دلنوشته شهید علی اصغر بهرامی احسان
ای جوانها شما در شهر چه می کنید... بیایید ببینید چه کسانی در اینجا می جنگند. ای رهبر عزیز! ما جان بر کف و اماده و گوش به فرمان تو هستیم. من میدانم که تو بر حق هستی. تو نوری از ایمان و جهاد هستی. ما در ظلمت بودیم و تو نوری بودی که در ظلمت ما درخشید و ما را نجات داد تا اخرین قطره خونم راه شهیدان را ادامه میدهم...
ای جوانها شما در شهر چه می کنید.../ شهید علی اصغر بهرامی احسان

نوید شاهد البرز:

ای خدای مهربان بر من نیرویی عطا کن که بتوانم آنها را از سرزمین خود بیرون کنم ولی در داخل منافقان ترور و انفجار می کنند.

آه ای مرگ نفرت بار ما در اینجا با صدامیان و در شهر با منافقان می جنگیم.

ای خلق اگر مردی بیا، بیا اینجا از میهنت دفاع کن، ای امریکای جیره خوار در سنگر نشسته ام و دارم می نویسم سرم را بیرون می اورم که مبادا دشمن به این طرف سنگر بیایند.

ای امام به ما دعا کن که پیروز شویم.

اه ای لشگرکفر به خدای یکتا قسم تا ایران را قبرستانتان نکنیم تا آخرین نفس می جنگیم.

ما امام حسین داریم ما امام خمینی داریم ای مهدی جان ما در انتظار تو هستیم. ای امام عادل! بیا که جوانهای ما در انتظار تو هستند بیا جهان را پر از عدل و داد کن.

ای مهدی جان کی می ایی؟ ما در انتظار تو هستیم. ای خدا! این امام را در فرجش زود به جهان بفرست.

خدایا! آیا ما هم می توانیم روی مبارکش را ببینیم.

ما در جبهه هستیم، روزانه چقدر شهید می دهیم. همه اینها سربازان امام هستند، ای خدا خمینی را تا فرج آن حضرت نگه دار.

یک دشمن داخلی در کردستان یک دشمن خارجی در مرزها می خواهد ایران را بگیرد اما باید از روی جسدهای ما رد بشود.

پدر و مادر عزیزم در حال دیده بانی هستم.

اه چقدر غصه می خورم چه قدر افسوس می خورم که دشمن در خاک ماست.

ای خدای من به من نیرویی عطا کن تا بروم و سرزمین اسلام را بگیرم.

ای دشمن اگر خدا بخواهد روز حمله دمار از روزگارتان در می آورم.

در کنار اسلحه ام نشسته ام و آن را تماشا می کنم، چه چیزی است این ماشه را فشار بده و کار را تمام کن.

ولی دنیا بداند ما به این چیزهای مادی احتیاج نداریم.

اگر میلیونها از این وسایل باشد ولی ایران نباشد به چه دردی می خورد

ما نه تانک داریم نه توپ ولی فقط ایمان داریم.

ان پیر 13 ساله که با نارنجک خود را زیر تانک پرتاپ می کند فقط ایمان اوست که او را به این خاک کشانده است الان دشمن دارد تیراندازی می کند.

در چه فکری هستی؟ تمام این وسایلت را امریکا به تو داده ولی ما سلاحمان الله اکبر است و تا عمر داریم با تو می جنگیم.

دو سه روز پیش که باران می امد با خودم می گفتم: ای باران چرا می باری نه دهقانی هست نه برزگری.

دهکده ما را که خالی مییبینم به حال آنها غصه می خورم، زمینهای انها را میبینم و خانه های خراب شده را می نگرم خونم به جوش می آید.

آخر باران چرا می آیی برای چی؟و برای کی؟

دشمن این را بدان که ما هیچ وقت صلح نمی کنیم چون اسلام با تو هیچ وقتی آشتی نکرده است.

اصلا مگر من مرده ام که بگذارم با دشمنانمان آشتی کنیم .

در اینجا پیرمردهای 60-70 ساله را میبینم که به جنگ با دشمن آمده اند وقتی چشمم به آنها می خورد، واقعا خجالت می کشم. چه قدر ما بی غیرت هستیم که می گذاریم پیرمردها به جبهه بیایند.

ای جوانها شما در شهر چه می کنید... بیایید ببینید چه کسانی در اینجا می جنگند.

ای رهبر عزیز! ما جان بر کف و اماده و گوش به فرمان تو هستیم.

من میدانم که تو بر حق هستی. تو نوری از ایمان و جهاد هستی. ما در ظلمت بودیم و تو نوری بودی که در ظلمت ما درخشید و ما را نجات داد تا اخرین قطره خونم راه شهیدان را ادامه میدهم.

امام خوبم قسم به خمینیهایی که ریخته شده است، با تو پیمان می بندم که راه تو و اسلام را ادامه دهم.

قسم به کتاب آسمانیمان که قرآن است، قسم به اسلحه شهیدان که الله اکبر است، قسم به راهتان که راه حسین است و قسم به دینتان که دین اسلام است تا آخرین قطره خونمان می جنگم و کربلا را ازاد می کنیم. ای شهیدان بدانید که هرگز و هرگز اماممان را تنها نخواهیم گذاشت.

پا به جبهه گذاشتم، به جبهه ای که در آن قدم به قدم شهید شده اند

باز برای سومین دفعه آمده ام تا به مزدوران بگویم هرگز زیر بار ذلت و ظلم نمی رویم.

صدام چه فکر کرده هیچ وقت ظلم بیشتر از یک مدت نمی تواند پایدار بماند.

به خواست خدا در جنوب رزمندگان خرمشهر را گرفته اند. شاید ما در غرب حمله ای داشته باشیم. ما باید از سرورمان حسین درس بگیریم که هیچ وقت زیر بار ظالم نرفت و حالا بعد از قرنها صدای لبیک از ایران بلند شده است.

صدام می گوید بچه ها را به جبهه می فرستند ولی او نمی داند که ما بچه نیستیم. من حالا 17 بهار از عمرم گذشته است و همین بچه ها هستند که سرگردها و سرلشکرهای آنها را می گیرند.

آتشی که صدام افروخته است باید خودش در آن بسوزد.

دراینجا ما با صدامیان درگیر هستیم، واقعا دشمن چقدر احمق است امشب خیلی ترسیده است و مثل باران خمپاره می زند.

اینها می دانند که ما از حسین الهام گرفته ایم، امشب برادران نوحه می خوانند و سینه می زنند.

اگر خدا بخواهد این شبها حمله ای بزرگ در پیش داریم و اگر خدا بخواهد تا قلب دشمن به پیش می رویم تا پرچم خونین حسین در دست ماست هیچ غمی نداریم، روحیه دشمن خیلی ضعیف است.

وطنم! ای سرزمین خون! ای سرزمین شهیدان! ای سرزمینی که از هر طرف در برابر حمله دشمن ایستاده ای.

در کردستان یک دشمن خارجی داریم و در داخل یک دشمن ولی آنها چه خیال کردند به قول اماممان اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد، ما پیروز هستیم مگر جز این است که عاقبت اسلام پیروز است. آیا دیده اید که ظالم بماند و حسین از بین برود.

خداوند! دارد ما را امتحان می کند، خداوندا! شاهد باش که ما سر فرو نمی آوریم.

11 امام ما رفتند اما به هر حال اسلام را زنده نگه داشتند، حس میکنم که بزرگ شده ام، دیگر احساس بچگی ام رفع شده است، دیگر سخنان امام به دلم می نشیند و تا عمق جانم فرو میرود.

دیگر عظمت تو را درک می کنم تو دستور بده و ما جان بر کف اماده هستیم. دیگر نمی دانم چه بگویم؟ فقط میدانم که دلم تنگ است ...

خداحافظ ای خودکار خداحافظ ای دفتر من دیگر تو را نخواهم دید.


منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده