در گفتگوی شاهد یاران با آزاده وجانباز، فريدون خدامرادی مطرح شد
شنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۲۴
فريدون خدامرادی می‌گوید: برادرم در استخدام ارتش بود و من هم از ارتش شناخت داشتم. در واقع به دليل فقر وارد ارتش شدم و اگر شغل مناسبی داشتم مطمئنا ارتش نمی‌شدم. اما پس از ورود به ارتش علاقه‌ام به ارتش بيشتر و نظرم عوض‌ شد. هدفم در ادامه تغییر کرد و حافظ میهن شدم.

نوید شاهد: «فریدون خدامرادی» سال 1333 در سرپل‌ذهاب و در خانواده پرجمعيت به دنيا آمد. او 6 برادر دارد و فرزند چهارم خانواده است. پدرش كشاورز بوده و در كارهای كشاورزی به ايشان كمك می‌كرده است. خدامرادی در سال1352 زمانی كه 19ساله داشت پس از طی مراحل آموزشی وارد نيروی هوايی ارتش شد. او پس از مطالعه كتاب‌های مذهبی و ارتباط با دوستانش، تصميم به مبارزه عليه رژيم شاه گرفت و شروع به مبارزات منفی عليه شاه می‌‌كند. اقدامات مبارزاتی ايشان توسط نفوذی‌ها به ضد اطلاعات گزارش شد و وی پس از مدتی دستگير شد. دادگاه، ايشان را به تحمل 3 سال زندان و اخراج از ارتش محكوم كرد. فریدون خدامرادی در زمان حبس، شكنجه‌های فراوانی را متحمل شد اما تاکنون درباره آن روزهای سخت صحبت نكرده است. وی پس از پيروزی انقلاب به ارتش مراجعه و در منطقه سرپل‌ذهاب مشغول به فعاليت گردید. با آغاز جنگ تحميلی، پس از درگيری با نيروهای متجاوز بعثی به اسارت نيروهای بعث عراق درآمد و مدت 10سال در زندان‌های عراق گرفتار شد، در ادامه گفت‌وگوی شاهد یاران با این آزاده ایثارگر را می‌خوانید.

جهت حفظ میهن، وارد ارتش شدم

چه شد که تصميم گرفتيد وارد ارتش شويد؟

برادرم در استخدام ارتش بود و من هم از ارتش شناخت داشتم. در واقع بـه دليل فقر وارد ارتش وارد شدم و اگر شغل مناسبي داشتم مطمئنا ارتش نميشدم. اما پس از ورود به ارتش علاقه‌‎ام به ارتش بيشتر و نظرم عوض شد. هدفم در ادامه تغییر کرد و حافظ میهن شدم.

استخدام در نيروی هوايی به درخواست خودتـان بود؟

در ابتدا برای استخدام در ارتش آزمون كتبی برگزار شـد. پس از دريافت نمره قبولی در آزمون كتبی، آزمون آمادگی جسمانی اخذ شد كه من قبول شدم. مراحل اداري را نيز با موفقيت سپری كردم و وارد ارتش شدم. حدود 1 سال دوره آموزشی را طی كردم و بـا موفقيت توانستم اين دوره را بگذرانم و در نيروی زمينی ارتش مشغول بـه فعاليت شدم. آزمونی در ارتـش برگزار شد و افرادی كه ميتوانستند نمره بلاتری را دريافت كنند در نيروی هوايی به‌عنوان تكنيسين هواپيما مشغول بـه‌كار می‌شدند. افـرادی كه به زبان انگليسی بيشتر مسلط بودند شانس زيـادی برای قبولی داشتند. من هم به زبان انگليسی مسلط بودم و نمره قبولی دريافـت و مجـدا وارد آموزش در نيروی هوایی شدم. محل خدمت من هوانيروز ارتـش در قلعه مرغی تهران بود. در اين مدت، آموزش تعمير هواپيما و هلی‌كوپتر را به ما ارائه دادند. حدود یکسال در اين محل آموزش ديده و مسلط به مباحث تعميرات هواپيما و هلی‌كوپتر شدم.

آيا تمامی آموزش‌های تخصصی تعميرات هواپيما در ايران انجام می‌شد؟

اين آموزش‌ها به صورت مقدماتی بود و ارائه آموزش تكميلی در امريكا انجام می‌شد و قرار بود بعد از پايان اين دوره براي آموزش تكميلی به امريكا برويم. برادر بزرگترم نيز در استخدام نیروی هوایی بود و دو مرتبه به آمریکا اعـزام شده بود. ايشان نيز راهنمايی و توضيحات لازم را به من داده بود. بعد از گذشت 8 ماه از آموزش مقدماتی در هوانيروز ارتش با خلبانان شركت هما آشنا شدم و ارتباط صميمی بين ما برقرار شد، به واسطه اين دوستان با مسائل سياسی و مبارزات انقلاب آشنا شدم و سپس وارد مبارزات منفی عليه رژيم شدم.

 پـس به دليل ورود به مبارزات انقلابی از بورسيه امريكا منصرف شديد؟

منصرف نشدم؛ اما گزارش فعاليت‌های مبارزاتی و مخالفت من با شاه، توسط نفوذی‌ها به ضد اطلاعات ارسال شد و همين عامل باعث شد تا از بورسيه شدن من امتناع كنند.

 منظورتان از مبارزات منفي دقيقا چيست؟

در آن ايام به‌صورت علنی نميتوانستيم با شاه وارد مبارزه شويم. خفقان شديدی در جامعه حاكم بود و مبارزات در جامعه به‌صورت گسترده شكل نگرفته بود. در اين شرايط، مبارزات منفی عليه شاه بهترين گزینه بود. مثال عكس شاه سوار بر اسب سفيد روی ديوار اتاق محل كارمان نصب بود، من اين عكس را بـه بهانه اينكه به شاه علاقه دارم و می‌خواهم اين عكس را بر روی ديوار اتاق منزلمان نصب كنم برداشتم ولی آن را پاره كرده و دور انداختم. يا سكه‌اي كه روی زمين افتاده بود را با لگد پرت می‌كردم و آن را برنمی‌داشتم. همين اقدامات من توسط نفوذی‌ها به ضد اطلاعات گزارش شده بود، به‌طوری ‌كه پس از مراجعه به منزلم گزارش داده بودند كه عكس مورد نظر روی ديوار منزلشان نصـب نبـود. این نشان می‌داد نفوذی‌ها تا چه اندازه در کنترل و گزارش مسائل فعال بودند.

 نحوه دستگيری شما چگونه بود؟

با توجه به اینکه نفوذی‌ها گزارش کامل اقدامات مرا به ضد اطلاعات ارائه داده بودند و مدت‌ها توسط آن‌ها تحت‌نظر بودم. هدفشان این بود که فعالیت‌های مرا کنترل کنند تا اگر با گروه خاصی در ارتباط باشم بتوانند شناسایی کنند. برادرم جزو نیروی هوایی بود و در امریکا تحصیلات تکمیلی هوانیروز و نقشه‌برداری هوایی را گذرانده و در دزفول ساکن بود. در یکی از سفرهایم که به منزل ایشان رفتم متوجه شدم افرادی در تعقیب من هستند. برای اینکه مطمئن شوم، دقیق‌تـر به اطراف توجه کردم و از تعقیب توسط عدهای غریبه اطمینان حاصل کردم. به منزل برادرم رفتم و موضوع را با ایشان مطرح کردم.

برادرم گفت که یا در تعقیب من هستند و یا شما! چند روزی در دزفـول حضور داشتم و سایه تعقیـب توسط آن‌ها را احساس می‌کردم. برادرم در دانشگاه تهران پذیرفته شده بود و برای ثبت نام و انجام مراحل اداری به منزل من آمده و زمانی که دزفول بودم در منزل من حضور داشت. پـس از بازگشت از دزفـول بـه منزل، متوجه شدم ایشان در اتـاق نیستند! همه جا را گشتم ولی خبری از برادرم نبود، در همین لحظه ضد اطلاعات به منزل مراجعه و مرا دستگیر کردند.

 هدفشان از تعقیب شما تا دزفول چه بوده است؟

باتوجه به اینکه ضداطلاعات به فعالیت‌های من آگاه بود از طرفی از اینکه برادرم از افسران نیروی هوایی اسـت مطلع بودنـد، احتمال می‌دادند با کسب اطلاعات و رساندن آن اطلاعات به برادرم، گروهی تشکیل داده‌ایم و اقدام به جاسوسی از ارتش می‌کنیم. روز قبل به منزلم مراجعه و برادرم را نیز دستگیر کرده بودنـد. بعد از اینکه دستگیر شده و به ضداطلاعات برده شدم، برادرم را دیدم که البته گفتند اشتباهی ایشان را دستگیر کرده‌ایم و آزادش کردند. در بازجویی از ایشان، سرهنگ شـاملو که رییس ضداطلاعات بود، چنان سیلی محکمی به برادرم زده بود که اکنون نیز یکی از گوش‌هایش دچار ناشنوایی شده است.

می‌توانید ادامه این مصاحبه را در شماره 194-195شاهد یاران بخوانید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده