به مناسبت سالروز ولادت وصیت نامه شهید «مرتضی فراهانی» منتشر شد؛
خدایا جدا دستم خالیست و در پیشگاهت شرمنده ام و افسوس می خورم که چرا در این مدت عمری که کرده ام و حتی بعد از گذشتن 8 سال در این انقلاب و فدا شدن...

تنها خون باارزشم راهدیه میدهم(ششم فروردین منتشر شود)

به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران:
شهید مرتضی فراهانی/ ششم فروردين 1344، در محله صفاييه از توابع شهرستان ری به دنيا آمد. پدرش غلامعلی، در کارخانه سیمان کارگری می کرد و مادرش محترم نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. چهاردهم تير 1366، با سمت آرپی جی زن در بانه هنگام درگيری با اشرار بر اثر اصابت تر كش خمپاره به سر و صورت، شهيد شد. پيكر وی را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.

وصیت نامه شهید «مرتضی فراهانی» را در ادامه می خوانید؛

قال رسول الله صل اله علیه و آله : ان الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل.
براستی که امروز ، روز عمل است و حساب نیست و فردا روز حساب است و عمل نیست .
در دنیا هر قیافه ای که به نعمت دادی در قیامت همان قیافه جسم توست. (امام خمینی)

می دانم اکنون که این وصیت به دست شما رسیده من دیگر در این دنیا نمی باشم و نمی دانم آیا خدا تنها سرمایه ام که خونم هست مورد قبول قرار میدهد با نه؟ ای خدا تو خودت میدانی که من برای بهشت تو بسویت نیامده ام ، و فقط علاقه ای است که نسبت به تو و دیدار ائمه مخصوصا علی (علیه السلام) است که بسویت آمده ام.

یا رب بیست و دو سال از عمر بی ارزشم می گذرد که مملو از گناهان فراوان است. پروردگارا بخشودن این بار سنگین گناهان فقط از تو بر می آید و کسی بخشنده تر از تو را نمیابم که بسویش پناه ببرم ای خدا می دانم لیاقت به جهنم رفتن تو را دارم ولی ترا به خون پاک تمام شهدایی که در پیشگاهت مورد قبول قرار گرفته اند ، حتی در جهنم در آن هنگام که بدنم را عذاب می دهی ، یاد و مهر خودت و علی را از دلم بیرون مکن.

ای خدا من خودم اعتراف می کنم که کوله بار گناهانم آنقدر زیاد است که هیچ گونه امیدی برای نجاتم نمی بینم و تا به حال هم هیچ کاری که مورد رضای تو قرار بگیرد نکرده ام. خدایا جدا دستم خالیست و در پیشگاهت شرمنده ام و افسوس می خورم که چرا در این مدت عمری که کرده ام و حتی بعد از گذشتن 8 سال در این انقلاب و فدا شدن آن همه از انسانهای مخلص و با داشتن رهبری به این خوبی و الهی در من تاثیر معنوی نگذاشت، تا توشه ای برای آخرت بردارم که این گونه شرمنده و با دستان خالی بسوی معبود نروم.

ای خدا تنها چیزی که می توانم به تو هدیه بدهم خونم است که آن هم امانت خودت است ، ولی فقط از تو عاجزانه طلب می کنم و تو را به پاک دامنی زهرا (علیه السلام) قسم می دهم که نگذارد در آخرین لحظه شیطان بر من غلبه کند و خونی که در راه تو ریخت می شود همراه با ریا باشد.

 خدایا حداقل در این چند روز تو کمکم کن که از این امیال نفسانی دور شوم و فقط کمک توست ، چون خودم چیزی ندارم که بواسطه آن مانع شود. ای خدا در آخرین لحظه که روح در بدنم است ترا به مظلومیت تمام شهدا قسم می دهم اگر لیاقت دارم چشم مرا به نور خودت آشنا کن و برای لحظه ای هم اگر شده در دلم از عشق خودت جای ده تا با آرامش جان دهم.

ای خدا می دانم که در امور دینی خیلی سستی کرده ام و همین سستی ها باعث می شد که هر روز که از عمرم می گذشت از تو دورتر شوم و بوسیله گناهان قلبم سیاه تر گردد و عشق و مهر تو در دلم جای نگیرد.  مگر اندکی که آن هم کرم و لطف خودت بود که گاهی نسیم الهی را به چهره ام می نواختی تا بلکه از عالم غفلت بیرون آیم ولی من که برای لحظه ای ترا حس می کردم بعلت ضعیفی ایمان دوباره بعد از مدت کوتاهی ترا در میان چیزهای بی ارزش این دنیا ترا به فراموشی می سپردم و چنان شیطان بر نفسم احاطه داشت که گاهی اوقات می شد که دیگر نیاز نبود شیطان مرا همراهی کند و خودم با اینکه شناخت به معبود داشتم باز هم بسوی ذلت و بدبختی می رفتم و تنها بعلت آن هم این بود که قلبم بوسیله گناهان کور شده بود که حتی روزنه ای برای وارد شدن نور وجود نداشت ، مگر اینکه خود او باز عنایت و کمک میگرد.

و آن هنگام بود که دوباره شیطان می آمد و با اندک تلاشی دوباره مرا بسوی خودش می کشاند. و نمی گذاشت آن نسیم الهی پایدار بماند و افسوس می خورم که اراده قوی نداشتم که روی شیطان را سیاه کنم تا بتوانم برای همیشه عملم و قلبم را برای رسیدن به کمال بکار برم.
ولی خوشا به حال آن شهیدانی که قبل از شهید شدن در وجود آنها هم آثار معنوی بود و هم از جسم آنها عطر و بوی بهشت جاودان به مشام می رسید.

و هر کاری که می کردند دور از ریا و برای رضای خدا انجام می دادند و آنها بودند که معبود را شناخته بودند و حرارتی در وجودشان بود که فقط با رسیدن به او آن حرارت و آتش خاموش می شد واگر کسی بتواند خودش را در دنیا عاشق خدا بکند راه رفتن هم برای او لذت است و تازه پی می برد که بهترین لذتهای دنیایی پوچ می باشد به خدا قسم اگر زندگی که می کنید خدا را کنار بگذارید اگر بهترین امکانات را هم داشته باشید باز خودتان متوجه می شوید که به بن بست خورده اید و افسوس که نفس اماره نگذاشت من هم همچون شهیدان دیگر باشم و مرا بسوی چیزهائی که برای خیلی ها بازی و برای من ارزش بود کشاند.

و اگر هم بعد از چند روزی از نظرتان محو شدم علت آن است که در مدت عمرم نتوانسته ام خدمتی که برای رضای خدا باشد به شما بکنم .
خدایا تمام انسانها را از ریا و خودبینی دور کن چون تمام اعمال را تباه و ضایع می کند واز سرگردانی نجات ده و کمکمان کن که واقعا به کمک تو نیاز داریم.

و اگر فکر کنیم میبینیم تمام اعمالی که خدا برای ما تکلیف فرموده برای رفاه حال خودمان است چون او نیاز به اعمال ما ندارد ولی افسوس چشم بصیرت می خواهد و دل بیدار.

در آخر از پدر و مادرم که همیشه در قلبم بودند و نتوانستم به آنها ثابت کنم حلالیت می طلبم مخصوصا از پدرم و اگر تنهایتان گذاشتم معذرت می خواهم چون دیگر تحمل آن زندگی کردن را نداشتم و بهتر در این راه رفتم تا برای شما هم افتخار باشد و امیدتان به خدا باشد.

از برادر و عمو و مخصوصا خواهرهایم حلالیت می طلبم و از خدا برای شما طلب صبر می کنم و از تمام آشنایان و دوستان حلایت می طلبم و اگر می خواهید از عذابم کاسته شود مرا حلال کنید ، مخصوصا پدر و مادرم . بدهکاری ندارم و مال دنیا هم ندارم اگر کسی از من چیزی می خواهد و در خاطر من نیست از پدرم دریافت کند ، التماس دعا دارم ، بنده گناهکار و خادم شما مرتضی .

در قدرت من نظاره کردن چه خوش است *** وز مردم بد کناره کردن چه خوش است
هر دل که در آن نور الهی نبود *** آن دل به هزار پاره کردن چه خوش است

منبع:برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده