نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - رجایی
آخرین باری که حمید مرخصی گرفت و به منزل آمد، بیشتر در مورد شهادت صحبت میکرد و اینکه ما باید صبر داشته باشیم...
کد خبر: ۴۳۵۶۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴

محمدرضا شب که به خانه می رسید به قدری خسته بود که نهایت نداشت. بارها به من میگفت: مادر سعی کن یک مقدار به خودت بیشتر فکر کنی و خودت را تزکیه کنی...
کد خبر: ۴۳۵۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۳

همسنگری هایش می گفتند اصغر در روزهای آخر منتهی به شهادتش خیلی عوض شده بود کارهای ما را انجام میداد بجای ما نگهبانی میداد...
کد خبر: ۴۳۵۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۲

از خوردن گوشت و يا غذاهاي تجملاتي پرهيز ميكرد و اعتقاد داشت كه بايد خود را براي روزهاي سخت آماده كرده و بسازيم و اهل ساده زيستي و قناعت باشيم . بسيار پركار و با پشتكار و مبتكر بود و در دوران زندگي كوتاه خود اقدام به ايجاد و يا ساخت وسايل الكتريكي و الكترونيكي نمود...
کد خبر: ۴۳۳۹۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۶

احتياج به آن بستر آرام دارم كه در آن حركتم وسيله ای باشد براي شناخت و باور داشتن خدا و از زيبائيهاي طبيعت ميخواهم استفاده كنم كه پي به وجود يك حقيقتي ببرم كه در آن حقيقت هيچ فنائي نمي‌يابم...
کد خبر: ۴۳۳۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۶

کتاب لحظه هاي آسماني نوشته دكتر غلامعلي رجايي از انتشارات نشر شاهد به مساله كرامات و و امور ماورايي كه از جانب شهدا براي انسانهاي زميني مشهود شده پرداخته است. 20 خاطره کوتاه برگرفته از این کتاب با عناوین به احترام مادر، بی خود از خویش، نغمه کوثر، دو نیمه سیب، به طراوت بهار،رویای شهادت و ... را اینجا بخوانید.
کد خبر: ۴۳۳۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۲

محمدرضا گوشه اتاق ساکت نشسته بود.نگاهش کردم؛ انگار داشت به چیزی فکر م یکرد. رو به من کرد و گفت...
کد خبر: ۴۳۲۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۴

بعد از کش و قوس های فراوان شهرداری قم خانه پدری ما را تملک کرد. البته چگونه و به چه قیمتی و با چه ظلمی که در حق ما روا داشت، بماند...
کد خبر: ۴۳۲۶۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۰

من از قبل انگار به دلم الهام شده بود که حبیب الله شهید می شود. بار آخری که به جبهه می رفت، وصیتنامه اش را به دستم داد. من نگرفتم و ناراحت شدم، خواست آن را به مادرش بدهد...
کد خبر: ۴۳۲۵۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۹

قبل از عمليات محرم شهيد رجب قاسمي تبار به ما گفت: «بچه ها، جمع شويد، با شما كاری دارم. » من به اتفاق چند نفر از دوستان در كنار او نشستيم. لبخندي زد و گفت كار بخصوصي با شما ندارم؛ ديشب خوابي ديدم كه خواستم آن را برايتان تعريف كنم.
کد خبر: ۴۳۲۳۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۷

روز آخري بود كه رفتيم بيمارستان. حاج رضا افراسیابی بر اثر عوارض شيميايي به سختي نفس ميكشيد، حتي قادر به تكان دادن دستان خود هم نبود...
کد خبر: ۴۳۲۲۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۶

در ماه های نخست پیروزی در آشوب های ضد انقلاب در کردستان چند تن از دوستان ما به شهادت رسیدند...
کد خبر: ۴۳۲۱۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۳

عمليات رمضان بود و هوا گرم. بچه ها مثلثي ها را گرفته بودند. حاج امير افراسیابی و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند...
کد خبر: ۴۳۱۹۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۲

آخرين باري كه سیّد احمد پلارك مي خواست به جبهه برود، به مادرم گفت: «مادرجان، من ديگر برنمي گردم، كارهايت را انجام بده...
کد خبر: ۴۳۱۸۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۰

قبل از عمليات كربلاي 8 با گردان رفته بوديم مشهد. يک روز صبح ديدم سيداحمد پلارک از خواب بيدار شده، اما تمام بدنش مي لرزد...
کد خبر: ۴۳۱۸۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۰

مثل باران اشك مي ريخت واز آنها می خواست فرج و گشايشي در كارش بدهند. در حال گريه خوابش برد. شايد هم بين خواب و بيداري احساس کرد حضرت عباس(ع) دارند به طرف او مي آيند.
کد خبر: ۴۳۱۵۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۵

رداني پور در خواب امام رضا(ع) را مي بيند كه به او می فرماید: به عبدالله بگوييد: چرا نمي روي منزل آقاي شكوهنده...
کد خبر: ۴۳۱۴۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۴

مادر، من به قربانت بروم، اگر چيزي به تو بگويم قول ميدهي ناراحت نشوي؟ مادر قول داد. محمد سرش را پايين انداخت و گفت...
کد خبر: ۴۳۱۳۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۳

کتاب لحظه هاي آسماني نوشته دكتر غلامعلي رجايي از انتشارات نشر شاهد به مساله كرامات و و امور ماورايي كه از جانب شهدا براي انسانهاي زميني مشهود شده پرداخته است. 20 خاطره کوتاه برگرفته از این کتاب با عناوین بربالین عشق، لبخند زیبای عشق، امضایی از بهشت، سرمست عطر حضور، اجابت عشق، گلی نثار دوست،لبیک نور، سجده بر آب، جلوه های غیبی و.... را اینجا بخوانید.
کد خبر: ۴۳۰۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۸

یكي از بچه هاي محل كه همراه ابراهيم به جبهه آمده بود در ارتفاعات بازي دراز به شهادت رسيد و پیكرش در همان جا ماند. ابراهيم هادی وقتي مطلع شد، خيلي تلاش كرد به سمت ارتفاعات برود، اما ولي به علت حساسيت منطقه و حضور نيروهاي دشمن، فرماندهان اجازه چنين كاري را به او ندادند. ابراهيم هم روي حرف فرماندهي چيزي نگفت و از آن اطاعت كرد.
کد خبر: ۴۳۰۷۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۸