محرم با شهدا
خدایا ای کاش خنده از روی انسان محو می شد ، همه متوجه می شدند که به کجا خواهند رفت و چه سرنوشتی در انتظار ماست ...

نوید شاهد ایلام

شهیدی که هرگز بازنگشت…
شهید جاویدالاثر سردار رشید اسلام عبدالمجید امیدی در اسفندماه سال 1343 در شهر ایلام دیده به جهان گشود. و دی فضای خانواده ای مذهبی پرورش یافت . پس از سپری نمودن ابتدایی و راهنمایی راهی هنرستان شد ورود به هنرستان مقارن با اوجگیری نهضت اسلامی در سال 57 بود مجید در این دوران ، شور و شوق خود به روحانیت و انقلاب را با شرکت در نمازهای جماعت و راهپیماییها و نبردهای خیابانی با مزدوران ستمشاهی به تصویر کشید.
با پیروزی انقلاب اسلامی ، به دفاع از خط ولایت و آرمانهای شهید مظلوم بهشتی برخاست و دوشادوش برادران حزب اللهی و با همیاری و همفکری با آنان نسبت به مشورت مبنی بر تأسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان و عضویت در آن و همچنین در محل تحصیل با عضویت در انجمن اسلامی در واحدهای تشکیلات و آموزش به مبارزه علیه التقاط فکری و ابتذال فرهنگی سایر جریانات فکری منحط پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی شهید مجید که هنوز نوجوانی بیش نبود لباس مقدس بسیجی بر تن کرد و در عملیات فتح المبین شرکت کرد و در دفاع از مرزهای میهن اسلامی برخاست.
همنشینی با علما، شرکت در مراسم ایام ا... ، تشویق و ترغیب جوانان به شرکت در حماسه مقدس ، زیارت عتبات عالیه و ... از ویژگیهای این شهید بزرگوار بود. او همواره نسبت به دشمنان داخلی هشدار می داد و در ایام حضور در پشت جبهه به روشنفکری قشر جوان می پرداخت.پوی در سال 62 به جرگه سبزپوشان سپاه پیوست و با عضویت در این نهاد انقلابی در مسئولیتهای زیادی انجام وظیفه نمود. عشق به جبهه وی را بر آن داشت تا بیشترین وقت خود را در جبهه صرف کند. و همین امر موجب شد که در لشکر حضرت امیرالمومنین (ع) مستقر شود.
او که در نوجوانی در آتش شهادت می سوخت ، سرانجام در منطقه میمک در عملیات عاشورا در ماه محرم در عمق خاک دشمن به آرزوی دیرینه خود نایل آمد و پس از نه روز مقاومت در حلقه محاصره دشمن بعثی ، شهادت این گمشده خود را اولین روز از آبان ماه 1363 در آغوش گرفت و جسد مطهرش به خیل جاویدالاثران انقلاب پیوست.


درد دل شهید با خدای خویش:
ای خدایی که به ما حیات بخشیدی امروز به این واقعیت پی مردم که انسان عجیب موجود ی است ، خدایا در سر دوراهی گیر کرداهم ، نمی دانم ، سرگردانم ، خدایا با خودم می اندیشم ، آیا آنچه می گویم برای رضای توهست یا خیر ، خدایا از این می ترسم که گمراه شوم .
ای انسان چرا نمی توانی خود تصمیم بگیری چرا رفاقت را فدای اسلام و خدا نمی کنی ؟ آخر این چه اعتقادی است ، یا باید خدا را طلبید  ،یا هوای نفس و دنیا طلبی را ،
فکر کن ، کدامیک تو را به سعادت می رساند . آن هنگام که تو را در قبر می گذارند چه حالی دارید . حالت شوق یا حالت ترس از کشاندن پای میز محاکمه .




خدایا به تو پناه می برم وقتی به دیگران می نگرم جدا به حال خودم غبطه می خورم ، ای خدا کاش گناه نکرده بودم، ای کاش زودتر متوجه می شدم ، خدایا کمکم کن ، خدایا دلم می خواهد تنها باشم ، تنهای تنها به حال خودم گریه کنم ، هروقت به یاد قیامت و روز محشر می افتم . در حقیقت هر وقت به یاد رسوایی خود می افتم ، نمی دانم چه کنم .



خدایا ای کاش خنده از روی انسان محو می شد ، همه متوجه می شدند که به کجا خواهند رفت و چه سرنوشتی در انتظار ماست .
امشب عجب شبی است ، شبی که دلم گرفته ،افسوس می خورم به خاطر گذشته ، در آنسوی عده ای نشسته اند می خندند، شوخی می کنند ، و به چیزی که شاید توجه ندارند فردای آینده است . خدایا کمک کن ، خدایا مرا ببخش


منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده