خاطره‌ای از زبان شهید ورمزیاری؛
دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۲۷
«زمانی‌که صورت خود را خونی کردم تا دشمنان خیال کنند من مرده ام تا بتوانم از پشت سر به سمت آنان نارنجک پرتاب نمایم، نارنجک به سمت خود من آمد اما به لطف خدا منفجر نشد.» آنچه خواندید قسمتی از خاطره شهید ورمزیاری بود که در ادامه تقدیم شما مخاطبان عزیز می‌گردد.

نارنجک در کنارم افتاد ولی منفجر نشد

به گزارش نوید شاهد آذربایجان غربی؛ فرمانده شهید "بایرامعلی ورمزیاری" سی ام شهریور 1341 در روستای آغ اسماعیل از توابع شهرستان سلماس به دنیا آمد که سالها بعد به سلماس آمدند. او اولین فرزند خانواده بود. بعد از بایرامعلی هفت فرزند دیگر در این خانواده به دنیا آمدند. 

با اوج گرفتن قیام مردم در سال ۵۷، او که دانش آموز مقطع راهنمایی بود در صف نوجوانان فعال قرار گرفت و حتی در یکی از راهپیمایی‌ها از ناحیه سر مجروح شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دستور امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی برای خدمت به مردم محروم و مستضعف وارد جهاد سازندگی سلماس شد. 

فوت پدر بزرگوارش در سال ۵۸ باعث شد او که فرزند بزرگ خانواده بود در کنار مادر دریا دلش بار زندگی را به دوش بگیرد. پس از هفت ماه خدمت در نهاد انقلابی جهاد، در سال ۵۹ وارد سپاه پاسداران سلماس شد و تا زمان آغاز جنگ تحمیلی به خدمت در کردستان و مبارزه با دشمنان قسم خورده انقلاب پرداخت. 

روحیه تلاش و شهادت طلبی‌اش او را مدام به سوی جبهه‌های جنوب می‌کشید. سرانجام توانست برای اولین بار در سال 1360 به طور داوطلبانه عازم جبهه‌های جنوب شود. از آن پس بیش از ده بار به جبهه اعزام شد و در عملیاتهای فتح‌المبین- بیت‌المقدس- رمضان - مسلم بن عقیل - محرم - والفجر مقدماتی -والفجر یک - والفجر چهار فعالانه شرکت کرد و بارها مجروح شد و سرانجام در عملیات خیبر مزد همه مجاهدتهای خالصانه‌اش را گرفت و در حالی که فرماندهی گردان علی اکبر را بر دوش داشت در اوج غیرت و شجاعت و گمنامی در جزیره مجنون به شهادت رسید. 

خاطره شهید:

شهید بایرام علی ورمزیاری در مصاحبه تصویری اینگونه می‌گوید، من در کمین دشمن افتادم زمانیکه چند نفر از دشمنان برای زدن تیر خلاص به سمت من می آمدند در کنار من شهیدی قرار داشت که از ناحیه سر دچار مجروحیت شده بود، من دستم را به خون شهید زدم و به سر و صورت خود مالیدم تا دشمن خیال بکند من هم مرده‌ام. 

نقشه‌ام درست بود زمانی‌که آنان من را ندیدند حرکت کردند و از من کمی که دور شدند من نارنجکی در دست داشتم و از پشت سر به سمت آنان پرتاب کردم چون محل ایستادن دشمن شیب داشت نارنجک کنار آنان منفجر نشد و به سمت خود من لیز خورد.

من هر لحظه آماده این بودم که نارنجک در کنار من منفجر شود ولی به لطف پروردگارم این اتفاق نیوفتاد و منفجر نشد.

در ادامه مصاحبه شهید که به صورت فایل تصویری است تقدیم نگاهتان می‌گردد.

آمار بازدید : 4
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده