شهید احمد بهفرد
شهید احمد بهفرد،هشتم خرداد 1349، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش نعمت الله، کارمند کارخانه بود و مادرش عذرا نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. هفتم بهمن 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای نوش آباد واقع است.

 نگاهی به زندگی شهید احمد بهفرد

نوید شاهد اصفهان: شهید احمد بهفرد هشتم خردادماه 1349 در کاشان به دنیا آمد .پدرش کارمند کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان و مادرش خانه دار بود .طفلی با چشمانی درشت و استخوان بندی قوی و اندامی درشت که از همان بدو تولد مورد توجه اطرافیان قرار گرفت .احمد کودکی مهربان ، باهوش و شجاع بود.چهارساله بود که در روز عید غدیر بر اثر سانحه تصادف و ضربه ای که به سرش وارد شد دو شبانه روز بی هوش بود ولی به خواست و عنایت خدا زنده ماند و خداوند او را برای شهادتی شیرین حفظ کرد.

احمد دوران ابتدایی را گذراند .در این دوران در تابستان ها به پدربزرگش در کشاورزی کمک می کرد و سختی های کویر را با جان و دل پذیرا بود .وی در سال 57 با این که سن کمی داشت همراه با دیگران در راهپیمائیها شرکت می کرد و حتی دوبار مورد هجوم سربازان گارد قرار گرفت.   

وی دوران راهنمایی را گذراند و وارد دبیرستان شد .در میان کسانی که وی را می شناختند راستگویی او یک مشخصه بارز بود .هیچگاه غیبت و تهمتی از او شنیده نشد ، حتی در جایی که غیبت می کردند اگر می توانست جلوگیری می کرد وگرنه آنجا را ترک می کرد و این در حالی بود که او هنوز به سن تکلیف نرسیده بود .

احمد ده ساله بود که جنگ تحمیلی شروع شد .به هر شکلی که بود به کلاسهای آموزش نظامی رفت تا آموزش نظامی یاد بگیرد .12 ساله بود که به طور غیر رسمی وارد پایگاه شهید بهشتی کاشان شد و پس از آموزش ، به عضویت پایگاه درآمد .وی از همان زمان در فکر رفتن به جبهه بود و هر دفعه که از کاشان نیرو به جبهه اعزام می شد با حسرت به رزمندگان نگاه می کرد و تا چند روز ناراحت بود که چرا باید در تنگنای سن کم خود محدود شود.

نگاهی به زندگی شهید احمد بهفرد

احمد همچنان هوای جبهه در سر داشت ، عاقبت پدر به وی اعتراض کرد که چرا دل به درس نمی دهی و او جواب داد :« مدرسه ی من جبهه و کلاس من سنگر من است ». به او می گفتند که تو 13 سال بیشترنداری و جوابش را می شنیدند که :«مگر حسین فهمیده 13 ساله نبود که امام او را رهبر خود نامید ».وی در سالهای 1363 و1364 بارها به طور پنهانی وارد اتوبوس اعزام رزمندگان شد ولی پس از مسافتی هنگام آمارگیری او را پیاده می کردند . یکبار در شهرداری کاشان ، یک بار در دارالسلام و یک بار در اصفهان او را از اتوبوس پیاده کردند و مانع از رفتنش به جبهه شدند.

عاقبت از این برخوردها به گریه افتاد و به برادرش گفت مگر رزمندگان چه کار می کنند که او نمی تواند انجام دهد .برادر او را به دستکاری شناسنامه راهنمایی کرد و به وی گفت پس از بزرگتر کردن سنش از محلی دیگر برای اعزام اقدام کند تا متوجه کارش نشوند . با همکاری دوستان موفق به کسب اجازه اعزام شد .شب اعزام از خوشحالی تا صبح نخوابید و با اینکه اعزام آن روز ساعت ده صبح بود ، صبح زود از خانه بیرون رفت .

نگاهی به زندگی شهید احمد بهفرد

احمد در جبهه وارد گردان غواصی شد و آموزش غواصی فرا گرفت . آرپی جی زن شد. وی در اوقات استراحت به پای رودخانه یا بالای کوه می رفت .با خدای خود خلوت می کرد و اشعاری را زمزمه می کرد.احمد لباس بسیجی را زیباترین و آراسته ترین لباس برای خود می دانست و می گفت :«من هیچ جامه ای را بیشتر از این لباس دوست ندارم و می خواهم شهر هم از این لباس بپوشم .بسیج مقدس است و لباسش نیز مقدس».وی در جبهه شاد و شوخ بود .در جمع بچه ها مزاح می کرد و آنها را می خنداند .مزاح و شوخی های او به دور از هر غیبت و تهمتی بود .وی در عملیات کربلای چهار شرکت کرد.پس از آن مدتی برای مرخصی به کاشان برگشت .وقتی از وی می پرسیدند از جبهه چه خبر .هیچ تعریف نمی کرد و می گفت :«من از خانواده های شهدا به خاطر این که زنده برگشتم شرمنده ام ، خجالت می کشم و نمی توانم به پدر شهدا نگاه کنم».

پس از چند روز به جبهه رفت و برای عملیات کربلای پنج آماده شد. هفتم بهمن ماه 1365 در شلمچه به شهادت رسید و پیکرش در منطقه ماند .تا اینکه پس از سالها با تفحص و شناسایی در دوم اردیبهشت ماه 1377 ، هجدهم اردیبهشت ماه ،پس از تشییع در گلزار شهدای نوش آباد به خاک سپرده شد.

منبع: بنیاد شهید شهرستان کاشان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده