روایتی خواندنی از هاجربی بی صحنه مادر گرامی «شهید عبدالغفور دهقان» از خود شهید
هر از گاه صدای ریز و درشت سنگریزه ها با برخورد به پایمان سکوت شب را می شکست، در این هنگام صدای پچ پچ به عنوان عراقی کمی دروتر به گوشمان خورد و با دید کامل و شناسایی تعداد آنها که بیش از دهها نفر به طرف سنگر خودی در حال حرکت بودند.

نوید شاهد گلستان؛ شهید عبدالغفور دهقان/ چهاردهم مهر 1346، در روستای بناور از توابع شهرستان بندرترکمن به دنیا آمد. پدرش عطاکه، کشاورز بود و مادرش هاجر بی بی نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و ششم شهریور 1366، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار ذکریای پیامبر شهرستان آق قلا واقع است.

ررر

فرازی از زندگی نامه شهید عبدالغفور دهقان؛

عبدالغفور دهقان در سال 1346 در روستای انبارالوم از توابع شهرستان آق قلا چشم به جهان گشود. دوره ابتدائی را در دبستان امچملی خواند و برای مدت دو سال هم طلبگی خواند و بعد از آن در مدرسه راهنمائی شبانه روزی شهرستان گنبدکاووس مدرک سیکل را گرفت و بعد ترک تحصیل کرد.

پس از آن برای تامین نیازمندی خانواده به شغل های مختلفی همچون فروشندگی و کارگری پرداخت، در محیط بیرون از خانه با تلاش و کوشش فراوان به کار مشغول بود و هنگامیکه وارد خانه می شد، همراه مادر به انجام امور داخلی منزل می پرداخت.

در همه حال احترام به بزرگترها را رعایت می کرد و بچه ها را بسیار دوست داشت و با آنان با بازی و سرگرمی می پرداخت ایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در اکثر راهپیمائیها شرکت می کرد و بعد از انقلاب نیز در مبارزه با ضد انقلابیون فعالیت بسیار زیادی داشت و همیشه انزجار خود را از آنها اعلام می کرد.

ایشان علاقه زیادی به مطالعه کتاب علمی داشته اند و از سن 4 سالگی شروع به خواندن نماز کرد و همیشه از اجتماعات مذهبی شرکت می کرد و علاقه بسیاری به حضرت امام(ره) داشته اند و اطاعت از دستورات و فرمایشات ایشان را جزء وظایف شرعی و دینی خود می دانست.

با فرا رسیدن ایام خدمت وظیفه، لباس مقدس سربازی را به تن کرد و برای حراست از مرزهای ایران زمین عزم خود را جزم نمود.

وی شور و اشتیاق خاصی برای اعزام شدن به جبهه داشت و وظیفه خود می دانست که در برابر تجاوزات دشمن ایستادگی کند، وی هر وقت که به مرخصی می آمد از جنگ با خانواده اش صحبت نمی کرد که مبادا با مادرش نگران او شود ولی همیشه به دوستان و آشنایان سفارش می کرد که میهن اسلامی احتیاج به دفاع در برابر تجاوزات بیگانگان را دارد ما همه باید به دفاع از وطن و ناموس خود در مقابل اجنبی های بیگانه بپردازیم.

ایشان به عنوان یک سرباز وظیفه شناس در مناطق جنگی مشغول ادای وظیفه بود که در یک درگیری شدید با نیروهای منافق در سال 1366 بر اثر اصابت تیر نفاق شهد شیرین شهادت را نوشید. و به بارگاه معشوق راه یافته که پیکر مطهرش را به روستای انبارالوم آوردند و بعد از 3 روز از شهادت وی در گلزار شهداء به خاک سپردند.

روز خاکسپاری روز عجیبی بود، در پهن دشت خاک، که اقلیم مرگهاست خواهران افسرده وی با اقتدار به زینب کبری(س) با پای ناتوان و نفس های سوخته هر سو دوان دوان به دنبال عزیز خود بودند.

در آن سو مادر غمگین در جستجوی پسر با صد تلاش، پنجه در خاک فرو برد و دستانش به دنبال دستهای آشنا در میان خاک می گشت تا او را بگیرد و تا زمانی هر چند کوتاه احساس غریبی نکند.

روایتی خواندنی از هاجربی بی صحنه مادر گرامی شهید عبدالغفور دهقان آنچه در پرونده فرهنگی شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

خاطراتی که خود شهید قبل از شهادت برای مادر تعریف کرده است به روایت زیر است؛

شب با آتش سنگین توپخانه دشمن از راه رسید، و سوت گلوله های خمپاره از هر سو شنیده می شد، و گرمای شب تابستان و پاتک دشمن در منطقه عملیاتی سومار از شب قبل بیشتر شده بود.

و منوری که در آسمان یک لحظه منطقه را روشن کرد، و فرمانده امان چند نفر از بچه های ارتشی را مأمور شناسایی منطقه و حرکات دشمن شدیم. بجای رسیدیم که خاکریز کوتاهی داشت هر چه به اطراف نگاه می کردم چیزی نمی دیدم حتی منورهای دشمن هم لحظه قطع نمی شد.

هر از گاه صدای ریز و درشت سنگریزه ها با برخورد به پایمان سکوت شب را می شکست، در این هنگام صدای پچ پچ به عنوان عراقی کمی دروتر به گوشمان خورد و با دید کامل و شناسایی تعداد آنها که بیش از دهها نفر به طرف سنگر خودی در حال حرکت بودند.

و آنها قصه حمله غافل گیرانه و اقدامات کرده بودند، بلافاصله با بچه ها شناسایی سریع به سنگرمان برگشتیم و گزارشات حرکات دشمن و حمله احتمالی آنها به فرمانده اطلاع دادیم.

فرمانده بلافاصله به تمامی رزمنده ها آماده باش، کامل داد و هم نفس مان را در سینه حبس کرده و آماده پاتک دشمن شدیم.

در این هنگام دشمن بعثی به چند متری سنگرها رسیدند، که با آتش بموقع و حمله غافل گیرانه نقشه آنها را بر هم زدند و عده ای از  کشته شدند و تعدادی به اسارت رزمندگان دلیر شجاع سپاه اسلام در آمدند. و به گفته شهید دهقان هیچ یک از رزمندگان دلیر اسلام حتی زخم کوچکی برنداشتند و این را یک معجزه الهی دانستند.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده