يکشنبه, ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۹
در اول مرداد ماه سال 1341 در تابستاني گرم، در خاك سرخ خرمشهر و جنوب تفديده‌ي كشورمان، درخانواده‌اي مسلمان و معتقد، فرزندي پا به عرصه‌ي وجود گذاشت كه سال‌ها بعد در دوران نوجواني و جواني سرباز«امام خميني(ره)» شد.بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بنا به دستور امام به سر كلاس درس رفت و هيچ گاه از دستورات امام در آن زمان غافل نبود تا اينكه زمان جنگ تحميلي شد. خانواده‌اش با شروع جنگ به بوشهر هجرت كردند ولي او و پدرش همچنان براي دفاع از شهر در خرمشهر باقي ماندند.
زندگینامه شهید مجید فیلی


نام و نام خانوادگي: مجيد فيلي

نام پدر:مهدي

تاريخ تولد:1/5/1341

محل تولد:خرمشهر

ميزان تحصيلات:دوره دبيرستان

شغل پشت جبهه:جوشكار

وضعيت تاهل:مجرد

عضويت:سرباز نيروي انتظامي

تاريخ شهادت:21/6/1361

محل شهادت:خرمشهر

محل دفن:بوشهر






زندگينامه

     در اول مرداد ماه سال 1341 در تابستاني گرم، در خاك سرخ خرمشهر و جنوب تفديده‌ي كشورمان، درخانواده‌اي مسلمان و معتقد، فرزندي پا به عرصه‌ي وجود گذاشت كه سال‌ها بعد در دوران نوجواني و جواني سرباز«امام خميني(ره)» شد، همان‌گونه كه امام فرموده بود. خانواده‌اش او را مجيد نام نهادند.

     مثل اكثرخانواده‌ هاي مؤمن و مسلمان، مجيد از همان دوران كودكي همراه مادرش سر به مهر نماز مي‌گذاشت و روزه هاي كودكانه مي‌گرفت و در مراسم محرم و روضه‌خواني‌ها با عشق و علاقه‌ي فراوان خدمت مي‌كرد.

     او دوران تحصيلات ابتدايي و راهنمايي‌اش را تا دوم دبيرستان در همان خرمشهرگذراند تا شروع جنگ تحميلي كه آنها مجبور شدند به بوشهر هجرت نمايند. در زمان طاغوت كه فرهنگ‌هاي شرقي و غربي جوانان ايران را مورد هجوم قرار داده بود، وي آن چنان پاي بند اسلام بود كه در همان سنين جواني مورد اعتماد همه‌ي اقوام و آشنايان به خصوص همسايه‌ها بود.

     با شروع تظاهرات مردم مسلمان ايران، او نيز هم‌دوش جوانان انقلابي فعاليت خود را آغاز كرد و در پخش اعلاميه‌ها و نوشتن شعارها دركوچه و خيابان و شركت در راه‌پيمايي‌ها و تظاهرات يك لحظه غافل نبود. همچنين در نگهباني‌هايي كه به او واگذار مي‌شد، هميشه هوشيار عمل مي‌كرد و چون جواني ورزشكار و قوي بود، وجود او در شب‌هاي نگهباني محله براي سايرين قوت قلبي بود.

     با اوج گرفتن تظاهرات بر اثر فعاليت‌هاي انقلابي مورد شناسايي «ساواك» خرمشهر قرار گرفت و به همين علت تصميم گرفت به بوشهر برود. وي به محض ورود به بوشهر قبل از رفتن به منزل اقوامش، در تظاهرات مردم بوشهر كه در حال درگيري با گاردي هاي شاه بودند، شركت نموده و بعد از اتمام آن عازم منزل شده بود.

     به زودي جوانان و افراد انقلابي محله‌اي در بوشهر كه او در آنجا ساكن شده بود وي را فرد شجاع و بي باك در تظاهرات‌ها شناختند و همه روي او حساب مي‌كردند؛ تا جايي كه خود را عضوي از افراد آن محله مي‌دانست. 

     در يكي از درگيري‌هايي كه با نيروهاي گارد شاه داشت، چنان براي نجات چند نوجوان از چنگال آن‌ها به زد و خورد پرداخته بود كه گارديها با بي‌رحمي و با مشت و لگد و ضربه‌هاي پي در پي باتون‌هاي خود او را آن چنان مجروح كردند كه با وجود نيروي زياد بدني‌اش با تكيه دادن به ديوارها و با اندامي خورد و شكسته، خود را به منزل رسانده بود؛ به طوري كه با رسيدن به دالان خانه بيهوش شد.

     بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بنا به دستور امام به سر كلاس درس رفت و هيچ گاه از دستورات امام در آن زمان غافل نبود تا اينكه زمان جنگ تحميلي شد. خانواده‌اش با شروع جنگ به بوشهر هجرت كردند ولي او و پدرش همچنان براي دفاع از شهر در خرمشهر باقي ماندند تا زماني كه مجبور به ترك شهر شدند، آن زمان با تعدادي از هم‌رزمان خود چندين شبانه روز پياده با عبوراز بيابان و درختان نخلستان توانسته بودند خود را از منطقه‌ي خطر و اسارت به جاي امن برسانند و سپس به بوشهر بيايند.

     او وقتي كلاس سوم دبيرستان بود، براي تأمين مخارج زندگي خانواده‌اش به جاي ادامه تحصيل كاركردن را واجب‌تر ديد. وي براي جبران چيزهايي را كه در خرمشهر جا گذاشته بودند، با كار كردن مداوم توانست تا اندازه‌اي به زندگي از دست رفته‌شان سر و ساماني بدهد.

      ازخصوصيات معنوي آن شهيد نحوه‌ي روزه گرفتنش بود. سحري را فقط با نان خالي و هندوانه و امثال آن سر مي‌كرد و در افطار هم غذاي بسيار ساده‌اي ميل مي‌نمود و هميشه مي‌گفت: فلسفه‌ي روزه را بايد رعايت كرد تا بدانيم نيازمندان چگونه زندگي مي‌كنند. او علاقه‌ي بسيار زيادي به رعايت احكام اسلامي داشت. ورزش را هيچ گاه رها نمي كرد و مي‌گفت: «در اين برهه از زمان كه بايد در برابر دشمن‌هاي مختلف هر لحظه آماده‌ي مقابله باشيم آمادگي جسماني دركنار روحِ ايمان، لازمه‌ي كسي است كه خودش را عضوي از سربازان و ارتش« امام خميني(ره)» مي داند

     تا اينكه بالاخره روزي را كه بي صبرانه منتظرش بود فرا رسيد. سر و سامان دادنِ زندگي‌اش به اندازه‌ي لازم و رفتن به خدمت مقدس سربازي كه از آرزوهاي وي بود.

     او از طريق اعزام گروه ژاندارمري ، بعد از طي دوره‌ي آموزشي در شمال كشور در حالي كه كاركردن با تيربار را با اصرار فراوان ياد گرفته بود خواهان اعزام به خرمشهر شد؛ آنجايي كه به دنيا آمده و رشد كرده بود، آنجايي كه دشمن آن را به خرابه‌اي تبديل كرده بود و جوانان وطن آن را «خونين شهر» نام نهاده بودند. وي بعد از چندين بار كه به مرخصي آمد سرانجام عازم شلمچه شد.

     آخرين مرخصي او تا ابد از ياد و نظركساني كه او را ديده بودند نخواهد رفت. دائماً مي‌خنديد و بيشتر با اطرافيان گفتگو مي‌كرد. اين براي ما خيلي عجيب بود؛ زيرا معمولاً وي انساني كم‌حرف بود و چهره‌اي بسيار جدي داشت. در سفر آخر هركسي او را مي‌ديد مي‌گفت:« مجيد چرا اين همه نوراني شده؟! چرا اين پسر را كه مي بينيم بي‌اختيار قلب و روحمان منقلب مي‌شود و از صحبت كردن با او سير نمي‌شويم؟!» آن روزها چهره‌اش آسماني شده بود و چهره‌ي يك انسان خاكي و زميني را نداشت. بعد از اتمام مرخصي برخلاف دفعات قبل از تك تك فاميل و دوستان دور و نزديك خداحافظي كرد و حتي تا آخرين لحظه كه اتوبوس دور مي‌شد، چشمانش مي‌خنديد.

     پس از چند روز كه خبر شهادتش را شنيديم، آن موقع بود كه معماي رفتار و تغيير چهره‌ي او در آخرين سفر براي همه حل شد. خدايا ! عظمت تو را سپاس كه گل‌هاي انتخاب شده را قبل از چيدن از اين عالم خاكي به ديگران نشان مي دهي.

     آري، شهيد مجيد فيلي كه در فروردين ماه سال 1361 عازم خدمت سربازي شده بود در شب بيست و ششم شهريور ماه همان سال بعد از يك درگيري مستمر با هلاك كردن عده‌ي كثيري از دشمنان انقلاب درحالي كه تيربار خود را مي‌بوسيد در سحرگاه براي اداي نماز صبح دست از درگيري كشيده و بعد از اداي نماز درحالي كه صداي آمبولانس از طرف دشمن قطع نمي‌شد تيربار را برداشته و براي ادامه‌ي نبرد عازم شد و در ساعت 5:30 دقيقه بر اثر تيري كه به پيشاني او اصابت كرد به درجه‌ي رفيع شهادت نايل گرديد. پيشاني‌اي كه چند لحظه قبل مهر نماز را بوسه زده بود و هيچ گاه براي عبادت معبود از سر وقت اصلي نماز، يك لحظه تأخير نداشت؛ بالاخره در سي و يكم شهريور در حالي كه روحش در آسمان‌ ها آرام گرفته بود، پيكر پاكش در قطعه شهدا در« بهشت صادق» بوشهر به خاك پاك سپرده شد.

     خصوصيات اخلاقي و روحيات معنوي ايشان اين بود كه بسيار  كم‌حرف بود و پرحرفي نمي‌كرد. به موقع شوخي مي‌كرد و گاهي هم عصباني مي‌شد. به طوركلي او آدم جدي بود.

 

 

منبع :

کتاب : در انتظار او

شهيد نامه 16

يادنامه شهداي محله شكري و هلالي

ناشر : كنگره سرداران و 2000 شهيد استان بوشهر                                        

تهيه و تدوين : اسماعيل ماهيني

 



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده