به مناسبت سالروز شهادت
پس از پيروزي انقلاب محمد كه در رژيم سابق از رفتن به خدمت امتناع مي كرد با شوقي سرشار از عشق و ايمان به دفاع از حريم مقدس اسلام عازم خدمت سربازي شد. از خاطرات دوران سربازيش به زندان رفتنش بود. وقتي كه مطلع شديم در پادگان قصر به سراغش رفتيم...
مروری بر دوران مجاهدت شهید«محمدکبیری جهان آبادی» تا فیض شهادت

نویدشاهد البرز:

شهيد «محمد کبیری جهان آبادی» فرزند «محمدحسين» به سال 1339 ، دردهكده اي به نام «جهان آباد» يكي از قراء بخش «بوئين زهرا» چشم به جهان گشود . كه در همان اوايل كودكي با سختيها و ناملايمات زندگي كه حاصل خشم طبيعت بود و آن زلزله اي سهمگين درسال 1341، بود كه دهكده امان را با خاك يكسان نمود و با مشكلات پي درپي دست و پنجه نرم كرد.

پدر شهيد علاقه زيادي به تحصيلات فرزند خويش داشت و درآن زمان بالاتر از تحصيلات ابتدایي در دهكده وجود نداشت و روستاهاي بوئين زهرا همانند ديگر هموطنانمان در آتش محروميت كه حاصل حكومت رضاخان و فرزند او يعني يعني شاه معدوم بود، مي سوخت. لذا شهيد تصميم گرفت براي ادامه تحصيل زادگاه اصلي خود را رها كرده و خلاصه با چهار تن از برادرانش در سال 1340، عازم كرج شدند و شهيد درسال اول ابتدایي مشغول تحصيل گرديد.

پس از طي دوره دبستان و راهنمایي باتوجه به علاقه زيادي كه به تحصيل داشت با نمرات بسيار خوبي كه كسب كرده بود، واردمرحله دبيرستان شد. ابتدا براي ادامه تحصيل به دبيرستان دهخدا مراجعه و ثبت نام نمود. سپس بعد از چند روز متوجه شد كه رشته اي كه انتخاب نموده به درد جامعه نمي خورد از تحصيل در دبيرستان «دهخدا» صرف نظر كرد و در رشته برق هنرستان ترك آباد مشغول به تحصيل گرديد و توام با تحصيلات خود علاقه زيادي به خواندن كتابهاي ديني داشت و همواره در جستجوي معاد , وجود خدا , كتابها را مطالعه مي نمود. چيزي كه بسيار جالب توجه بود؛ محمد پس از فراغت از تحصيل هنرستان در اطاقي به تنهایي مشغول خواندن كتاب بود پس از اتمام دوره دبيرستان در كنكور دانشگاه شركت نمود و نمره دلخواه خودش را نياورد با توجه به رشته درسي اش كه بود پدر و مادرش تصميم گرفتند وي را به كشور آلمان بفرستند ولي اسباب سفر فراهم نشد. پس از عدم موفقيت در كنكور محمد مبارزات خود را در برابر رژيم حاكم پهلوي مزدور شروع نمود و در زمان حكومت نظامي شبها مشغول پخش اعلاميه مي شد و به روي ديوارها به نوشتن شعارهاي انقلابي مي پرداخت.

پس از پيروزي انقلاب محمد كه در رژيم سابق از رفتن به خدمت امتناع مي كرد با شوقي سرشار از عشق و ايمان به دفاع از حريم مقدس اسلام عازم خدمت سربازي شد. از خاطرات دوران سربازيش به زندان رفتنش بود. وقتي كه مطلع شديم در پادگان قصر به سراغش رفتيم در زندان پيش فرمانده تيپشان رفتيم و پس از صحبتهاي زيادي او را آزاد كردند. وقتي با محمد صحبت كرديم علت زندان رفتنش درگيري او بود با يك سرهنگ دژبان كه او را ديديم كه در زمان رياست جمهوري بني صدر خائن بود. از وي پرسيديم كه چرا با سرهنگ دژبان درگير شده اي در جوابمان گفت: براي اينكه زور مي گفت و من هم نمي توانم در برابر زور ساكت باشم ما به او گفتيم: يك مقدار مدارا كن! درست خواهد شد. دوباره در جواب اين سخن را تكرار كرد امكان ندارد كه من مدارا كنم با يك خائن به انقلاب و اسلام پس از آزادي برايش مرخصي گرفتيم تا به خانه سري بزند.

در هنگام خروج از درب پادگان سرهنگ وي را ديد و در صدد تلافي نمودن برآمد ولي محمد با كمال شجاعت در برابر او مقاومت نمود. در ابتدا شروع جنگ تحميلي به همراه اولين نفرات عازم به جبهه «دزفول» گرديد و بالاخره پس از يكماه درگيري با مزدوران بعثي كافر در كربلاي خوزستان به درجه رفيع شهادت نائل آمد و روح پاكش به ملكوت اعلاء پيوست باشد كه ادامه دهنده راهش باشيم .



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده