شهید مرداد ماه
سه‌شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۰۰
شهید سید محمدجواد جوادزادگان فرزند سید تقی در سال 1344 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 7/5/61 در حمله رمضان در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

بسمه تعالي

با درود بر امام عزيزمان و شهيدان به خون خفته و گلگون كفن اسلام علي الخصوص شهيد مظلوم بهشتي.

برادر سيد جواد عمري را از خود سپري نكرده بود كه زندگينامه داشته باشد. چون وقتي كه او شهيد شد فقط 14 سال داشت. جواد در تاريخ 1346 در يك خانواده مذهبي در قم متولد شد كه تماماً علاقه خاصي به اهل بيت اسلام و روحانيت داشتند. جواد پنجمين فرزند خانواده ما بود و همچنين سومين برادر ما كه پس از دوران كودكي او در سن 6 سالگي به مدرسه فرستاده شد و در شروع درس هوش فوق العاده اي داشت كه طي درس خواندن مواقع عزاداري امام حسين(ع) عزاداري مفصل گر چه كوچك بود انجام مي داد و تمام كوچه را سياهپوش وبا سينه زدن و حسين حسين گفتن خو گرفته بود. تا اينكه كلاس پنجم را به پايان رسانيد و چون بودجه پدرم آن چنان نبود كه بتواند درس را ادامه دهد در اين صورت جواد مشغول به كار نقاشي قالي گرديد تا اينكه برنامه تظاهرات و اعتصابات شروع شد. در آن موقع جواد 11 ساله بود و نمي توانست در درگيرها نقش موثري داشته باشد و فقط جزو سياهي لشگر مي آمد تا اينكه انقلابمان به پيروزي انجامید.

جواد علاقه خاصي به رهبرمان داشت. در اين باره دائم به فروش عكس امام مشغول بود تا وقتي كه امام به قم مشرف شدند. يكي از زيارت كنندگان دائم حضرت امام بود و مي آمد به خانه براي پدرم تعريف مي كرد كه امروز امام چه صحبتي فرمودند و از اين گونه مسائل. تا اينكه دوباره به كار مشغول شد و در ضمن بگويم كه امام عزيزمان مي فرمايند اين پا برهنه ها انقلابمان را به ثمر رساندند. بله چنين است چون در خانه ما تنگدستي ديده مي شد در اين صورت جواد در عرض اين چند سال عمر كوتاه خود لباسي كه در تن داشت هيچگاه اختصاص به خودش نبود چون لباس يا از برادران ديگر بود يا اينكه از طريق نذري به او مي دادند. هيچوقت لباس نو بر تن خود نديد و راستي كه بايد اين چنين باشند شهداي ما.

از هوش انقلابي اين بچه بگويم كه چگونه چند دختر منافق را شناسايي و دستگير نمودند. به نقل از خودش كه مي گفت يك روز تعطيل براي فروش عكس امام به درب حرم رفته بودم. جنب چلوكبابي بهار نشسته بودم و عكس ها را چيده بودم. چون روز تعطيل بود خيابان بسيار شلوغ بود كه ديدم چند دختر منافق دورم حلقه زدند و گفتند بچه جان ما پول اين عكس ها را به تو ميدهيم و عكس ها هم براي خودت از اينجا بلند شو تا ما بنشينيم چون زوار هستيم و خسته شده ايم. جواد با كمال رضايت عكس ها را جمع مي كند و مي رود آن طرف خيابان آفتاب مي نشيند ولي متوجه آنها تقريباً بودم كه ديدم سريع محل را ترك كردند و رفتند و در همين حين صداي انفجار مهيبي هوا را شكافت و مردم بي گناه به خاك و خون غلطیدند. من گريه كنان فرياد مي زدم من آنها را مي شناسم ولي كسي متوجه من نبود تا اينكه برادران سپاه وارد محوطه شدند. من به يكي از آنها جريان را گفتم و سريع به پي جوئي مشغول شديم تا اينكه حوالي ساعت 10 شب در مدخل قم جاده كاشان آنها را دستگير نموديم. در اين صورت يك نوع هوش انقلابي اين بچه بود و با اين كارش مورد تشويق همگان قرار گرفت. تا اينكه جريان بني صدر ملعون پيش آمد. او بر عليه بني صدر تبليغ مي كرد تا اينكه در نيمه شعبان تولد امام زمان(عج) به چراغاني محل پرداخت كه سر تا سر كوچه را پر از عكس امام و شخصيت هاي حزب الله علي الخصوص بهشتي مظلوم را آذين بندي نموده بود. تقريباً چراغاني مختصري بيش نبود. با تمام احوال بعضي از افراد محل دانسته يا ندانسته جواد را تهديد مي كردند كه حتماً عكس بني صدر را هم نصب كند ولي جواد اعتنا نمي كرد و هميشه با كساني امثال بني صدر مخالفت مي كرد و مي گفت كه امام زمان(عج) بايد خشنود شود نه اينكه از ما رنجيده خاطر شود و ديگر اينكه به راهپيمايي ها و تكبير گفتن بر پشت بام ها خيلي تاكيد مي نمود و هميشه پيش قدم بود. او هميشه پوسترها و اعلاميه هاي تبليغي حزب جمهوري را مي گرفت و تمام را در سطح شهر پخش مي نمود. تا اينكه در ستاد مقاومت محل ثبت نام نمود و شب ها را به نگهباني و روزها بر سر كار مشغول بود و بعد از مدتي به توسط زياد نمودن سن خود از طريق بسيج به جبهه سومار اعزام گرديد. بعد از سه چهار ماه به قم آمد و زودي به جبهه جنوب اعزام گرديد و گويا در مرحله سوم رمضان مجروح سطحي و در مرحله پنجم به لقاءالله پيوست كه اين شهادت بسي افتخار آميز بود براي خانواده ما. اميدوارم كه خدا اين قرباني را از خانواده ما قبول نمايد.

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده