شهید حسینعلی داودی
يکشنبه, ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۴۶
شهید حسینعلی داودی فرزند عبدالخالق در 1331/6/26 در بن چهرمحال چشم به جهان گشود. او در تاریخ 61/5/6در حین انجام ماموریت در جاده کاشان قم ترور شده و به شهادت رسیدند.

بسمه تعالی

شهید حسینعلی داوودی بنی فرزند عبدالخالق در سال 1331 در شهر بن یکی از توابع شهرکرد واقع در استان چهار محال و بختیاری متولد شد. ایشان تحصیلات خود را تا مقطع سیکل در زادگاه خود ادامه دادند. بعد از آن به علت علاقه ایشان به تحصیلات در علوم دینی و به تشویق پدرشان به حوزه علمیه شهرکرد و بعد از آن به اصفهان رفتند. بعد از حدود 2 سال تحصیل در حوزه علمیه اصفهان عازم قم شدند و تحصیلات حوزوی خود را در قم ادامه دادند. ایشان همراه با تحصیل در حوزه علمیه به مبارزه مخفیانه علیه رژیم پهلوی می پرداختند.

13 خرداد سال 51 در همان قم متاهل شدند و ازدواج کردند که 2 روز بعد از عقدشان توسط دوستانش که دستگیر شده بودند لو رفت و در تاریخ پانزدهم خرداد همان سال 51 دستگیر شدند و به جای نامعلومی برده شدند و تا 2 سال از جا و مکان ایشان هیچ اطلاعی در دست نبود و خانواده ایشان و همسرشان نمی دانستند که اصلاً زنده است یا نه. در این مدت همسر فداکار ایشان با وجود تمام حرفهایی که می شنید صبر کرد و به حرف کسی اعتنا نکرد و تا اینکه بعد از این 2 سال توسط یکی از آشنایان که به طور تصادفی برای خالی کردن بار به زندان غزل قلعه از دور دیده شد و روزنه امیدی برای منتظران روشن شد.

با این خبر پدر ایشان برای رفتن به زندان غزل قلعه و ملاقات با پسرش خدمت علمای آن زمان از جمله آقای مرعشی نجفی و آقای گلپایگانی رسید و از آنها برای این کار یاری خواست ولی با وجود تلاشهای ایشان و این در و آن در زدن متاسفانه نتوانستند موفق به ملاقات با پسرشان شوند اما بعد از مدتی یک نامه چند خطی از ایشان رسید که فقط در آن به زنده بودن و محل زندانی شدن که همان زندان غزل قلعه بود اشاره شده بود. بعد از آنجا زندان غزل قلعه به زندان قزل حصار و بعد از آن به زندان قصر منتقل شدند. در این مدت که در زندانهای مختلف بودند شکنجه های زیاد و مشقتهای فراوان را متحمل شدند که بر اثر شکنجه های ساواکی های مزدور رژیم پهلوی چشمهایشان ضعیف شده بود و بدن ایشان پر از آثار شکنجه از جمله سوزاندن کمر ایشان با اتو و سیگار و ... از دیگر آثار شکنجه ها سردرد های وحشتناک و درد آوری بود که تا مدتها ایشان را همراهی می کردند و دردهای به گونه ای بود که صدای فریاد ایشان را در می آورد و خیلی چیزهای دیگر که در این مقوله نمی گنجد.

بالاخره در سال 56 بعد از 5 سال اسارت در زندانهای ساواک از زندان آزاد شدند و بعد از آزادی مبارزات خود را از سر گرفتند و در روند پیروزی انقلاب نقش موثری داشتند و در حد توان تلاشهای خود را برای به ثمر رسیدن انقلاب انجام دادند تا اینکه انقلاب به ثمر رسید. با پیروزی انقلاب با تشکیل شدن اولین نهاد انقلابی که کمیته انقلاب بوده از فعالان کمیته انقلاب شدند و به علت آشنایی که با مزدوران و سران ساواک داشتند از طرف آیت الله قدوسی دعوت به همکاری شدند برای بازجویی از ساواکی های دستگیر شده و به زندان اوین رفتند و در اولین سال تشکیل سپاه در سال 58 وارد سپاه شدند و در قسمت عقیدتی سیاسی سپاه انجام وظیفه کردند و معاونت آموزش سپاه را به عهده داشتند تا اینکه جنگ شد و در همان شروع جنگ ایشان در جبهه حضور یافتند و در عملیاتهای مختلف از جمله آزادی خرمشهر و بیت المقدس 1 و رمضان و تمام عملیاتهایی که تا سال 61 انجام شده حضور داشتند و بطور مداوم در جبهه های جنگ انجام وظیفه می کردند و برای اینکه از دشمنان سرسخت ساواکی ها بودند و از فعالان انقلابی بودند و حضور فعالانه ای در جبهه داشتند وجود ایشان برای دشمنان ایشان و دشمنان انقلاب سنگین و غیر قابل تحمل بود و بارها توسط ضد انقلابی ها بوسیله نامه و تلفن تهدید شده بودند تا اینکه بالاخره وقتی ایشان از جبهه برگشتند توسط عده ای ناشناس ترور شدند و ایشان را در حین انجام ماموریت در جاده کاشان قم به شهادت رساندند.

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده