برگی از خاطرات شهید دانشجو «سیاه‌پوش»؛
«دیگه توان نداشتم، داشتم از حال می‌رفتم. همین طور از دست و پاهام خون می‌رفت. کوچه تنگ و تاریک بود. جای تیغ موکت بری که منافق‌ها زده بودن به شدت می‌سوخت ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاه‌پوش» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

داشتم از حال می‌رفتم!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «سید ناصر سیاه‌پوش»، هجدهم بهمن ماه سال ۱۳۳۷ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش سید محمد و مادرش فاطمه‌بیگم نام داشت، دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود. این شهید بزرگوار دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

داشتم از حال می‌رفتم!

ملایی از مبارزان انقلاب و هم دوره شهید سید ناصر سیاه‌پوش روایت می‌کند: دیگه توان نداشتم، داشتم از حال می‌رفتم. همین طور از دست و پاهام خون می‌رفت. کوچه تنگ و تاریک بود. جای تیغ موکت بری که منافق‌ها زده بودن به شدت می‌سوخت.

چشمام داشت بسته می‌شد که از دور کور سوری نوری رو دیدم که داشت نزدیک می‌شد. صدای موتورش برام آشنا بود. خود خودش بود. سید ناصر! تا دیدمش انگار دوباره جون گرفتم. با مهربانی اومد من را بلند کرد، زخم‌هامو نگاه کرد و گفت «اینجا چی می‌کردی احمد؟ چه بلایی سرت آوردن این ناکسا؟!».

بهش گفتم مونده بودم اطلاعیه‌ها را برای راهپیمایی آماده کنم یهو منافق‌ها دو سه نفری ریختن روی سرم. منو بلند کرد. نشستم ترک سید. دیگه درد تیغایی که منافق‌ها روی دستام گذاشته بودن برام مهم نبود. می‌خواستم بیشتر محبت سید ناصر را حس کنم. دوست نداشتم اون لحظاتی که کنارش بودم تموم بشه.

منبع: کتاب استاندار بصره (گذری بر زندگی سردار گمنام دانشجوی شهید سید ناصر سیاه‌پوش)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده