خاطرات خانم سكينه كمالي همسر شهيد بهلول حسين نژاد «فرمانده عمليات سپاه سلماس»
يکشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۱
هر موقع دلت براي من تنگ شد، لباس پاسداري مرا بپوش تا از دلتنگي بيرون آيی.

نوید شاهد آذربایجان غربی: فرمانده شهيد «بهلول حسين نژاد» متولد سال 1330، که قبل از انقلاب در نیروی هوایی مشغول بود اما بعد از انقلاب به عضويت كميته انقلاب اسلامي در می آید و بعد از مدتی وارد سپاه شده و از پاسداران فعال سپاه سلماس می شود بطوریکه در مدتی کوتاه مسؤوليت فرماندهي عمليات سپاه سلماس را عهده دار می شود، رشادت ها و جانفشانیهای بسیار در مقابل حزب دموکرات و ضد انقلاب می کند که عاقبت در شب هفدهم اردیبهشت سال 1362 تير كين عوامل ملحد ضدانقلاب ايشان را به همراه دو تن از ديگر ياران خويش به نامهاي اصغر بهفر و علي سنگي در ساعاتی از نصف شب به درجه رفيع شهادت رسانيدند و روح والاي آن شهيد به ملكوت اعلا پيوست در حالي كه تبسم شيريني در لب داشت.

من و بهلول در سال1354 در بوشهر كه آن موقع ايشان در نيروي هوائي رژيم طاغوت خدمت مي‎كرد، آشنا شده و با هم ازدواج كردیم. يك سال بعد خداوند متعال براي ما يك پسر عطا فرمود که وي علاقه بسياری به فرزندش داشت. هر روز كه از خدمت برمي‎گشت، پسرمان را حمام و آب تني مي‎ کرد و مي‎گفت: بگذار سالم باشد.
پس از چند سال خدمت در بوشهر سال 1355 به شيراز منتقل شد و پس از يك سال خدمت در شيراز متوجه شدم كه ايشان خيلي بي‎روحيه شده است.
 گفتم: بهلول بي‎روحيه شده اي و خوصله نداری. جواب داد: نمي‎خواهم ادامه خدمت دهم، با روحيه‎ام سازگار نيست. پس از چندين دفعه فرار و زنداني شدن، تقاضاي استعفا می نمود كه هر بار دستگاه طاغوت جواب رد مي‎داد تا اينكه با فرمان امام راحل خدمت را ترك كرده و به خانه پدري در شهرستان سلماس آمد. با شروع تظاهرات پسرش را بر گردن مي‎گرفت و در تظاهرات شركت مي‎كرد. 
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در كميته انقلاب اسلامي مشغول خدمت شد. بعد از تشكيل سپاه پاسداران به آن نهاد مقدس منتقل شد كه اين انتقال به دليل دعوت رسمي فرماندهي سپاه انجام گرديد و بعد از اينكه مسؤوليت فرماندهي را قبول كردند، خيلي كم در خانه حضور داشتند، چون هر روز و هر ساعت در منطقه در درگيري بود و ایشان باید آماده باش می بودند.
بهلول بسیار مهربان و دلسوز و خوش اخلاق بود. چون بنده در سلماس غريب بودم. يك روز به ايشان گفتم: بهلول گفت: بله گفتم: يك كمي به خانه و بچه برس، من هم تنها هستم. در جواب گفت: هر موقع دل تو و بچه براي من تنگ شد، لباس پاسداري مرا بپوش تا از دلتنگي بيرون آيی. اين كار را تا موقع شهادت ايشان انجام دادم.
الان از ايشان به يادگار سه پسر و يك دختر دارم. خدا تمامي شهدا اسلام و انقلاب را رحمت كند.

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده