يکشنبه, ۰۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۲۲
وقتی در جبهه مشكلی پیش می آمد، ما در كنار یونس هیچ خطر و ترسی را احساس نمی كردیم بلكه روحیه ما بیشتر و بیشتر می شد. وقتی عصبانی می شد، خشم خود را كنترل می كرد. می گفت: وقتی كه عملیات در پیش داریم، انسان باید ترس و وحشت را كنار گذارد و فقط به فكر پیروزی و نیرومندی باشد.

یونس گنجی، سوم آبان ماه سال 1343 در روستای گنج تپه شهرستان بهار از توابع استان همدان به دنیا آمد.

دوران تحصیل را در همان روستای محل تولدش آغاز كرد. علاقه زیادی به درس خواندن داشت اما به دلیل مشکلات مالی و کمبود امکانات فقط تا دوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و پس از آن در کنار پدر، مشغول کار کشاورزی شد تا گره ای از مشکلات زندگی باز کند.

اوقات فراغت خود را با ورزشهای كشتی و كار كردن در صحرا می گذراند. رفتارش با دیگران بسیار متین بود و مورد محبت دیگران قرار می گرفت و به همه نیز احترام می گذاشت.

برای افزایش درآمد راهی تهران شد و در کنار برادرش در مغازه طلا فروشی، مشغول کار شد. به دلیل امانت داری و پاک دستی و صداقت، مورد توجه کاسبان و دوستانش بود و همگی به حرف و عملش اعتقاد داشتند.

به مسائل دینی اهمیت می داد و از 15 سالگی انجام واجبات را آغاز کرد و در انجام مستحاب نیز کوشا بود.

سال های نوجوانی یونس با اوج مبارزات انقلابی مردم ایران و مبارزه با رژیم طاغوت و زندگی در تهران فرصت خوبی برای شرکت در تظاهرات و راهپیمائی ها به یونس داده بو تا در راه رسیدن به این پیروزی هر چه در توان دارد هزینه کند. به عنوان فردی مذهبی و مقید برای دفاع از اسلام و انقلاب در تمامی راهپیمایی ها و تظاهرات و نمازهای جمعه كه در تهران برگزار می شد شركت می كردند.

محمد نبی گنجی، پدر یونس در توصیف وی چنین بیان می کند که: یونس بهترین اولاد من بود. اهل نماز و روزه بود و مدام کتاب های مذهبی مطالعه می کرد. بسیار سخت کوش و مهربان بود و برای کمک به خانواده و من و مادرش از هیچ کاری فروگذار نبود.

به خواهر و برادرش می گفت: احترام به بزرگترها واجب است . در درسها به آن ها كمك می كرد. بعد از شروع انقلاب به هم ولایتی های خود كمك های بسیاری می کرد و می گفت: تا جایی كه توان داشته باشم و كاری از من بر آید، به مردم کمک می کنم.

هیچ گاه در برابر زورگویی و ظلم از پا نمی افتاد و روحیه شهادت طلبی داشت و همین امر باعث شد پس از حمله عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از مدتی به جبهه اعزام شود.

تا سال 1358 در تهران به کار خود ادامه داد و قبل از آغاز جنگ تحمیلی به زادگاه خود بازگشت.

به شدت از افراد نزول خوار بدش می آمد و از افرادی كه اهل دین و اسلام و روحانیت بودند، بسیار راضی و دوستدار آن ها بود . همیشه به خانواده و دوستان می گفت، از این آدم های بد و فرومایه فاصله بگیرید.

دائما در حال خود سازی بود و اعمال و رفتار خود را مورد بررسی قرار می داد تا عیب های خودش را برطرف کند. عصبانیت خود را فرو می برد و هیچ گاه بروز نمی داد و برای رضای خدا سکوت می کرد.

وقتی به مشكلی برخورد می كرد، می گفت به خدا توکل کنید و از ا یاری بطلبید که بهترین یاری کنندگان است. آرزوی ایشان سلامتی امام و پیروزی انقلاب اسلامی و شكستن ظلم بود. پس از مدتی حضور در جبهه های مختلف، با اصرار مادرش مبنی بر لزوم ازدواج و تشکیل خانواده، با خانمی با ایمان و مقید به نام مریم صالحی ازدواج كرد.

همیشه به پادگان های اطراف سر می زد و با آگاهی از مشكلات آن ها تا جایی كه می توانست در حل مشكلات می كوشید و مورد احترام دیگران بود.

به گفته پدرش، یونس با برادرش بیت الله ارتباط بسیار خوبی داشت شهادت او به عنوان اولین شهید خانواده، بر روحیات معنوی یونس تاثیر فراوانی گذاشت تا جایی که با راز و نیازهای شبانه و حضور مستمر و مفید در جبهه های نبرد، 6 ماه پس از برادرش به شهادت رسید.

به گفته پدرش، یونس همیشه می گفت: همیشه پشتیبان ولایت فقیه و خون شهدا باشید و تنور جنگ را داغ نگه دارید.

اوقات فراغت خود را در جبهه صرف مطالعه، نماز خواندن و جمع آوری نیرو می كرد و هیچ گاه به فكر مسائل شخصی خود نبود.

سردار شهید محمود كاوه به وی لقب « شیرمرد كردستان » داده بود كه واقعاً در شأن یونس بود و در جبهه همه او را به این اسم صدا می كردند.

از همرزمان و دوستان نزدیک او می توان سردار شهید علی چیت سازیان، شهید علی قمی، شهید دشتی و ناصر قاسمی را نام برد.

حسن صالحی، همرزم، می گوید: وقتی در جبهه مشكلی پیش می آمد، ما در كنار یونس هیچ خطر و ترسی را احساس نمی كردیم بلكه روحیه ما بیشتر و بیشتر می شد. وقتی عصبانی می شد، خشم خود را كنترل می كرد. می گفت: وقتی كه عملیات در پیش داریم، انسان باید ترس و وحشت را كنار گذارد و فقط به فكر پیروزی و نیرومندی باشد.

در یكی از عملیات ها كه حاج ستار ابراهیمی مسئول گردان های آن ها بود یونس و شهید شهبازی معاونین حاج ستار بودند، وقتی كه با یونس صحبت كردم گفتم: اگر جنگ تمام شود و پیروز شویم و شما شهید نشوید به پشت میز سپاه می نشینید؟ در جواب گفت: به خدا قسم كه من برای حقوق و پول به جبهه نیامده ام، بلكه آمده ام از فرمان امامم پیروی كنم و آخرین قطره خونم را برای سلامتی امام نثار می كنم.

یونس گنجی در جبهه مسئولیت های فراوانی داشت كه از آن جمله می توان به مسئول آموزش سربازان، تیربارچی تیپ ویژه شهدا، فرمانده تیم شناسایی اطلاعات، مسئول عملیات تیپ ویژه شهدا در منطقه كردستان، مسئول ستاد ناحیه مقاومت گلچهره همدان، فر مانده گردان 160 امام سجاد(ع) از لشکر امام حسین (ع)، جانشین گردان 155 حضرت علی اصغر (ع) از لشگر انصارالحسین(ع) و مسئول محور پدافندی در منطقه جوانرود اشاره کرد كه در هر کدام از این سمت ها، شجاعت، دلیری و سربلندی خود را نشان داد.

به گفته حسن صالحی همرزم شهید: یك روز در چادر بودیم. با یونس گنجی در حال صحبت بودیم كه یك حرف مرا متعجب كرد . این سخن گران بها این بود كه گفت: من در طول این همه خدمت یك بار هم ترس را به دل خودم راه ندادم و به خدا قسم اجازه نمی دهم ترس در دلم باشد.

دلسوزی، یك رنگی، اراده ی قوی، احساس وظیفه، مسئولیت در برابر جامعه و حقوق پدر و مادر را می توان از خصوصیات یا ویژگی های شهید یونس گنجی نام برد

یونس گنجی، 26 دیماه سال 1365 در عملیات كربلای 5 در منطقه شلمچه، بر اثر اصابت تركش و متلاشی شدن دست و پای چپ به درجه رفیع شهادت رسید.

پدر شهید كه به این او علاقه خاصی داشت بعد از شنیدن خبر شهادت او، دچار سکته شده و یك طرف بدنش لس شد و توان تکلم را نیز از دست داد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده