پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۱
اشعاری کوتاه در وصف آزادگان عزیز می خوانیم...
شعر / آزادگان چنین که درخشیدند

صد كهكشان ستاره و خورشیدند / آزادگان چنین كه درخشیدند

دوشینه در محاق فرو رفتند / امروز گر ز پنجره تابیدند

ای عشق ؛ این قبیله درد آلود / شمعند و در هوای تو رقصیدند

گلهای التیام اسارت را / از باغ صبر و حوصله می چیدند

با ما اگرچه هم نفسند اما / خلوت نشین محفل ناهیدند

بس ریشه ها به كرب و بلا دارند / گر از هجوم باد نلریزیدند

از شوق یک اشارت ساقی بود / آن قدر محنتی كه پسندیدند

اما دریغ این همه نیلوفر / دور امام خویش نپیچیدند

«امیر عاملی شاعر بسیجی سپاه پاسداران»





شعر / آزادگان چنین که درخشیدند

آزادگان که سلسله از پای وا کنند / دست طلب بلند به سوی خدا کنند

از هفت خوان قافیه عشق بگسلند / در هفت بحر موج غم او شنا کنند

معراج را زدایره دار پرکشند / پرواز را فراز به بال هما کنند

در باغ عشق نغمه به مرغ سحر دهند / با شور هر ترانه لب غنچه واکنند

خورشید را به خلوت نه توی شب برند / مهتاب را به خوشه پروین عطا کنند

پندار راز پرده خاطره فرو کشند / دیدار را طلیعه آیینه ها کنند

بر آستان خاک در دوست سر نهند / تسلیم را دلیل به کوی رضا کنند

اینان که روشنان سپهر سعادتند / آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند ؟

« شاعر مشفق کاشانی »




شعر / آزادگان چنین که درخشیدند

بـه روز پـنجم اسـفـند ماهی / به سال شصت و دو در رزمگاهی

قـضا را بـر اسـیری من آمد / بـه دسـت دشـمن دون الـهـی

هـمان دم کـه در زنـدان رسـیـدم / بـه جـز کـابـل سـیـه چـیـزی ندیـدم

چـو فارغ از شکـنجه  گـشـتـه بـودم / صدای صـوت سـربازان شـنیدم

کشیدنـد نعره گـفـتـند خمسه خـمسه /  بـشینید سر به پایـیـن  دستـه دسـتــه

بـه ناچار سـربه فـرمان می نهـادنــد / بلا جویان دل بـیـتاب وخـسـتـه

اسـیری درد بـی درمان اسیری / اسیری هـجـربی پایان اسیری

اگـر پـرسی جوانی را چه کردی / یـقـین گویم گرفـت ازمن اسـیری

به روز و شب شـدم نـالان و گـریان / به پـشـت میله های کنج زندان

دعای یا  مخـلّص نجّنی را / گــزیـدم  چـاره ی حال پـریشان

اخلایی سلونی عـن فـوادی / اذا  کـنت بعیـدا عن بلادی

لـقد صار سواد الـشعـربـیـضـا / بـبـغـداد  و موصل  و رمادی

نـیـم نادم  که زندان مسکنم  بود / لباسی ازاسارت بـرتـنـم بـود

دریـغـا طی شـد ایام نـیکـو/ مـناجات شـبانه از بـرم  بـود

قـفـس مر عاشقان را  خانـه ی عـشـق / مریدان را ره مـیخانه ی عـشق

سـرای عشق  را زنـدان مخوانش / چه جایی بهـتـرازغـم خانه عـشق

اسـیـری را  گـرفـتاری نـدانـیـد / به گـردن طوق ذلّت هم  نخوانـید

مـدال افـتخـارعـمـر ما بـود / سـزاوار هـمگانــش نـدانـید

من از بـیـماری دل شکـوه دارم  / بــه دل بـس گفته ی ناگفـته دارم

خدا دانـد  که مـن بـیمار عشـقـم / به طـوفـان  کـشتی  بشکسـته  دارم

« برادر آزاده محرم جعفری »
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده