با رزمندگان خط شکن؛
سه‌شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۳
صبح بود که به منطقه عملیاتی نزدیک شدیم. برای این عملیات می بایستی خط را از بچه های اصفهان تحویل می گرفتیم. خدا رحمت کند، «حاج حسین خرازی فرمانده لشکرامام حسین» آمد تا خط مقدم را به ما تحویل دهد. در حال تحویل گرفتن خط بودیم که این شهید عزیز بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.

نوید شاهد فارس: جعفرجوکاران یکی از رزمندگان کازرونی است که در طول هشت سال دفاع مقدس، نزدیک به پنج سال آن را در کنار رزمندگان در تیپ و لشکرالمهدی، تیپ فاطمه زهرا ، یگان دریایی لشکرالمهدی و لشکر 14 امام حسین گذراند و در همین راه نیز به درجه‌ی جانبازی نیز رسید. جوکاران درعملیات‌های مختلفی همچون رمضان، والفجر 2 ، بدر ، والفجر 8 ، کربلای 4 ، کربلای 5 و بیت‌المقدس شرکت داشت که بیشترین حضور وی در گردان فجر از لشکرالمهدی بود که اغلب بچه‌های کازرونی هم در آن حضور داشتند.
جعفرجوکاران می گوید: «پس از عملیات کربلای 4 با وجود این که بیشتر بچه‌های کازرونی در گردان فجر به شهادت رسیدند با این وجود ، ما پس از یک مرخصی کوتاه ، آماده شدیم برای انجام عملیات کربلای 5». گفتگوی پیش رو با جعفر جوکاران پیرامون چگونگی عملیات کربلای 4 ،حضور و نقش بچه‌های کازرونی در این عملیات را با هم می‌خوانیم:


گفتگویی با «جعفرجوکاران» رزمنده کازرونی در عملیات کربلای 5

در ابتدا از آغاز عملیات کربلای 5 برای ما بگویید:
عملیات کربلای 5 دارای چند مرحله بود. ما بعد ازعملیات کربلای 4 و شهادت بسیاری از همشهریمان، برای تشییع جنازه به کازرون آمده بودیم که مرحله‌ی اول عملیات آغاز شد و در نتیجه ما در مرحله‌ی اول نبودیم. البته برخی از بچه‌های کازرونی در گردان فجر بودند، ولی چون ما به مرخصی آمده بودیم، شب اول در (مرحله‌ی اول عملیات) ما حضور نداشتیم و وقتی صبح به منطقه‌ی عملیاتی کربلای 5 رسیدیم، خود را برای مرحله‌ی بعدی عملیات آماده کردیم.

پس شما در مرحله‌ی دوم در عملیات بودید؟ درست است؟
بله. بعد از مرحله‌ی اول، ما در منطقه شلمچه در مکانی به نام دژ مستقر شدیم و آماده شدیم برای مرحله‌ی دوم عملیات کربلای 5 که این مرحله در تاریخ 30 دی ماه 65 انجام گرفت و شهیدانی همچون «صمد فخار، مصطفی دیانتی نسب، هدایت‌اله محمودیان، منوچهر ودودی ،شهید مشی، شهید محمدپور، عباس بازیار » و تعدادی دیگر از شهدا در این عملیات به شهادت رسیدند.

شب قبل از عملیات مرحله‌ی دوم روحیه بچه‌ها با توجه به این که خیلی از دوستانشان هم در کربلای 4 و هم در مرحله‌ی اول کربلای 5 به شهادت رسیده بودند ،چگونه بود؟
روحیه بچه ها عالی بود. البته همیشه قبل از عملیات‌ها روحیه‌ی بچه‌ها عالی تر می‌شد.
در همان شب «شهید دیانتی نسب» که یکی از بچه‌های مخلص گردان بود، حال و هوای عجیبی داشت. با خنده گفت: «بچه‌ها به احتمال زیاد من در این عملیات شهید خواهم شد» و از بچه‌ها التماس دعا و حلال بودی می‌طلبید. چون برای بچه ها هم مسجل شده بود که اگر عملیات شود ایشان به شهادت می رسد، به ایشان التماس می‌کردند که در آخرت شفیع آن‌ها شود. او در جواب می‌گفت: «شاید کشته شوم و شهید نباشم» و بچه‌ها هم می گفتند ما در هر صورتی تو را قبول داریم، فقط ما را در آخرت شفیع باش. به هر جهت روحیه‌ی بچه‌ها خیلی بالا بود.  

گردان فجر در چه محوری این عملیات را انجام داد؟
در محور شلمچه. عموماً تا پایان عملیات کربلای 5 ،گردان فجر در همین محور خط شکن بود.

شما دراین عملیات چه مسئولیتی داشتید؟

من پیک گروهانِ گردان بودم. یعنی رابط بین گروهان‌ها و دسته‌های گردان فجر.

در مرحله‌ی دوم عملیات ، از گردان فجر چند نفر از بچه‌های کازرونی حضور داشتند؟
می دانید که گردان فجر یک ارکانی داشت که عموماً بچه های زبده و جنگ دیده و با سابقه در آن حضور داشتند. خیلی از آن‌ها بالای یکی دو سال و یا حتی بیشتر سابقه حضور در میادین جبهه را داشتند. در آن شب عملیات چیزی حدود 100 نفر از بچه‌های کازرون حضور داشتند.

در آن شب ،شما عملیات را آغاز کردید. آیا در این عملیات موفق شدید؟
بله. ما به اهدافی که از قبل تعریف شده بود رسیدیم. کانالی و نهری بود که گردان فجر موفق شد بر آن مسلط شود و نیروهای عراقی را تا پشت این نهر به عقب براند. در این مرحله حدود 17 یا 18 نفر از بچه‌های کازرونی به شهادت رسیدند و عده‌ای هم مجروح شدند.

بعد از عملیات چه کار کردید؟
پس از این عملیات ما یک روز هم در مناطق آزاد شده مستقر بودیم تا این که برای استراحت دوباره به پشت جبهه و منطقه عملیاتی شلمچه و یا همان دژ که قبلاً خدمتتان عرض کردم ، آمدیم و دوباره آماده شدیم برای مرحله‌ی بعدی عملیات کربلای 5 که فکر کنم در روز 8 بهمن انجام گرفت.

 پس شما پس از یک استراحت چند روزه و تجدید قوا کردن، دوباره آماده عملیات شدید؟
بله. اتفاقاً در این چند روز باز تعداد دیگری از بچه‌های کازرونی از شهرستان به منطقه‌ی عملیاتی شلمچه و دژ آمدند و برای انجام عملیات جدید به ما پیوستند. در این مرحله ، من پیک «شهید مسلم آشتاب» بودم که ایشان هم فرماندهی یکی از گروهان‌هایی که اکثراً کازرونی بودند، بر عهده داشت.

در این عملیات چه اتفاقی افتاد؟
صبح بود که به منطقه عملیاتی نزدیک شدیم. برای این عملیات می بایستی خط را از بچه های اصفهان تحویل می گرفتیم. خدا رحمت کند، «حاج حسین خرازی فرمانده لشکرامام حسین» آمد تا خط مقدم را به ما تحویل دهد. در حال تحویل گرفتن خط بودیم که این شهید عزیز بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
خط را با «مسلم آشتاب» تحویل گرفتیم و بچه‌ها در خاکریز مستقر شدند ، در همان لحظه متوجه شدیم که عراقی‌ها با گسیل سیل‌آسای تانک‌ها و نفربرها، پاتکی را علیه ما طرح‌ریزی کرده و به سوی خاکریز بچه‌ها با آتش بارهای سنگین خود در حرکتند. مسلم رو به من کرد و گفت: «جعفر نگاه کن ببین چه خبره».
 نگاهی کردم و توانستم حدود 70 تانک را بشمارم. آنقدر آتش سنگین بود که دیگر نتوانستم بشمارم. به مسلم گفتم : «کارمان درآمد. عراقی ها دارند پاتک می‌زنند و دارند میان جلو».
بچه‌های آرپی جی زن را صدا زدیم که اغلب بچه‌های کازرون بودند. گفتیم بیایید که تانک‌ها را شکار کنیم. بچه‌های آرپی جی زن به خط شدند و شروع کردند به زدنِ تانک ها. که فقط بنده حدود 55 موشک آرپی جی زدم. البته نمی‌دانم که چند تا از آن‌ها به هدف خورد ، ولی برای ممانعت از هجوم تانک‌ها بسیار موثر بود.
آتش همچنان ادامه داشت تعدادی از رزمندگان شهید یا زخمی می شدند. تانکها خیلی نزدیک شده بودند و ما مطمئن بودیم که محاصره خواهیم شد.
ولی رشادتهای بچه‌ها این اجازه را به آنان نداد و وقتی مقاومت رزمندگان را دیدند به ناچار عقب نشینی کردند .
این مقابله چندین ساعت طول کشید. بچه‌ها هم خیلی خسته شده بودند.  در این حین مسلم گفت: رزمندگان را جهت استراحت به عقب برگردانید. و ما به عقب برگشتیم.

«شهید مسلم آشتاب» در همین عملیات به شهادت رسیدند . برای ما از نحوه ی شهادت این شهید بزرگوار بگویید؟

بله.پاتک دشمن ساقط و دفع شد. داشتیم جهت استراحت به عقب بر می گشتیم . که ناگهان منطقه با انواع آتشبارها، زیر آتش قرار گرفت. یکی از آتشبارهای آن‌ها هلیکوپتر بود که در آن روز خیلی بچه‌ها را اذیت کرده بود. آتشبارهای هلیکوپتر بسیار سنگین و پرحجم و کشنده است. من در کنار مسلم بودم که باز هلیکوپترها حمله کردند. این هلیکوپترها آنقدر نزدیک بودند که ما با آرپی جی به سوی آن‌ها شلیک می‌کردیم. چند گلوله آرپی جی را به طرف آنها با کمک مسلم آشتاب شلیک کردم ، ولی به آن‌ها برخورد نمی‌کرد ولی آن‌ها را فراری می داد. در همین حین چندین هلیکوپتر مجدد حمله کردند و یک گلوله‌ی هلیکوپتر در کنار من و مسلم افتاد که «مسلم» در همان جا به شهادت رسید و من هم مجروح شدم.

سرنوشت دیگر رزمندگان چه شد؟
بچه ها تا فردای روز بعد در منطقه مانده بودند
و با استحکام و تثبیت خط مقدم و نیز به واسطه شهادت فرماندهان گردان فجر به عقب بازگشتند و آماده شدند تا مرحله‌ی بعدی عملیات را انجام دهند که چون من مجروح شده بودم ، سعادت شرکت در آن عملیات نداشتم ،اما با تنی مجروح و با پای گچ گرفته شده، خودم را به پشت خط و به بچه ها رساندم و تا قبل از آغاز عملیات مرحله‌ی بعد در کنار بچه‌ها بودم.

از «شهید مرتضی جاویدی» بگویید او هم در همین پاتک عراقی‌ها به شهادت رسید؟
بله. من بعد ازدو ساعت که به هوش آمدم دیدم در یک بیمارستان صحرایی در شلمچه هستم. در کنارم چند نفر از بچه‌های فسایی هم مجروح شده بودند. آن‌جا بود که به من اطلاع دادند که در پاتک عراقی‌ها ، شهید جاویدی هم به فیض شهادت رسیده است.

به نظر شما نقش رزمندگان کازرون در این عملیات ، چه اندازه بود؟

رزمندگان کازرونی در گردان فجر نقش به سزایی را ایفا میکردند آنان فرماندهانی بودند که خود به تنهایی می تواستند گردانی را در دست بگیرند . اما تواضع آن‌ها و وجود یک گردان خط‌ شکن و زاهد و عارف به نام گردان فجر ، آن‌ها را به سوی خود می‌کشاند و در گردان نقش تیربارچی و یا آرپی جی زن و یا حتی تک تیرانداز را می‌پذیرفتند. از آن طرف هم شهیدانی مثل «مسلم آشتاب، صمد فخار و یا عباس اسلامی» هم که مسئولیت فرماندهی را می‌پذیرفتند ، تنها به خاطر نظم و انضباط نظامی بود و الا آ‌‌ن‌ها خود را بسیار خاکی و کوچکترین فرد گردان می‌پنداشتند.
همچنین باید بگویم که حدود 183 نفر شهید کازرونی در گردان فجر داریم که بیشترین تعداد آن‌ها متعلق به کربلای 4 و 5 بود. با این حساب می‌توانیم بگوییم که بچه‌های کازرونی در این دو عملیات حضوری چشمگیر داشتند و این از دیدگاه من باید در تاریخ ثبت شود تا نسل‌های بعدی به این جوانان افتخار کنند. همین شهید دیانتی نسب دانشجوی پزشکی بود که با اشتیاق به جبهه شتافت و در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید . یا همین شهید آشتاب ،دو ساعت قبل از شهادتش،خبرش را به من داد. یعنی او از شهادت خودش خبر داشت. این حماسه‌ها باید در تاریخ ایران ثبت شود.

ارزیابی شما از عملیات کربلای 5 به عنوان رزمنده ای که نزدیک به 5 سال در جبهه ها حضور داشتید چیست؟

همین قدر بگویم که در این عملیات ، ماشین جنگی عراقی‌ها، متوقف شد. این در حالی بود که آن‌ها فکر می‌کردند که پس از عملیات کربلای 4 ،نیروهای ایرانی دیگر توان جنگیدن را ندارند. انصافاً اگر کمک‌های خارجی برای عراقی‌ها نبود و اگر ما در تحریم نبودیم ، شاید در مرحله اول عملیات کربلای 5 ، وضعیت جنگ کاملاً به سود ما تمام می‌شد. با این حال ما در عملیات کربلای 5 ضربات مهلکی را به دشمن وارد آوردیم، که این عملیات، دشمنان را متوجه کرد که با جنگ نمی توانند انقلاب نوپای مردم ایران را از بین ببرند.
 
انتهای متن/

مصاحبه کننده: موسی مطهری زاده / بنیاد شهید و امور ایثارگران کازرون
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده