دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۲
شهید بهمن فرجی در روز دوازدهم بهمن ماه 1365 در شلمچه عملیات کربلای پنج به عنوان راننده به همراه یکی از فرماندهان عازم مأموریت بود کخ با برخورد خمپاره به خودرو و انفجارآن به شهادت رسیدند
سنگر ساز بی سنگر شهید بهمن فرجی

نوید شاهد: پنج روز از مهر ماه سال 1325 می گذشت. در روستای حاجی کندی علیا در شهرستان هشترود و در خانه فرجی، اهالی روستا برای گفتن تبریک و دیدار « گورچین» خانم و نوزادش «بهرام» رفت و آمد می کردند. «حمید» پدر نوزاد که یک روستایی زحمت کش و کشاورزی باغدار بود، از سلامتی همسر و فرزند نو رسیده اش خوشحال و به درگاه خداوند سپاسگزار بود. خانواده فرجی قبل از بهرام پسر دیگری از خداوند هدیه گرفتند که پس از مدتی از دنیا رفت. نام آن فرزند بهمن بود و چون برای بهمن هنوز شناسنامه نگرفته بودند در هنگام گرفتن شناسنامه برای بهرام، نام او را در شناسنامه به بهمن تغییر دادند و پس از آن فرزندشان را بهمن می خواندند.

پدر بهمن مانند اکثر اهالی روستای حاجی کندی علیا، زندگی اش را از راه باغداری می گذراند. مقدار زمین او هزینه های زندگی اش را تأمین می کرد. او غیر از بهمن دو فرزند دختر نیز داشت.

در روستای حاجی کندی علیا دبستان برای تحصیل کودکان روستا نبود فقط مکتب خانه وجود داشت که بهمن نیز برای آموزش به مکتب خانه رفت و چند سالی در مکتب خانه روستایی به خواندن و نوشتن و یاد گرفتن قرآن و دروس دیگر پرداخت.

بهمن در سن هشت سالگی پدر خود را از دست داد. او در کنار مادر به کار کشاورزی و باغداری پدرش ادامه داد و تا سن 15 سالگی در کنار مادر، نان آور خانواده بود. خانواده فرجی کم کم با فروش اموال و املاک، سالهای سخت زندگی را سپری کردند.

بهمن به سن پانزده سالگی رسیده بود. خواهر بزرگش پس از ازدواج در شهر هشترود، به خانه همسرش رفت. در این سال بود که بهمن به همراه مادر و خواهر دیگرش به سوی شهر تهران مهاجرت کردند. آنها در محله جوادیه مستأجر شدند. بهمن در نانوایی کار می کرد و از این راه زندگی خانواده را می گذراند. وقتی هجده ساله شد برای خدمت مقدس سربازی به نظام وظیفه رفت اما به دلیل سرپرستی خانواده اش از انجام خدمت سربازی معاف شد.

پس از معافیت خدمت سربازی، بهمن در پارک جوادیه به عنوان باغبان مشغول کار شد و تا حدود سن 22 یا 23 سالگی در این پارک کار کرد.

بهمن که خواهردوّمش نیز درتهران ازدواج کرد، برای مدتی از محلّه جوادیه به منطقه خانی آباد نقل مکان کرد و یک سال در منزل خواهر به همراه مادرش زندگی می کرد.

در پانزدهم آبان ماه 1354 بهمن با « کشور شکری» ازدواج کرد و زندگی مشترک خود را آغاز کرد.

در پایان سال 1356 زمزمه نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) کم کم به فریادی تبدیل شد که رژیم سلطنتی را برای همیشه از تاریخ ایران زمین برچید. با فرار شاه از ایران و بازگشت امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید.

بهمن در تظاهرات و راهپیمایی های مردمی شرکت داشت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 در شرکت ایران خودرو و در قسمت نقلیه به عنوان راننده مشغول کار شد. کار او در این قسمت تا سال 1365 ادامه داشت.

در اولین روز خرداد ماه سال 1365 بهمن به عنوان راننده پایه یک در دفتر مرکزی وزارت جهاد سازندگی مشغول خدمت شد. در آن سالها به دلیل در جریان بودن جنگ تحمیلی و اوج گرفتن عملیات رزمندگان اسلام، حضور نیروهای داوطلب در جبهه های جنگ اهمیت بیشتری از گذشته پیدا کرد و به همین دلیل او که فردی معتقد و پایبند انقلاب اسلامی بود به عنوان راننده پایه یک، داوطلب حضور در جبهه های جنگ شد.

بهمن جهاد خود را در جبهه های جنگ به عنوان راننده پایه یک با رانندگی کامیون برای حمل و نقل مهمّات آغاز کرد وگاهی هم به عنوان راننده اتوبوس برای بردن و جابجایی نیرو خدمت می کرد. او پس از مدتی تجربه لازم را کسب کرد. حضور وی در مناطق مختلف اهواز، سوسنگرد، فاو، جزیره مجنون و هر آن جایی که لازم به حضورش بود، باعث شد تا به عنوان نیرویی مجرّب و راننده ای متعهد و مسلّط به شرایط منطقه مورد استفاده قرار گیرد.

بار اولی که بهمن به منطقه اهواز و فاو رفت، سه ماه خدمت کرد و « به گفته همسرش زمانی که برگشت علاوه بر نماز اول وقت، به برپایی نماز شب نیز همّت می کرد.» او در یکی از مأموریت ها به دلیل بمباران شیمیایی دشمن، با گاز مسموم کننده خردل، مجروح شیمیایی و مصدوم شد اما این واقعه آسیبی به اراده او برای ادامه حضورش در جبهه های جهاد نرساند.

پایان سال 1365 بود، در شلمچه عملیات کربلای پنج به صورتی گسترده ادامه داشت، هجوم سراسیمه و وحشیانه دشمن از ترس رزمندگان اسلام به آتش هایی تبدیل شده بود که از زمین و آسمان بر مواضع رزمندگان اسلام از سوی جبهه دشمن ریخته می شد

بهمن روز دوازدهم بهمن ماه، در آستانه دهه فجرانقلاب اسلامی به عنوان راننده با یکی از فرماندهان و یک نفر همراه دیگر با خودرو جیب در شلمچه عازم مأموریت بود. صدای خمپاره و آتش و دود ناشی از انفجار خمپاره ها از هر سو خودرو را در میان گرفته بود. ناگهان خمپاره ای به خودرو آنها برخورد کرد و خودرو نیز منفجر شد. بهمن در میان آتش قرار گرفت، ترکش خمپاره بدن سوخته او را نیز مجروح ساخت. او از قسمت پشت سر و چند قسمت کمر به شدت مجروح و مصدوم شده بود

گرمای عشق وصال به حق، مانع از احساس سوزش و دردش بود و در حالی که بدنش سوخته و خون گرمش بر زمین شلمچه می ریخت، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به کاروان شهیدان سنگر ساز بی سنگر جهاد سازندگی پیوست تا زندگی جاودان را همزمان با آغاز فجر انقلاب اسلامی در جوار رحمت الهی آغاز کند.

روز چهاردهم بهمن ماه پیکر پاک او به تهران بازگشت، فرزندانش معصومه، لیلا، مهدی، منیژه، هادی و زینب آخرین دیدار با پدر را تجربه می کردند. همسرش زهرا سفارش بهمن را از ذهن می گذراند که در مورد فرزندانش، سفارش ادامه تحصیل و تربیت اسلامی برای آنها کرد و یاد روزهایی می افتاد که برای حضرت امام حسین (ع) غذای نذری می پختند و بین مردم پخش می کردند. او باور داشت که بهمن به شهدای کربلا پیوسته و در سایه شفاعت سالار شهیدان قرار گرفته است و این باور غم بزرگ او را تسکین می بخشید.

پیکر شهید بهمن فرجی در قطعه 29 شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد و نام و یادش در تاریخ انقلاب اسلامی و شهدای جهاد سازندگی در دفاع مقدس جاودانه ماند.


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
مهدي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۰۱ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
0
1
با سلام
از قلم و نوشتار بسيار زيباي شما متشكرم كه هميشه رشادتها و از جان گذشتگي هاي شهدا را اينچنين ياد ميكنيد بنده لازم است چند نتكته را از زندگي نامه شهيد به عنوان شاخص هاي اخلاقي و رفتاري ياداوري كنم ايشان از جمله كساني هستند كه هميشه با مردم داري و خصوصيات بي نظير اخلاقي شان زبان زد همسايها و آشنايان بودند و هميشه ياري رسان محرومان و اقشار ضعيف بودند ايشان به عنوان پسر بزرگتر و ارشد بعد از فوت پدرشان كه تنها پسر خانواده بودند بار زندگي و مشكلات را بر دوش خود كشيدند و هميشه موجب سربلندي و افتخار خانواده بودند
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده