شهيد حسين محمودي
با نام خداي متعال و با ياد شهداي هشت سال دفاع مقدس اين ره يافتگان وصال آناني كه نشستن و خموشي را ترك كردند و راه هجرت به سوي ملكوت را برگزيدند.
نویدشاهدگیلان: شهيد حسين محمودي اين بسيجي مخلص و تنها فرزند ذكور خانواده فردي افتاده و بي آلايش بود، همواره عمر پر بركت خويش را صرف نگهباني و پاسداري از آرمانهاي انقلاب اسلامي نمود و همواره پيروي از فرامين رهبري را تكليف مي دانست. آشنايي من با اين شهيد عزيز به سال 65 در پادگان منجيل بر مي گردد كه براي سركشي از برادرم در گردان قائم به آنجا رفته بودم وي چهره اي جذاب و نوراني داشت. خدا مي داند كه چقدر نوشتن چنين خاطراتي از همچنين برادر خوب و مومن خدا چقدر برايم سخت و دشوار است چون خود را لايق نمي بينم اما چه مي تواند كرد زيرا كه تكليف است تا آيندگان با خواندن چنين خاطراتي بدانند كه اصحاب خميني چه كردند.

موقعي كه من و عده زيادي از بسيجيهاي شهرستان رودسر عازم منطقه بوديم در آن هياهو حسين را ديدم كه به استقبال ما آمده بود جلو آمد گفتم حسين چطوري؟ نمي آيي؟ گفت: به موقعش! بعد از اينكه حدود 12 روز در جبهه جنوب بوديم بچه ها به من اطلاع دادند كه شخصي به ديدنت آمده بود ولي نبودي. گفتم چه كسي؟ گفتند: كه خودش را معرفي نكرد. شب هنگام بود كه آمبولانسي جلوي چادرمان ايستاد. گفتند كه بيا ملاقاتي داري وقتي به بيرون چادر آمدم ناگهان و با كمال تعجب چهره نوراني حسين را زيارت كردم و او را در آغوش گرفتم. چندين بار براي ديدن او به خيل شهيدان گردان اطلاعات و عمليات رفتم منظور از خيل شهيدان چون بيشتر شان از جمله شهيد عيسي مرادي با شهيد رضا ربيعي شهيد مسعود عليجاني، شهيد غلامرضا عطايي كه همگي اين شقايقهاي خونين در يكجا مسكن گزيده بودند و چه قدر فضاي چادرشان روحاني بود، خوشا به سعادتشان.

بله موقع عمليات كربلاي 5 بود كه پس از رفتن به خرمشهر و عزيمت به شلمچه و شركت در عمليات هنگامي كه از آنجا بازگشتيم و در خاكريزهاي بيرون خرمشهر استقرار يافتيم دو نفر كه سوار موتوري بودند به ما نزديك مي شدند و به سوي مواضع ما مي آمدند بله حسين و همرزمش اسماعيل روشناس بود پس از اينكه اين شهيد عزيز از سلامت كامل من و برادرم اطمينان پيدا كرد موقع رفتن به شوخي گفت: كه من فكر مي كردم كه لااقل يكي از دو نفر شما شهيد خواهيد شد و پس از اندكي تبسمي كرد و با همان موتور از ما دور شدراوي مي گويد كه همان شب ايشان و تعدادي از بچه هاي اطلاعات و عمليات براي شناسايي سوار تويوتايي شدند و به سوي شهرك يا روستاي دوئيچي  عراق حركت كردند در هنگام رفتن حسين پلاك و كارت جنگي خود را در ساكش گذاشت و هنگامي كه مواضع دشمن نزديك مي شدند در بين راه آيات كلام الله را تلاوت مي كرد و سرودهاي حماسي مي خواند هنگامي كه ميدان امام رضا در شهرك دوييجي عراق رسيدند مورد هدف راكت خفاشان بعثي قرار گرفتند و ماشين حاملشان منهدم گشت در آن هنگام مي گويند كه حسين فقط يك پايش قطع شده بود و در انتقال ايشان به پشت جبهه آمبولانس حاملشان را نيز مورد هدف قرار دادند كه اينجا بود كه حسين همچون مولايش حسين بن علي به شهادت رسيد به علت اينكه پلاك و كارت جنگي نداشت و پيكر مطهرش تقريبا متلاشي شده بود به مدت 40 روز در ستار معراج اهواز به صورت گمنام بود كه توسط دامادش مورد شناسايي قرار گرفت و جهت خاكسپاري به شهرستان رودسر انتقال يافت. خبر پيدا شدن پيكر مطهرش توسط شهيد رضا ربيعي در خرمشهر به ما داده شد چه فرد مخلصي از ميان ما به سوي معبود خود پر گشوده بود. روحش شاد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده