شهید تیر ماه
دوشنبه, ۱۹ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۳۶
شهید محمود ماستری جعفرلو فرزند حسین در سال 1340 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 23/4/61 در منطقه عملیاتی شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بسم رب الشهدا و الصدیقین

سخن را به نام پروردگار شهیدان و راست پیشگان و به نام رزمندگان دلیر و شجاعی که پیروزمندانه بر لب دشمن می تازند، آغاز می کنیم.

خانواده اش در یک محیط نسبتا ساده و از نظر مالی متوسط زندگی را می گذراندند. مادرش پس از سومین فرزند محمود را باردار شد و رد زمان حمل مشقت فراوانی کشید. در همان اوان بارداری مطابق معمول هر روز سطل و کوزه برداشت که از آب انبار آب برای معیشت زندگی بیاورد که یک مرتبه با یک سید روحانی روبه رو شد. او تا آن شخص را دید ترسید ولی فورا آن آقا گفت نترس خواهرم و این مسافر را که به همراه داری پسر می باشد و نام او را محمود بگذار و یک مرتبه غائب شد.

آن روز گذشت و زمانی که فاغ شد فرزند دو تا بود. یکی پسر و یکی دختر که مادر به توصیه آن شخص نامش را محمود گذاشت.

در اوان کودکی فرزند بسیار زیرک و دوراندیش بود و تحصیلاتش را تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد که سال پنجم را در حکیم نظامی قم به اتمام رساند. بعد از مدتی به اشتغال کار در کارخانه صنایع در جاده جمکران مشغول شد. از همان اول دلسوز بی سرپرستان و محرومین بود و فداکاری زیادی می کرد که همه مخفی بود و بعد از شهادتش پی به فداکاری هایش بردیم زیرا در ختمش هر غریبه ای که می آمد یک خاطره تعریف می کرد که چه خدمتی به من کرد.

در سن 19 سالگی همسری به عقد خود در آورد و یک هفته بعد عازم سربازی شد. بعد از 13 ماه از خدمت سربازی معاف شد و ازدواج کرد. هنوز شش ماه از ازدواجش نمی گذشت که پسرخاله همسرش در حمله فتح المبین در کرخه شهید شد. بعد از بیست روز برادر همسرش در حمله یا علی ابن ابی طالب در دارخوئین شهید شد. خون محمود به جوش آمد و بعد از بیست و پنج روز داوطلبانه از طریق بسیج سپاه عازم جبهه حق علیه باطل شد. یک ماه در تهران پادگان امام حسن لشگر 21 حمزه به تعلیم پرداخت و به مرخصی آمد.

روحیه اش خیلی شاد بود. همیشه کلامش با اسم امام زمان آغاز می شد. وقتی می پرسیدی هدف از جبهه چیست؟ می گفت: پیروزی اسلام ، خوشنودی خدا و امام زمان. همواره نصیحت می کرد که هر چه داریم از روحانیت است و ما زندگی دوباره را مدیون روحانیت هستیم. موقعی که می خواست مجددا عازم جبهه در جنوب اهواز شود وصیت کرد و آغاز چنین بود؛

سخن بی ارزشم را به نام خداوندی که زنده است و نه خواب و نه مرگ او را فرا می گیرد و همه فانی و او باقی است و به نام رهبرم امیدم و قلبم آغاز می کنم. اینجانب محمود ماستری جعفرلو که در سال 1340 به دنیا آمدم و در سال 1361 عازم جبهه شدم وصیتنامه خود را با خون سرخ و جوشانم رنگ آمیزی می نمایم. اول سخنم با پدر و مادرم که امیدوارم مرا همچنان که با مشقت فراوان بزرگ کرده اید و با سخاوت تمام دل از من کنده اید و به خاطر خدا رخصت داده اید که عازم جایی شوم که بازگشتش معلوم نیست، مرا ببخشید و از گناهانی که اشتباها از من سرزده بگذرید و از خدا می خواهم که شما را در بهشت همنشین نیکان کند و سپس سخنم را با خدا خواهر و برادر و اقوام و دوستان و همسایگان است که خواهشمندم که اگر اشتباها از من خطا یا ناراحتی سرزده به خاطر خدا و امام عزیزمان مرا ببخشید و اگر شهید شدم برایم گریه نکنید.

سپس سخنم را با همسرم به اتمام می رسانم. همسر شجاع و دلیرم ای که هم دوستم بودی و هم مونسم امید دارم در این هشت ماه زندگی که با هم داشتیم اگر ناراحتت کردم از من بگذری و شجاعتت را تحسین می نمایم که با فرزندی که در راه است راضی به رفتن به جبهه شدی و مسئولیت سنگینی را به عهده گرفتی. همسرم اگر من شهید شدم صبر پیشه کن. نمی گویم که گریه نکن زیرا می دانم که گریه نمی کنی چون تو می دانی راهی که من انتخاب کردم بازگشتش معین نیست و شهید شدن است و تازه سرآغاز زندگی جدیدی است و در این سرآغاز اوج افتخار و سپس بهشت و همنشین امامان و پیامبران باشد گریستن بلکه شادی و خنده دارد. همسرم توصیه من به تو این است که از فرزندم مثل جان خودت محافظت نمایی و طوری او را پرورش دهی که بفهمد چرا دایی و پدرش اوج جوانی و زندگی شیرین را کنار گذاشتن و به چه هدفی جنگیدند و چرا کشته شدند و چه کسانی قاتل آنها هستند. او را انقلابی و حزب اللهی پرورش ده تا بتواند به یاری خداوند انتقام گیرنده خون شهیدان باشد. از خدا طلب مغفرت و بخشش دارم. به امید روزی که جهان زیر سلطه امام زمان باشد. انا لله و انا علیه راجعون.

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده