برگی از خاطرات شهید به روایت خواهرش
سعی کن دنیا را به فریبی تا عفت تو حفظ گردد. و باید راهی را انتخاب کنی که امامان و حضرت زینب انتخاب کردند. و زینب گونه باشی. برادر، امروز نشستن سزاوار نیست باید پرچمهای از دست افتاده شهیدان را در قله های رفیع جهان اسلام به اهتراز درآید و راه ادامه دهید و از مملکت اسلامی خود دفاع کنید.
نوید شاهد گلستان؛ زندگی بی شهادت ، ریاضت تدریجی برای رسیدن به مرگ است.

از تولد تا شهادت

مصیب صالحی فرزند علی اصغر در سال یکم فروردین 1341 در روستای میان آباد از توابع گرگان به دنیا آمد. سومین فرزند خانواده بود. و در خانواده ای کشاورز و مذهبی پرورش یافت و از آنجای که خانواده در فقر مالی بودند او را به رنج و زحمت بزرگ نمودند تا اینکه در سن 7 سالگی پا به عرصه علم و دانش گذاشت و در روستای خود مدرسه ای وجود نداشت.

مجبور بود که به روستای تقی آباد برود در آنجا درس بخواند و دوره ابتدایی را در این روستا پشت سر گذاشت و در مدرسه راهنمایی را در گرگان به پایان رسانید. در سال 1359 دیپلم خود را در شهر گرگان گرفت.

 خانم صغری صالحی خواهر شهید مصیب صالحی میان آباد آنچه در پرونده فرهنگی شهید درج گردیده است را در ادامه بخوانید:

مصیب از لحاظ اخلاق و رفتار نمونه بود، مهربان و دلسوز بود و مذهبی بود، همیشه با خدای خود رازو نیاز می کرد، هیچگاه نمازش ترک نمی شد، با خانواده و دوستان خود خیلی وابسته بود و احترام خاصی برای آنان قائل بود و همیشه به خانواده و نزدیکان تأکید زیادی به حجاب می کرد و به من که خواهرش بودم گفت: بدون چادر از خانه بیرون نرو، به مردم خیلی کمک می کرد. همیشه صله رحم را به جا می آورد.

در سال 1358 ایشان تعدادی از جوانان روستا پیشنهاد تشکیل انجمن اسلامی را دادند و ایشان یکی از بانیان آن به شمار می آید. و انجمن تشکیل شد. به فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی بود که ایشان در جهت تشکیل بسیج در روستا فعالیت زیادی نمودند و بعد از اخذ دیپلم در سال 59 وارد سپاه شد و ایشان اولین فردی بود که در این روستا وارد بسیج و سپاه شده بود.

از جمله فعالیتهای ایشان در اوایل، مبارزه و سرکوبی گروهکهای ضد انقلابی بود و در تظاهرات زمان انقلاب نقش فعال داشتند و یکبار هم دور فلکه شهرداری گرگان مورد ضرب و شتم منافقین کوردل قرار گرفت و باز هم دست از کار نکشید و به تبلیغ خود ادامه داد و در پخش اعلامیه و شعار نویسی روی دیوارها فعالیت می کرد.

قبل از ورود به سپاه در زمان بیکاری به کارگیری می پرداخت و کمک خرج خانواده خود بود و از نظر مسائل عبادی و مذهبی همیشه پیش قدم بود از سن بلوغ شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کرد.

در مراسمات رسمی مسجد روستا شرکت می کرد، در نمازهای جمعه و دعاهای کمیل و توسل شرکت می کرد. در ادامه امر به معروف و نهی از منکر به دیگران لحظه ای کوتاهی نمی کرد.

عاشق امام و انقلاب و روحانیت بود و از کسانی که به ظاهر خود را حزب الهی میدانستند و در سنگر جنگ نقشی نداشتند را قبول نداشت و با هر دو بلوک شرق و غرب (آمریکا و شوروی) مخالف بود و عامل بدبختی ملتهای مظلوم می دانست.

و تمام دوستان و فامیل را همیشه در مورد اطلاعت امام سفارش می نمود و تمام بیانات امام را در زندگیش می گنجاند و می گفت که جنگ را تا پیروزی باید ادامه دهیم و به همین خاطر عازم جبهه جنگ شد.

در سال 1361 بود که عازم جبهه جنوب شد و در عملیات بیت المقدس شرکت کرد که به آزادی هویزه و خرمشهر منجر گردید و ایشان شجاعانه تا مرحله آخر جنگیدند.

دومین بار که به جبهه اعزام شد در ماه محرم همان سال که در عملیات محرم هم بود و ایشان در این عملیات با روحیه ای بسیار عالی با صدامیان کافر جنگید و در همین سال 1361 بود که با صدیقه نائب حسن آبادی ازدواج کرد و برای بار سوم سال 1362 بود که از طریق سپاه لشکر 25 کربلا عازم خرمشهر شد و به مدت 6 ماه کارهای تبلیغاتی لشکر را انجام می داد.

و در سال 1363 خداوند فرزندی زینب گونه به نام «زینب» به او داد. بار چهارم از تاریخ هجدهم دی ماه 1363 تا بیست و چهارم تیر 1364 باز هم از طریق سپاه به منطقه رفت و در عملیات که در غرب کشور به عنوان مسئول تعاون گردان امام حسین شرکت نمود و از آنجائی که در محاصره افتاد بودند ایشان نیز اسلحه به دست گرفته و از جمله کسانی بود که برای نجات بقیه برادران تا لحظه های آخر جنگید و رشادتهای ایشان بود که تعدادی از برادران رزمنده نجات یافتند.

فرازهایی از وصیت نامه شهید مصیب صالحی میان آباد:

دخترم روزی که به دنیا آمدی جمعی خوشحال بودند و تو گریان و تو کاری کن که در زندگی است اگر وقتی از دنیا رفتی همه برای تو گریان باشند و تو خوشحال دختر عزیزم زینب جان، چهره ای معصوم داری و این معصومیت را در کنار پاکدامنی حفظ کن و گول هوسها وامیال سرکش آرزوها را نخور تا دنیا مظاهر آن تو را به بازی نگیرد.

سعی کن دنیا را به فریبی تا عفت تو حفظ گردد. و باید راهی را انتخاب کنی که امامان و حضرت زینب انتخاب کردند. و زینب گونه باشی. برادر، امروز نشستن سزاوار نیست باید پرچمهای از دست افتاده شهیدان را در قله های رفیع جهان اسلام به اهتراز درآید و راه ادامه دهید و از مملکت اسلامی خود دفاع کنید.

در تاریخ بیست و چهارم تیر 1364 در اشنویه کردستان که سمت ایشان رزمنده امدادگر بود مفقوالاثر شد و بعد از 8 سال در سال 1372 پیکر پاکش را آوردند و در امامزاده عبداله گرگان در کنار دیگر شهیدان به خاک سپردند.

«روحش شاد، یادش گرامی، راهش پررهرو باد»

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره  هنری، اسناد و انتشارات

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده