى گرفت.
در سالهاى 62-1361 به هنگام غائله كردستان در اين منطقه حضور داشت و هدايت نيروها را در مقابل ضدانقلاب به عهده داشت. نقل است زمانى كه در منطقه مريوان درگيرى شدت گرفت به علت كمبود نيرو، بيست تن از نيروهاى خودى در مقابل هشتاد نفر ضدانقلاب مى جنگيدند. او كه فرماندهى گردان شهيد نوروزى را بر عهده داشت، دستور داد نيروهايش اسلحه هاى نيمه سنگين را رها كنند و به كمك نيروها بشتابند، و در نتيجه همين ابتكار عمل، رزمندگان توانستند از ميدان درگيرى پيروز خارج شوند. همچنين در يك عمليات شناسايى و آزادسازى اسراى خودى از دست دشمن در منطقه مريوان، قبل از انجام عمليات به نيروهاى خودى گفت: «من امشب ده نفر داوطلب مى خواهم تا با آغوش باز به استقبال شهادت حتمى الوقوع بيايند.» اما به جاى ده نفر، بيست نفر آمادگى خود را اعلام كردند و آنگاه رحيمى با دعا و توسل عمليات را شروع كرد. آنها آنچنان عمل كردند كه حتى يك نفر از نيروهاى خودى زخمى نشد و هفت نفر از افرادى كه در دست ضدانقلاب اسير بودند، را آزاد كردند و ضربه مهلكى به آن وارد آوردند.
به باور همرزمانش، عامل موفقيت او خونسردى و سفارش نيروها به خونسردى بود. علاوه بر آن قبل از هر عمليات، توسل به دعا را فراموش نمى كرد و با تأسى از ائمه معصومين عليه السلام خستگى را نمى شناخت. وقتى عصبانى می شد اگر سرپا بود، مى نشست و يا سعى مى كرد خلوت كند تا مبادا در آن حالت سخنى را بر زبان آورد كه بعداً موجب پشيمانى شود. در عملياتهاى سخت و هواى سرد هم نماز را به اهمال نمى گذراند، روى برف هم نماز به پا مى داشت. اغلب اوقات فراغت را در آموزش افراد سپاه مى گذراند و هميشه قبل از رسيدگى به كارهاى خويش به كار دوستان مى پرداخت و مشتاق به انجام كار ديگران بود. به عنوان مثال در مواقعى كه قرار بود نيروها چادر بزنند، قبل از اينكه چادر خود را برپا كند، به نيروهايش كمك مى كرد و سپس به نصب چادر خود مشغول مى شد.
مجيد رحيمى پس از هشت سال زندگى مشترك، صاحب سه دختر و يك پسر شد و از سال 1367 از منزل پدرش به خانه اى استيجارى در نقده نقل مكان كرد. او در تاريخ 29 مرداد 1370 پس از صرف ناهار در كنار خانواده از حضور يكى از افراد حزب دموكرات در روستاى خليفه لو نقده كه ظاهراً مريض بود اطلاع يافت و به اتفاق يارانش جهت دستگيرى وى به آن سمت حركت كرد. اما به هنگام ورود به روستا در كمين ضدانقلاب قرار گرفت و بر اثر اصابت تير به سينه و پاى چپ به شهادت رسيد. شهيد رحيمى در مجموع، صد و سى و دو ماه در مناطق مختلف عملياتى حضور داشت و در اين مدت دوبار مجروح شد و ده درصد جانبازى داشت. وى به هنگام شهادت، معاونت گردان شهيد عليزاده را به عهده داشت. در فرازى از وصيت نامه سردار شهيد مجيد رحيمى آمده است:
من اين راه را كه خط سيرش خونى سرخ در مسير قلل رفيع و پر از لاله شهادت و هدفش سرزمين امن انبياء و جامعه جهانى است با چشم باز گزيده ام.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان آذربایجان غربی