بسم الله قاصم الجبّارين
چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۸۶ ساعت ۱۵:۱۶
روح الله موسوي خميني
بسم الله قاصم الجبّارين
وجعلنا من بين أيديهم سداً و من خلفهم سداً فأغشيناهم فهم لا يبصرون(سورۀ يس، آيه9).
خدمت رهبر كبير انقلاب و بت شكن قرن و ابراهيم زمان و پيشواي مسلمين جهان روح الله الموسوي الخميني حفظه الله. رجاء واثق دارم كه سلام ناقابل و بيارزش اين حقير كه به نداي شما، كه همان دنباله نداي اولياء و انبياء ميباشد و از درون قلبم تراوش نموده و اكنون بر روي كاغذي منعكس ميگردانم، بپذيريد. لازم دانستم كه جوياي حالتان گردم. چرا كه ما شما را قلباً شناختهايم، نه با زور و اجبار و نه با شمشير. در خط علي گونهات قرار گرفتهايم. همان طوري كه در سخنان پرمحتوايتان، اين دولت عراق را رژيمي جاني و خونخوار معرفي نموده بوديد، بايد بگويم كه شايد به جانيها و خونخواران هم توهين شده است. چرا كه هر چه فكر ميكنيم، كسي با مهمانانش اين طور معامله نميكند. رفتاري از قبيل استعمال شيشه و چوبهاي چرب كرده و فلك كردن اسرا و قرار دادن اسرا با بدنهاي عريان در جاهاي تاريك و سرد، اين را ميرساند كه جاني هم اين طور شكنجههايي با دشمنانش نميكند. اين بود قسمتي از پذيرايي ارتش عراق، در مورد مهمانانش. روزهاي پي در پي مشاهده ميكنم كه افراد زيادي از حزب الدعوه را به زندانها ميكشانند و بعضي از آنها را اعدام نموده و بعد از اعدام آنها را چپاولگر اموال عراق، معرفي ميكنند. به خدا قسم! شبهايي را پشت سر گذاشتهايم كه درهاي اتاقمان را باز نمودند و چندين نفر را بردند و به جرم خواندن نماز جماعت و دعا، در زير شلنگها و دسته كلنگ، با پاهاي شكسته، ناخنهاي افتاده و پرده گوشهاي پاره شده و خونريزي معده و روده، بازميگرداندند.
چه بيرحمانه آنها را باز در اتاقهاي سرد و خاموش قرار ميدادند و چه بيرحمانه 50 نفري به جان اسيران هفده، هجده ساله، ميافتادند و در زمستان سرد با يك زيرپوش نگه ميداشتند و آنها را مجبور به توهين به رهبر عظيم الشأنشان، ميكردند.
اما اينها چون شما را با صميم قلب شناختهاند، راضي به هيچ توهين نبودند و به خدا زبانها به هيچ عنوان نخواهد چرخيد كه، چيزي بر عليه شما بگويد. اميد به خداوند بزرگ دارم كه بزودي زود اين رژيم كافر بعث را نابود گرداند و پرچم سبز لا إله إلا الله را در عراق برافراشته نماييد و ملت بيدفاع عراق را براي آينده آزاد سازيد؛ تا بتوانند آزادانه شما را دعا (و خدا را) عبادت كنند و اسلامي زندگي كنند.
«به اميد آن كه نامه سانسور نشود.»
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
از خاطرات شهید زین الدین بنویسید.