خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (51)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «من در دهکده در چالی، نزديکی خلف مسلم سمت چپ جاده اصلی شهيد فلاحی در يک اتاق گلی که بی شباهت به کلبه محرومان نبود خوابيده بودم. خستگی زيادی در من بود. هنوز چشم هايم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

اتاقک گلی استراحتگاه رزمندگان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید...

متن خاطره خودنوشت: اتاقک گلی استراحتگاه رزمندگان


من در دهکده در چالی، نزديکی خلف مسلم سمت چپ جاده اصلی شهيد فلاحی در يک اتاق گلی که بی شباهت به کلبه محرومان نبود خوابيده بودم. خستگی زيادی در من بود. هنوز چشمهايم به حقيقت به خواب نرفته بود که صدای انفجارهای پی در پی مرا از خواب بيدار کرد. چند بار ذکر خدا گفتم ولی خيلی زود به خواب رفتم و بلافاصله باز بيدار شدم.

آتش سنگین دشمن

دشمن به ريختن آتش سنگينی اقدام کرده بود. فکر نمی کردم خيال حمله داشته باشند ولی بعيد نبود. صدام و نيروهايش از قصد حمله با خبر بودند و می خواستند به جای اينکه ما به ملت عيدی دهيم او دست درازی کند همينطور هم شده بود.

حمله بعثی ها در جبهه کربلا و فجر

نزديک به ساعت 2:30 بامداد نيروهای بعثی در جبهه کربلا و فجر دست به حمله زده بودند. اين دو جبهه از ديگر جبهه ها به هم نزديکتر بود. در جبهه کربلا خمپاره ها مستقر بودند و از نيروهای پياده خبری نبود غير از دو نفر از آنان، کس ديگر اسلحه نداشت. جبهه فجر هم اختصاص داشت به برادران سپاه، بسيج و نيروهای گردان 122 - لشکر مشهد بدون مقدمه بعثی های حيله گر در زير آتش خودشان به طرف خاکريز منطقه فجر و کربلا حرکت کردند و گروهی از آنان از خاکريز ما گذشتند و در سنگر جا گرفتند.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده